آشنايي زدايي خصيصه هاي ذاتي براي زبان هنر محسوب مي شود. در اين مورد و اينكه تعريف دقيق و علمي اش چيست نوشتم و حالا مي خواهم به انواع بروز اين خصيصه اشاره كنم: براي اولين بار وقتي فرماليست هاي روس به پشتوانه مطالعات مكتب پراگ به اين نتيجه رسيدند كه آنچه باعث هنري شدن زبان هنر مي شود آشنايي زدايي است" محور افقي" گزاره ها را به هم ريختند. در ايران بهترين مثالي كه در اين زمينه مي شود زد اشعار يدالله رويايي است. از اين زاويه مي توانيم شعر رويايي را شعر فرماليستي بناميم، شعري كه به اشتباه در ايران به حجم – اسپاسمانتاليزم- و گاه به شعر " چند آوايي" معروف شده است. به اعتقاد من چنين تعاريفي اشكال ريشه اي دارد، چون تقسيم بندي شعر با خصايص ذاتي آن امكان پذير نيست. مثل اين است كه بگوييم شعر فلاني "تاويل مند است" آيا مگر شعر غير تاويل مندي هم مي تواند وجود داشته باشد؟ يا اگر وجود داشت اصلا شعر مي تواند باشد؟ شعر رويايي حجم است چون شعر نبايد داراي يك معناي مسط باشد، يك معناي مسلط ندارد پس چند آوايي است، چند آوايي است چون از عناصر آشنا زدوده شده است و از عناصر آشنا زدوده شده چون شعر است. در واقع هر شعري اين مسير را طي مي كند. وقتي مي گوييم شعر رويايي چند صدايي است مثل اين است كه بگوييم " حسن از نوع انسان عاقل است" بنابراين شعر را نمي توان بر پايه خصايص ذاتي تقسيم كرد اما مي توان گفت شعر رويايي فرماليستي است چون در محور افقي گزاره ها آشنايي زدايي مي كند. به اين شعر از مجموعه "لب ريخته ها" كه دوستش مي دارم توجه كنيد
كبوترانت را پرواز ده اي كندو
ميراث گل روي زبان تست
و واژه ها از بادهاي عصرهاي عسل
سر كه مي رسند
بر بام مي نشينند
لب هاي من
وقتي لبان تو بامي است
جمله به جمله اين شعر ناسازه است البته ناسازه منطقي كه در اين رابطه هم حرف زديم: كندويي كه كبوترانش را پرواز مي دهد، زباني كه ميراث گل روي آن قرار دارد، واژه هايي كه با بادهاي عصرهاي عسل سر مي رسند، واژه هايي كه بر بام مي نشينند، لب هايي كه بام مي شوند
جالب اينكه شيوه افراطي اين شكل از شعر در ايران به اسم "شعر پست مدرنيستي" مورد تقليد و تكثير فراون قرار گرفت در حاليكه حركت هاي بعدي در شعر غرب به سمتي مي رفت كه " آشنايي زدايي" را هرچه پنهان تر رعايت كند. جريان هاي بعدي مي گفتند: از سويي آشنايي زدايي، خصيصه ذاتي زبان هنر است از سوي ديگر مانع ارتباط، رولان بارت در" لذت متن" - ترجمه پيام يازدانجو - مي كوشد تا همين موضوع را مورد كند و كاو قرار دهد و به "التذاذ هنري " مي رسد. يعني لذتي كه از گشودن گره هاي زباني زبان هنر مي بريم
شيوه دوم رعايت آشنايي زدايي چيزي بود كه ساختارگرايان بدان رسيدند: اينكه به جاي محور افقي گزاره ها در فاصله هاي سفيد پارت هاي زباني محور عمودي، آشنايي زايي كنيم. به اين شعر از شاملو توجه كنيد
عاشقان سر شکسته، گذشتند
شرمسار ترانه های بی هنگام خویش
کوچه ها بی زمزمه ماند و صدای پا
تا اينجاي شعر هيچ اتفاق خاصي نمي افتد و هيچ ناسازگي وجود ندارد. شاملو عاشقاني را توصيف مي كند كه از كوچه مي گذرند، بي صدا و بي زمزمه در جمله هاي بعد هم هيچ اتفاقي نمي افتد
سربازان،شکسته گذشتند،
خسته،براسبان تشریح
ولته های بیرنگ غروری نگون سار
برنیزه هایشان
