دوباره زانو زده بودند. اين اقرار عمومي بود. دورتي دوباره چشم هايش را به حالت اول برگرداند. افسوس كه هنوز هم چشم هايش سرگردان بودند، اين دفعه به شيشه ي رنگي پنجره ي سمت راست كه توسط "سر وادره تو" كه در سال 1851 طراحي شده بود و خوشامدگويي به سن آتلستان، در دروازه ي بهشت، توسط جبرئيل و گروهي از فرشتگان كاملا هم شكل و شاهزاده كنسورت را به نمايش مي گذاشت جلب شده بود. نوك سنجاق را به جاي ديگر بازويش فرو برد. با خلوص شروع به تفكر در معني هر يك از عبارات دعا نمود و بدين ترتيب به ذهنش آرامش بيشتري داد. ولي بعد از اين تلاش نيز مجبور شد دوباره سنجاق را در بازويش فرو برد چرا كه وقتي پراژت در وسط بند "بنابراين همراه با فرشتگان و مقربان درگاهت" زنگ را به صدا درآورد، مثل هميشه وسوسه شد به اين متن بخندد. اين، به خاطر داستاني بود كه پدرش برايش نقل كرده بود. گفته بود وقتي پسر كوچكي بوده در محراب به عنوان دستيار كشيش كار مي كرده كه يك لحظه پيچ زبانه زنگ شل شده بود، از اين رو، كشيش گفته بود:" بنابراين به فرشتگان و مقربان درگاهت و جميع اهل بهشت تو را مدح مي گوييم و در برابر عظمتت سر فرود مي آوريم، هميشه مي ستاييم ات و هم صدا مي گوييم زبانه را محكم كن اي كوچولوي توپولو، آن را محكم كن!"
دختر كشيش - جورج اورول - محمد علي جديري - اختر