۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۷

عشق سال هاي وبا

همواره نك بال هاي طوطي را مي چيدند و رهايش مي كردند تا آزادانه هر جا مي خواهد برود. ولي روزي به آشپزخانه رفت، روي ميله اي در بالاي ديگ هاي غذا نشست و آنقدر پشتك و وارو زد تا ناگهان به داخل يكي از ديگ ها افتاد. حيوان را بلافاصله با كفگير بيرون آوردند. با اينكه بدنش در آب جوش سوخته و پرهايش به هم چسبيده بود، ولي به هر حال زنده ماند. از آن به بعد، مجبور شدند پرنده را در قفس نگه دارند. البته شنيده بودند كه اگر طوطي همواره در قفس بماند، قدرت سخنگويي را از دست خواهد داد. بنابراين حيوان را هر روز بعد از ظهر حوالي ساعت چهار بيرون مي آوردند و در ايوان مي گذاشتند تا دكتر آموزش هاي لازم را بدهد. حضور مداوم طوطي در قفس موجب شد كه اهالي خانه متوجه نشوند بال هايش رشد كرده اند. بنابراين صبح روزي كه قصد داشتند پرهايش را كوتاه كنند، ناگهان پر زد و روي بلندترين شاخه درخت انبه نشست
سه ساعت از پرواز پرنده مي گذشت و هنوز كسي موفق به گرفتن آن نشده بود. همه مستخدمه هاي دكتر، همراه با مستخدمه هاي همسايه ها از هر ترفندي استفاده كردند تا طوطي را پايين بكشند، ولي نتوانسته بودند. پرنده روي شاخه نشسته بود و بدون اينكه قصد بازگشت داشته باشد، فرياد مي زد
زنده باد حزب ليبرال! زنده باد حزب ليبرال
عشق سال هاي وبا، گابريل گارسيا ماركز، كيومرث پارساي

۲ نظر:

ناشناس گفت...

یاشا

ناشناس گفت...

بهترين كتابي كه خواندم همين عشق سالهاي وباست.. معركه است.


يادداشت دوشيزه قجري آخرين پست شد.