۰۹ شهریور ۱۳۸۷

شیوه تحلیل رمان

جان پک "شیوه تحلیل رمان" را برای دبیرستانی ها و دانشجویان سال های اول رشته ادبیات داستانی می نویسد. شاید حتی بتوان گفت نوعی کتاب کمک آموزشی که از یک سو شیوه های تحلیل شخصی از رمان را به جوانان آموزش می دهد و از سوی دیگر به دانشجویان کمک می کند تا با شناخت ابتدایی، ساده و در عین حال دقیق از عناصر رمان بتوانند پرسش های امتحانی را درک کنند و پاسخ های درستی به آنها بدهند.
با این همه نکات آموزنده بسیاری در کتاب وجود دارد، از شیوه تدریس ادبیات داستانی گرفته تا نکات بدیعی که در تحلیل و درک کلی اثر معمولا به آنها بی توجهیم.
کتاب قطعاتی از رمان های کلاسیک انگلیس را از جمله "ویورلی" اسکات و "منسفیلد پارک" جین آستن بر می گزیند و روش تحلیل را آموزش می دهد:
"الف: شرح مختصری درباره مضمون قطعه برگزیده.
ب: جست و جو برای یافتن تضاد یا تنش در قطعه.
ج: تجزیه و تحلیل جزئیات قطعه و در صورت امکان مرتبط ساختن آنها با تضاد فوق الذکر.
د: نحوه ارتباط قطعه مذکور با کل رمان.
ه: جست و جو برای یافتن وجه مشخصه قطعه: خاصه در زمینه سبک که در مراحل پیشین نادیده گرفته شده است."
شیوه تحلیل رمان – جان پک – احمد صدارتی – نشر مرکز
پی نوشت: این روزها دوست دارم فقط روی ادبیات کلاسیک انگلیس متمرکز شوم: جین آستن، کلارک، جرج الیوت، اسکات،لارنس، برونته، فیلدینگ، کنراد، هنری جیمز و البته پیش از همه دفوی بزرگ.

۰۴ شهریور ۱۳۸۷

نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها

اگر شيوه هاي روايت را به سه بخش نقالي حماسه، خاطره نويسي و نامه نگاري تقسيم بندي كنيم، "نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها" در هيچ يك از شيوه هاي بالا نمي گنجد. غربي ها شيوه اول را به سروانتس نسبت مي دهند و اعتقاد دارند كه با فيلدينگ تثبيت شد، روش دوم را ماري وو و اسمولت ابداع كردند اما شيوه ترسل يا نامه نگاري كه تركيبي از دو شيوه بالاست، با همان هيجاني كه مورد استقبال قرار گرفته بود از بين رفت و ديگر به عنوان شيوه اي مستقل مورد استفاده قرار نگرفت. بعضي از نظريه پردازان معتقدند كه همان شيوه قديمي "يكي بود يكي نبود" جالب ترين شيوه است كه با مخاطب به راحتي ارتباط مي گيرد.
اين بحث بحث مفصلي است كه نمي خواهم واردش شوم اما تا همين جا مي توانم بگويم كه شورانگيزترين بحث در رمان به موضوع شيوه روايت و به تبع آن راوي و نظرگاه و در نهايت كانون ديد برمي گردد كه يكي از نقاط افتراق دو گونه رمان و درام است.
در درام به دليل اينكه حوادث مستقيم و هم زمان با روايت اتفاق مي افتد، نيازي به راوي نيست اگرچه در برخي از نمايش نامه هاي كلاسيك، گروه هم سرايان نقش راوي را بر عهده گرفته اند اما در كل اين هنر با نمايش آني حوادث و عدم وجود راوي معنا پيدا مي كند. در حالي كه يكي از بغرنج ترين مسايل رمان همين موضوع است.
"نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها" نوشته "مانوئل پوييگ" با استفاده از خصيصه درام، راوي را حذف مي كند و از شيوه ديالوگ به جاي سه شيوه بالا، روايت را پيش مي برد.
شايد ذهنيت من بيش از حد كلاسيك باشد، با چنين قضاوتي مشكل ندارم. راستش را بخواهيد ترديد دارم كه اين اثر با وجود تمام ارزش هايش رمان باشد. من فكر مي كنم نمي توان به راحتي چنين قضاوت كرد – آن گونه كه ناشر در معرفي كتاب كرده است – كه هر تكنيك و روشي كه بتواند تعاريف كلاسيك و مدرن را به هم بريزد، پس پست مدرنيزم است. پست مدرنيته براي من چنين تعريفي ندارد به علاوه ترديد من در مورد اين اثر نه در پست مدرن بودن يا نبودن آن بلكه اساسا در اين است كه آيا مي توانم آن را رمان بدانم يا نه؟
در حال حاضر نمي توانم با هيچ ترفندي به خود بقبولانم كه " نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها" رمان است. به هر حال تعريف درام و رمان دو تعريف جداگانه است و اختلاط اين دو نمي تواند اثري را پست مدرن كند. من فكر مي كنم اين اثر را مي توان به صورت نمايش راديويي به بهترين شكل اجرا كرد.
نشر آفرينگان - ترجمه احمد گلشيري

