اگر شيوه هاي روايت را به سه بخش نقالي حماسه، خاطره نويسي و نامه نگاري تقسيم بندي كنيم، "نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها" در هيچ يك از شيوه هاي بالا نمي گنجد. غربي ها شيوه اول را به سروانتس نسبت مي دهند و اعتقاد دارند كه با فيلدينگ تثبيت شد، روش دوم را ماري وو و اسمولت ابداع كردند اما شيوه ترسل يا نامه نگاري كه تركيبي از دو شيوه بالاست، با همان هيجاني كه مورد استقبال قرار گرفته بود از بين رفت و ديگر به عنوان شيوه اي مستقل مورد استفاده قرار نگرفت. بعضي از نظريه پردازان معتقدند كه همان شيوه قديمي "يكي بود يكي نبود" جالب ترين شيوه است كه با مخاطب به راحتي ارتباط مي گيرد.
اين بحث بحث مفصلي است كه نمي خواهم واردش شوم اما تا همين جا مي توانم بگويم كه شورانگيزترين بحث در رمان به موضوع شيوه روايت و به تبع آن راوي و نظرگاه و در نهايت كانون ديد برمي گردد كه يكي از نقاط افتراق دو گونه رمان و درام است.
در درام به دليل اينكه حوادث مستقيم و هم زمان با روايت اتفاق مي افتد، نيازي به راوي نيست اگرچه در برخي از نمايش نامه هاي كلاسيك، گروه هم سرايان نقش راوي را بر عهده گرفته اند اما در كل اين هنر با نمايش آني حوادث و عدم وجود راوي معنا پيدا مي كند. در حالي كه يكي از بغرنج ترين مسايل رمان همين موضوع است.
"نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها" نوشته "مانوئل پوييگ" با استفاده از خصيصه درام، راوي را حذف مي كند و از شيوه ديالوگ به جاي سه شيوه بالا، روايت را پيش مي برد.
شايد ذهنيت من بيش از حد كلاسيك باشد، با چنين قضاوتي مشكل ندارم. راستش را بخواهيد ترديد دارم كه اين اثر با وجود تمام ارزش هايش رمان باشد. من فكر مي كنم نمي توان به راحتي چنين قضاوت كرد – آن گونه كه ناشر در معرفي كتاب كرده است – كه هر تكنيك و روشي كه بتواند تعاريف كلاسيك و مدرن را به هم بريزد، پس پست مدرنيزم است. پست مدرنيته براي من چنين تعريفي ندارد به علاوه ترديد من در مورد اين اثر نه در پست مدرن بودن يا نبودن آن بلكه اساسا در اين است كه آيا مي توانم آن را رمان بدانم يا نه؟
در حال حاضر نمي توانم با هيچ ترفندي به خود بقبولانم كه " نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها" رمان است. به هر حال تعريف درام و رمان دو تعريف جداگانه است و اختلاط اين دو نمي تواند اثري را پست مدرن كند. من فكر مي كنم اين اثر را مي توان به صورت نمايش راديويي به بهترين شكل اجرا كرد.
اين بحث بحث مفصلي است كه نمي خواهم واردش شوم اما تا همين جا مي توانم بگويم كه شورانگيزترين بحث در رمان به موضوع شيوه روايت و به تبع آن راوي و نظرگاه و در نهايت كانون ديد برمي گردد كه يكي از نقاط افتراق دو گونه رمان و درام است.
در درام به دليل اينكه حوادث مستقيم و هم زمان با روايت اتفاق مي افتد، نيازي به راوي نيست اگرچه در برخي از نمايش نامه هاي كلاسيك، گروه هم سرايان نقش راوي را بر عهده گرفته اند اما در كل اين هنر با نمايش آني حوادث و عدم وجود راوي معنا پيدا مي كند. در حالي كه يكي از بغرنج ترين مسايل رمان همين موضوع است.
"نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها" نوشته "مانوئل پوييگ" با استفاده از خصيصه درام، راوي را حذف مي كند و از شيوه ديالوگ به جاي سه شيوه بالا، روايت را پيش مي برد.
شايد ذهنيت من بيش از حد كلاسيك باشد، با چنين قضاوتي مشكل ندارم. راستش را بخواهيد ترديد دارم كه اين اثر با وجود تمام ارزش هايش رمان باشد. من فكر مي كنم نمي توان به راحتي چنين قضاوت كرد – آن گونه كه ناشر در معرفي كتاب كرده است – كه هر تكنيك و روشي كه بتواند تعاريف كلاسيك و مدرن را به هم بريزد، پس پست مدرنيزم است. پست مدرنيته براي من چنين تعريفي ندارد به علاوه ترديد من در مورد اين اثر نه در پست مدرن بودن يا نبودن آن بلكه اساسا در اين است كه آيا مي توانم آن را رمان بدانم يا نه؟
در حال حاضر نمي توانم با هيچ ترفندي به خود بقبولانم كه " نفرين ابدي بر خواننده اين برگ ها" رمان است. به هر حال تعريف درام و رمان دو تعريف جداگانه است و اختلاط اين دو نمي تواند اثري را پست مدرن كند. من فكر مي كنم اين اثر را مي توان به صورت نمايش راديويي به بهترين شكل اجرا كرد.
نشر آفرينگان - ترجمه احمد گلشيري
۱ نظر:
سلام
دوست عزیز فکر نمی کنم رمان بودن یا نیودن یک متن زیاد در مفهوم و راستی و عمق یک متن تاثیری داشته باشد. این قبیل اسمی زاسسده تخیل منتقدان است که البته برای تقسیم بندی و تاریخ ادبیات خوب است. ولی شما تصور کن که با یک متن طرفی و آن را بخوان! حالا چه رمان چه داستانک چه داستان کوتاه یا بلند یا حتا اسمش می خواهد تیرآهن یا آجر باشد.
ارسال یک نظر