يادداشت من در مشق آفتاب: زماني برايم تفاوت نداشت "سنگ و آفتاب " يوپاز را ميرعلايي ترجمه كرده باشد يا مير محمد علايي زاده، "مدراتوكانتابيله"ي دوراس را سيد حسيني برگردانده باشد يا سيد حسن رضايي زاده. مشغول گونه شناسي بودم و اينكه اگر دوراسي وجود دارد، او را شناخته باشم و كتاب هايش را خوانده باشم. راستش را بخواهيد هنوز هم كمتر نام مترجمي در ذهنم مي ماند چون فكر مي كنم اگر ارزشي در كتاب هست متعلق به نويسنده آن است نه مترجم اما به اين موضوع ساده هم پي برده ام كه مترجمي مي تواند ارزش هاي اثر را خوب برگرداند كه خود ابتدا شناختي از آن داشته باشد. با اين همه، نام سيد رضا سيد حسيني براي من تنها نام يك مترجم نبود؛ او خالق "مكتب هاي " ادبي بود؛ اثري كه ادبيات ما پس از دهه چهل سخت مديون آن است. آيا شاعر، نويسنده ، منتقد يا روزنامه نگاري مي شناسيد كه اين ترجمه- تاليف را نخوانده باشد؟ اگر هست لطفا نامش را بي هيچ تعارفي از ليست خط بزنيد.
مكتب هاي ادبي به ما چه چيزي آموخت؟ روزهاي اول شوق و ذوق يادگيري آن همه "ايسم" داشتيم: گونگوريسم، كلاسيسم، ايماژيسم و... ايسم ها و اسم هايي كه پس از آن مي بايست ديگراني مي آمدند و تك تك روي هر كدام كار مي كردند. مكتب هاي ادبي نقشه تلسكوپي ادبيات جهان بود. بعد فهميديم دليلي ندارد هر ايسمي قبل يا بعد از يك ايسم ديگر قرار گرفته باشد و سيد رضا سيد حسيني به ما فهماند كه چگونه مي شود توده اي از مفاهيم را نه به شكل فله اي بلكه در قالب چارچوب هاي دقيق و تفكيك شده و درعين حال بدون تقدم و تاخرهاي تقويمي آموخت. او ذهن ما را مهندسي كرد و به ما ياد داد چگونه بپرهيزيم از ريخت و پاش كتاب ها و جزوه ها در كشوهاي درهم برهم ذهن و چگونه دوري كنيم از قفسه هايي با نظم آهنين.
مفهوم مانيفست هاي ادبي و هنري، شناخت جريان ها و توجه به فلسفه اي كه يك اثر بر آن تكيه مي زد را از رضا سيد حسيني آموختيم حالا كافي بود خط و ربط هايي را كه پيدا كرده ايم با خط و ربط هاي كتابي شبيه آن در حوزه فلسفه مثلا كاپلستون يا كاسيرر تطبيق دهيم تا نقشه نهايي را به دست آورده باشيم. به راستي كه اين كتاب به اندازه " فلسفه روشنگري" كاسيرر اهميت داشت و دارد.
طاعون را كه خواندم و ضدخاطرات مالرو را و بعدتر مدراتوكانتابيله، فهميدم لااقل براي من به عنوان يك ايراني فارس زبان، تمامي ارزش هاي اثر متعلق به نويسنده آن نيست و اگرچه صاحب سبك بودن براي مترجم تعارفي بيش نيست اما واقعيت اين است كه اين كتاب ها ديگر تنها از آن مالرو ، دوراس و كامو نيستند بلكه رضا سيد حسيني مترجم صاحب سبك ما نيز در ارزش هاي اين آثار با آنها شريك است. طاعون را نه كامو بلكه سيد حسيني و كامو نوشته اند. حسيني نويسنده است نه به آن دليل كه بخشي از محتوي را او مي آفريند بلكه به اين دليل كه او تنها دوبلور كلمه ها نيست او از موقعيت فرهنگي و تاريخي كلمه ها خبر دارد و خواستگاه فلسفي آنها را به ما درس مي دهد. حسيني مترجمي بود كه پيشاپيش دست نويسنده را خوانده بود و همين توجه به كيفيت است كه تعداد كتاب هاي ترجمه شده توسط او را به 34 دانه تقليل مي دهد وگرنه مترجمي در سطح سيد رضا سيد حسيني مي بايست لااقل 340 كتاب ترجمه مي كرد.مرگ او مرگ آخرين مترجم "پيشگامان شعر معاصر ترك" پس از زنده ياد جلال خسروشاهي و عمران صلاحي بود؛ كتابي كه نگاه كهكشاني و تلسكوپي "مكتب هاي ادبي" را آنجا نيز مي بينيم؛ جريان ها، اسم هاي بزرگ، زمينه هاي تاريخي و نمونه هايي بي بديل از آثار.