۲۶ مرداد ۱۳۸۷

چند نامه از گوستاوفلوبر

نامه به لوئیز کوله 16ژانویه 1842
در من به لحاظ ادبی دو شخصیت متضاد هست: یکی آن که شیفته مبالغه هاست و مفتون مغازله ها و مسحور بلند پروازی های عقاب وار و همه طنطنه های سبک ها و همه قله های رفیع اندیشه ها و عقیده ها و دیگری آن که به دنبال حقایق نقب می زند و زمین می کند و خاک برمی دارد و تا آنجا که می تواند کاوش می کن، آن که دوست دارد بر جزئیات ناچیز همان قدر تاکید کند که بر کلیات بشکوه، آن که می خواهد شما آنچه را او عرضه می دارد مستقیما و تقریبا با پوست و گوشت تان لمس کنید و این شخصیت دوست دارد بخندد و از جنبه حیوانی شرست آدمی لذت ببرد.
نامه به امیلی باسکه ژوئیه 1864
حیات انسانی نمایشی غم انگیز است، در این تردید مکن. زشت است و سنگین و پیچیده. تنها هدف هنر، از چشم مردم با احساس این است که به افسونی همه ناملایمات را دود کند و به هوا بفرستد.
فلوبر وقتی از سوی طرفداران زولا به عنوان پیشوای واقعگراین نامیده می شود به لئون هینک شاگرد زولا می نویسد:
هیچ حقیقتی وجود ندارد، آنچه هست شیوه های دیدن است. مرگ بر هرچه مکتب ادبی از هر نام و مشربی که باشد گو باش. سرنگون باد سخنان پوچ و تهی.
نامه به ایوان تورگنف 14 نوامبر 1876
من هم مثل تو، یکی چند تکه از"آسوموار" را خوانده ام. کفرم را درآوردند. این زولا راستی راستی دارد به پرساوشی عوضی بدل می شود... اصول و قواعدی پیدا کرده که رفته رفته مغزش را به مغز گنجشک بدل می کنند. اگر مقالاتش را روزهای دوشنبه بخوانی، خواهی دید چطور فکر می کند که "طبیعتمداری" را خودش کشف کرده است.
نامه به مادرش 15 دسامبر 1850
هر گاه هر کسی – هرچقدر هم که بزرگ یا بی مقدار باشد- بخواهد خود را با آفریده های خدا درگیر کند باید، محض خاطر سلامت خودش هم که شده باشد، نخست خود را در موقعیتی قرار دهد که دیگر در معرض خطر آن نباشد که قربانی آن آفریده ها گردد. آری تو می توانی شراب بنوشی و با زن بجوشی و در عشق بکوشی و به جنگ درآیی و نام ننگ بخواهی اما به شرط آنکه عزیز دلم که خود نه می خواره باشی و نه زنباره و نه شوهر و نه حتی سرباز صفوف مقدم. آدم اگر خیلی زیاد با زندگی قاطی شود، دیگر نمی تواند آن را چنان که باید روشن ببیند. در آن صورت آدم یا از آن بیش از حد رنج می برد و یا بیش از حد لذت. هنرمند به عقیده من یک هیولاست چیزی غیر طبیعی و بیرون از طبیعت و همه بدبختی های پروردگار هم بر سر او می بارد، از همین تلاشی نشات می گیرد که او لجوجانه دنبال می کند تا همین اصل متعارف را نادیدده بگیرد. هنرمند از این همه رنج می برد و دیگران را نیز وا می دارد تا رنج ببرند. گواه درستی این گفته را در زنانی بجویید که شاعران را به همین سبب دوست داشته اند

