۱۲ دی ۱۳۸۶

چرند و پرند

امروز به ياد تونل هاي برف در كوچه پس كوچه هاي نقاره كوب گروس تا مترو پياده رفتم
فكر كنم فهميده ام چطور بايد نوشت. فصل دوم "نسترن هاي سفيد" را دوباره نويسي مي كنم
احساس مي كنم دريچه هاي ذهن و روح مردم تهران براي درك مفاهيم و زيبايي ها در حال بسته شدن است. اين را امروز توي مترو فهميدم
امروز صبح درختچه هاي زالزالك پياده رو شرق مصلا را ديدم كه در برف گم شده بودند
بعد از صبحانه دوم يعني چاي و بيسكويت ساقه طلايي كرم دار رفتم روي راه پله كه سيگار بكشم. رسول اصغري توي ذهنم بود. نمي دانم چرا به اين نتيجه رسيدم كه براي زندگي تركيه بهتر از فرانسه است
يكي از همكلاسي هاي شهيد بخارايي زنگ زد و گفت خاطراتش را برايم مي فرستد
حرف هاي ديشب دبيركل گزينش كشور تمام ذهنيتم را نسبت به اين مسئله تغيير داد
صبح كه از پله هاي آپارتمان پايين مي آمدم، ديدم چقدر زنم را دوست دارم
ديروز خواهر دوقلوي مادر بزرگ پدري ام مرد. اسمش گل نسا بود. گادامر راست گفته كه ما فقط يك اسميم، يك استعاره
ديشب دوهزار تومان به هيئت سر كوچه كمك كردم
دلم براي قطبي بيچاره مي سوزد. اين پيروزي هم كار ديگري ندارد جز خراب كردن مربي هاي بزرگ. آري هان، دنيزلي و حالا هم قطبي. خون من مثل قورباغه آبيه اما عاشق مربي هاي سرخم
ضبط ديويدي خريده ام خفن
راستي اون چهارده نفر امروز اعدام شدند يا نه
اين ساركوزي هم خوشحاله ها

۱ نظر:

ناشناس گفت...

مثل این‌که برف امروز به شما نساخته استاد!
البته گستاخی منو به بزرگی و استادی خودتون می‌بخشید دیگه.