مكتب هاي ادبي به ما چه چيزي آموخت؟ روزهاي اول شوق و ذوق يادگيري آن همه "ايسم" داشتيم: گونگوريسم، كلاسيسم، ايماژيسم و... ايسم ها و اسم هايي كه پس از آن مي بايست ديگراني مي آمدند و تك تك روي هر كدام كار مي كردند. مكتب هاي ادبي نقشه تلسكوپي ادبيات جهان بود. بعد فهميديم دليلي ندارد هر ايسمي قبل يا بعد از يك ايسم ديگر قرار گرفته باشد و سيد رضا سيد حسيني به ما فهماند كه چگونه مي شود توده اي از مفاهيم را نه به شكل فله اي بلكه در قالب چارچوب هاي دقيق و تفكيك شده و درعين حال بدون تقدم و تاخرهاي تقويمي آموخت. او ذهن ما را مهندسي كرد و به ما ياد داد چگونه بپرهيزيم از ريخت و پاش كتاب ها و جزوه ها در كشوهاي درهم برهم ذهن و چگونه دوري كنيم از قفسه هايي با نظم آهنين.
مفهوم مانيفست هاي ادبي و هنري، شناخت جريان ها و توجه به فلسفه اي كه يك اثر بر آن تكيه مي زد را از رضا سيد حسيني آموختيم حالا كافي بود خط و ربط هايي را كه پيدا كرده ايم با خط و ربط هاي كتابي شبيه آن در حوزه فلسفه مثلا كاپلستون يا كاسيرر تطبيق دهيم تا نقشه نهايي را به دست آورده باشيم. به راستي كه اين كتاب به اندازه " فلسفه روشنگري" كاسيرر اهميت داشت و دارد.
طاعون را كه خواندم و ضدخاطرات مالرو را و بعدتر مدراتوكانتابيله، فهميدم لااقل براي من به عنوان يك ايراني فارس زبان، تمامي ارزش هاي اثر متعلق به نويسنده آن نيست و اگرچه صاحب سبك بودن براي مترجم تعارفي بيش نيست اما واقعيت اين است كه اين كتاب ها ديگر تنها از آن مالرو ، دوراس و كامو نيستند بلكه رضا سيد حسيني مترجم صاحب سبك ما نيز در ارزش هاي اين آثار با آنها شريك است. طاعون را نه كامو بلكه سيد حسيني و كامو نوشته اند. حسيني نويسنده است نه به آن دليل كه بخشي از محتوي را او مي آفريند بلكه به اين دليل كه او تنها دوبلور كلمه ها نيست او از موقعيت فرهنگي و تاريخي كلمه ها خبر دارد و خواستگاه فلسفي آنها را به ما درس مي دهد. حسيني مترجمي بود كه پيشاپيش دست نويسنده را خوانده بود و همين توجه به كيفيت است كه تعداد كتاب هاي ترجمه شده توسط او را به 34 دانه تقليل مي دهد وگرنه مترجمي در سطح سيد رضا سيد حسيني مي بايست لااقل 340 كتاب ترجمه مي كرد.مرگ او مرگ آخرين مترجم "پيشگامان شعر معاصر ترك" پس از زنده ياد جلال خسروشاهي و عمران صلاحي بود؛ كتابي كه نگاه كهكشاني و تلسكوپي "مكتب هاي ادبي" را آنجا نيز مي بينيم؛ جريان ها، اسم هاي بزرگ، زمينه هاي تاريخي و نمونه هايي بي بديل از آثار.
۱ نظر:
سلام مطلق عزیز . جایی خواندم که بازنویسی یکی از داستان های پروژه ی سی داستان کهن بر عهده ی شماست. این کاری برای کودکان است.؟ اگر بله خوب خواهد بود کمکم کنی. در حال نوشتن داستانی برای کودکان هستم اما مثل باقی نوشته هایم ناشری ندارم. همین مرا بی انگیزه می کند.
ارسال یک نظر