۲۳ مرداد ۱۳۸۷

رمان به روايت رمان نويسان

توماس هاردي: هدف واقعي، ولي ناگفته، داستان لذت بخشيدن از رهگذر ارضا عشق آدمي به عنصر نامعمول در تجربه بشري است...
مشكل نويسنده آن است كه چگونه ميان نامعمول و معمول توازن برقرار كند به طوري كه داستانش از سو شوق برانگيزاند و از سوي ديگر واقعي بنمايد.
در حل اين مشكل نويسنده هرگز نبايد سرشت آدمي را غير طبيعي بنماياند چه با اين كار داستان خود را باور نكردني جلوه خواهد داد. عنصر نامعمول مي بايد در حوادث باشد و نه در قهرمان ها و هنر نويسنده در آن است كه بعد نامعمول را شكل بخشد و عنصر نامحتمل را پوشيده بدارد. البته اگر داستانش نامحتمل باشد. همه راز داستان و نمايش – از جنبه ساخت و پرداخت – در آن نهفته است كه چيزهاي نامعمول را در آن با چيزهاي جاويد و جهاني سازگار كنند و رمان نويسي كه دقيقا مي داند حوادث داستانش را تا چه حد مي بايد نامعمول جلوه دهد و تا چه حد معمول، بي گمان، كليد اين هنر را در دست دارد.
رمان به روايت رمان نويسان – ميريام آلوت – عليمحمد حق شناس – نشر مركز

۱۳ مرداد ۱۳۸۷

جستارهايي در باب رمان

...
كار در زمينه شكل رمان اهميتي درجه اول پيدا مي كند. در واقع حكايت هاي راست ضمن همگاني و تاريخي شدن، بر حسب برخي اصول، تثبيت مي شوند، نظم مي گيرند و متراكم مي شوند. جاي آن ادراك ابتدايي از شكل رمان را ادراك ديگري مي گيرد كه قياس ناپذيرانه، غنايي كمتر از آن دارد و اسلوب مندانه برخي از جنبه هاي آن را حذف مي كند، اين ادراك اندك اندك تجربه واقعي را فرا مي پوشد، خود را به جاي آن جا مي زند، بدين ترتيب به يك فريبكاري تعميم يافته منجر مي شود.
اكتشاف شكل هاي گوناگون رمان، در آن شكلي كه به آن عادت كرده ايم، شكل هاي ممكن الوقوع را آشكار مي كند، نقاب از آن بر مي گيرد، ما را از آن رها مي سازد، به ما امكان مي دهد ماوراي اين حكايت تثبيت شده، تمامي آنچه را كه كتمان مي كند، يا از گفتنش طفره مي رود، تمامي آن حكايت بنيادين را كه زندگي ما يكسر در آن غوطه ور است، باز يابيم.
بنابراين پژوهش در باب شكل هاي تازه رمان كه قدرت جذبشان زيادتر باشد، نسبت به آگاهي يي كه ما از واقعيت داريم نقش سه گانه " افشاگري"، " اكتشاف" و " انطباق " را ايفا مي كند.
...

جستارهايي در باب رمان - ميشل بوتور - سعيد شهرتاش - انتشارات سروش