اينجا هم سربازان خسته با اسب هاي شان مي گذرند، نيزه در دست دارند و شكست خورده و سرافكنده رد مي شوند. پس اتفاق كجاي اين شعر مي افتد. در واقع اتفاقي كه بايد بيفتد و اين جمله ها را به ادبيات تبديل كند در " ارتباط بين دو پارت زباني افتاده است. ذهن مخاطب از عبور عاشقان شكسته دل به سمت عبور سربازان خسته مي چرخد و دست به معنا سازي مي زند
در اين بخش بايد به موضوع" خرد ابزاري" دنياي مدرن و نقد آن در هنر ساختارگراي مدرن اشاره كنم كه معمولا هر دو را از يك جنس مي پنداريم. يعني گفته ايم" شعر مدرن در راستاي دنياي مدرن" درحاليكه شعر مدرن و اساسا هنر مدرن در راستاي دنياي مدرن شكل نمي گيرد بلكه بر آن مي شورد و به نقد مي كشد. در مورد آشنايي زدايي در گزاره هاي شعر پست مدرن و همچنين داستان خواهم نوشت
كبوترانت را پرواز ده اي كندو
ميراث گل روي زبان تست
و واژه ها از بادهاي عصرهاي عسل
سر كه مي رسند
بر بام مي نشينند
لب هاي من
وقتي لبان تو بامي است
جمله به جمله اين شعر ناسازه است البته ناسازه منطقي كه در اين رابطه هم حرف زديم: كندويي كه كبوترانش را پرواز مي دهد، زباني كه ميراث گل روي آن قرار دارد، واژه هايي كه با بادهاي عصرهاي عسل سر مي رسند، واژه هايي كه بر بام مي نشينند، لب هايي كه بام مي شوند
جالب اينكه شيوه افراطي اين شكل از شعر در ايران به اسم "شعر پست مدرنيستي" مورد تقليد و تكثير فراون قرار گرفت در حاليكه حركت هاي بعدي در شعر غرب به سمتي مي رفت كه " آشنايي زدايي" را هرچه پنهان تر رعايت كند. جريان هاي بعدي مي گفتند: از سويي آشنايي زدايي، خصيصه ذاتي زبان هنر است از سوي ديگر مانع ارتباط، رولان بارت در" لذت متن" - ترجمه پيام يازدانجو - مي كوشد تا همين موضوع را مورد كند و كاو قرار دهد و به "التذاذ هنري " مي رسد. يعني لذتي كه از گشودن گره هاي زباني زبان هنر مي بريم
شيوه دوم رعايت آشنايي زدايي چيزي بود كه ساختارگرايان بدان رسيدند: اينكه به جاي محور افقي گزاره ها در فاصله هاي سفيد پارت هاي زباني محور عمودي، آشنايي زايي كنيم. به اين شعر از شاملو توجه كنيد
عاشقان سر شکسته، گذشتند
شرمسار ترانه های بی هنگام خویش
کوچه ها بی زمزمه ماند و صدای پا
تا اينجاي شعر هيچ اتفاق خاصي نمي افتد و هيچ ناسازگي وجود ندارد. شاملو عاشقاني را توصيف مي كند كه از كوچه مي گذرند، بي صدا و بي زمزمه در جمله هاي بعد هم هيچ اتفاقي نمي افتد
سربازان،شکسته گذشتند،
خسته،براسبان تشریح
ولته های بیرنگ غروری نگون سار
برنیزه هایشان
اينجا هم سربازان خسته با اسب هاي شان مي گذرند، نيزه در دست دارند و شكست خورده و سرافكنده رد مي شوند. پس اتفاق كجاي اين شعر مي افتد. در واقع اتفاقي كه بايد بيفتد و اين جمله ها را به ادبيات تبديل كند در " ارتباط بين دو پارت زباني افتاده است. ذهن مخاطب از عبور عاشقان شكسته دل به سمت عبور سربازان خسته مي چرخد و دست به معنا سازي مي زند
در اين بخش بايد به موضوع" خرد ابزاري" دنياي مدرن و نقد آن در هنر ساختارگراي مدرن اشاره كنم كه معمولا هر دو را از يك جنس مي پنداريم. يعني گفته ايم" شعر مدرن در راستاي دنياي مدرن" درحاليكه شعر مدرن و اساسا هنر مدرن در راستاي دنياي مدرن شكل نمي گيرد بلكه بر آن مي شورد و به نقد مي كشد. در مورد آشنايي زدايي در گزاره هاي شعر پست مدرن و همچنين داستان خواهم نوشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر