فلوبر در نامه اي به لوييز كوله مي نويسد: "من مرد قلمم، از راه قلم احساس مي كنم، به واسطه قلم احساس مي كنم، در پيوند با قلم احساس مي كنم و با قلم بسيار بيشتر احساس مي كنم" و در نامه اي ديگر به همين دوشيزه: "تنها راه تحمل هستي اين است كه در ادبيات غرقه شوي، همچنان كه در عيشي مدام."
يوسا ستايشگر فلوبر و مادام بواري اش در "عيش مدام" مي نويسد:"هر كتابي به دلايل گوناگون پاره اي از زندگي انسان مي شود و اين دلايل در آن واحد هم به كتاب مربوط مي شود هم به خود فرد. مي خواهم ببينم اين دلايل در مورد من چه بوده. چرا مادام بواري اين چنين ژرفاي وجود مرا به تلاطم انداخته، اين كتاب چه چيزي به من داده كه ساير داستان ها نمي توانسته اند بدهند.
ديل اول بي ترديد، علاقه شديدي است كه از ايام كودكي به كتاب هايي داشتم كه ساختاري محكم و متقارن دارند، آغاز و انجام شان قطعي و مشخص است. مثل دايره اي بسته كه نشان مي دهد كامل شده، تام و تمام است، بر خلاف كتاب هايي كه پاياني نابسته دارند و تعمدي كه به تو بگويند چيزي قطعي نشده، چيزي مبهم بر جا مانده، چيزي كه در فرآيند شدن است. اين كتاب ها نيمه تمام مي نمايند، احتمالا اين نوع آثار تصوير صادقانه تري از واقعيت و زندگي به ما مي دهند- هميشه ناتمام، همواره در ميانه اين يا آن- اما بي گمان چيزي كه من به شكلي غريزي به دنبالش هستم و از يافتن آن در كتاب، فيلم و نقاشي شاد مي شوم، بازتاب اين ناتمام ماندگي و فقدان قطعيت و اين جريان مداوم نيست، يلكه درست برعكس، خطوطي است مشخص و پررنگ، كليتي كه از بركت ساختار جسورانه، به گونه اي اختياري اما قانع كننده اين توهم را در تو زنده مي كند كه تصويري جامع از واقعيت است.
از سوي ديگر اين كتاب علاقه ديگر مرا كه تا آن وقت برايم ناشناخته مانده بود، شكلي قاطع بخشيد. من بين توصيف زندگي عيني و توصيف ذهني، بين عمل و تامل، بيشتر مجذوب اولي مي شوم و همواره توصيف چيز ذهني را از طريق توصيف چيز عيني كاري موثرتر دانسته ام.من تولستوي را بر داستايوفسكي ترجيح مي دهم و اگر قرار باشد از ميان غيرواقع ها يكي را انتخاب كنم آن غيرواقعي كه به عينيت نزديك تر است بر چيزي كه انتزاعي است، برتري دارد. مثلا من پورنوگرافي را بر داستان علمي و داستان هاي احساساتي را بر قصه هاي ترسناك ترجيح مي دهم."
يوسا دلايل بسياري براي برتري مادام بواري بر هر داستان ديگري دارد تا آنجا كه اين اثر را معيار سنجش هر اثري مي داند و معتقد است اگر از فلان نويسنده يا نظريه پرداز خوشش مي آيد و يا از او نفرت دارد صرفا بسته به نظري است كه آنها در مورد مادام بواري دارند. او ستايشگر بي نظيري است ستايشگري كه صادقانه اعتراف مي كند در زندگي اش دو چيز را مدام ستوده است يكي كوبا و ديگري مادام بواري و بعد اعتراف مي كند طي سال ها از حساسيت عاشقانه اش به كوبا كاسته شده اما آتش اين عشق نسبت به مادام بواري روز به روز شعله ور تر شده است. در جايي از كتاب عشق خود را اينگونه توصيف مي كند:" مي دانم جز من شارل(شوهر مادام بواري)، لئون( معشوق مادام) و رودولف( معشوق ديگر مادام) كسي به او دست نخواهد يافت."
يوسا همچنين مي گويد وقتي مادام بواري را خوانده، ديگر فهميده كه قرار است چگونه نويسنده اي باشد. او در عيش مدام علاوه بر برآوردن دين خود نسبت به گوستاوفلوبر و مادام بواري اش، سه شكل از نقد را نيز به ما مي آموزد كه بسيار جالب و جذاب است و همين طور شماره كردن ويژگي هاي بسيار ساده اي كه مي تواند يك اثر را خواندني كند. و در نهايت از ياد نبريم زحمات استاد كوثري و مقدمه دلنشين وي بر عيش مدام.
عيش مدام- ماريو بارگاس يوسا- عبدلله كوثري- نشر نيلوفر
يوسا ستايشگر فلوبر و مادام بواري اش در "عيش مدام" مي نويسد:"هر كتابي به دلايل گوناگون پاره اي از زندگي انسان مي شود و اين دلايل در آن واحد هم به كتاب مربوط مي شود هم به خود فرد. مي خواهم ببينم اين دلايل در مورد من چه بوده. چرا مادام بواري اين چنين ژرفاي وجود مرا به تلاطم انداخته، اين كتاب چه چيزي به من داده كه ساير داستان ها نمي توانسته اند بدهند.
ديل اول بي ترديد، علاقه شديدي است كه از ايام كودكي به كتاب هايي داشتم كه ساختاري محكم و متقارن دارند، آغاز و انجام شان قطعي و مشخص است. مثل دايره اي بسته كه نشان مي دهد كامل شده، تام و تمام است، بر خلاف كتاب هايي كه پاياني نابسته دارند و تعمدي كه به تو بگويند چيزي قطعي نشده، چيزي مبهم بر جا مانده، چيزي كه در فرآيند شدن است. اين كتاب ها نيمه تمام مي نمايند، احتمالا اين نوع آثار تصوير صادقانه تري از واقعيت و زندگي به ما مي دهند- هميشه ناتمام، همواره در ميانه اين يا آن- اما بي گمان چيزي كه من به شكلي غريزي به دنبالش هستم و از يافتن آن در كتاب، فيلم و نقاشي شاد مي شوم، بازتاب اين ناتمام ماندگي و فقدان قطعيت و اين جريان مداوم نيست، يلكه درست برعكس، خطوطي است مشخص و پررنگ، كليتي كه از بركت ساختار جسورانه، به گونه اي اختياري اما قانع كننده اين توهم را در تو زنده مي كند كه تصويري جامع از واقعيت است.
از سوي ديگر اين كتاب علاقه ديگر مرا كه تا آن وقت برايم ناشناخته مانده بود، شكلي قاطع بخشيد. من بين توصيف زندگي عيني و توصيف ذهني، بين عمل و تامل، بيشتر مجذوب اولي مي شوم و همواره توصيف چيز ذهني را از طريق توصيف چيز عيني كاري موثرتر دانسته ام.من تولستوي را بر داستايوفسكي ترجيح مي دهم و اگر قرار باشد از ميان غيرواقع ها يكي را انتخاب كنم آن غيرواقعي كه به عينيت نزديك تر است بر چيزي كه انتزاعي است، برتري دارد. مثلا من پورنوگرافي را بر داستان علمي و داستان هاي احساساتي را بر قصه هاي ترسناك ترجيح مي دهم."
يوسا دلايل بسياري براي برتري مادام بواري بر هر داستان ديگري دارد تا آنجا كه اين اثر را معيار سنجش هر اثري مي داند و معتقد است اگر از فلان نويسنده يا نظريه پرداز خوشش مي آيد و يا از او نفرت دارد صرفا بسته به نظري است كه آنها در مورد مادام بواري دارند. او ستايشگر بي نظيري است ستايشگري كه صادقانه اعتراف مي كند در زندگي اش دو چيز را مدام ستوده است يكي كوبا و ديگري مادام بواري و بعد اعتراف مي كند طي سال ها از حساسيت عاشقانه اش به كوبا كاسته شده اما آتش اين عشق نسبت به مادام بواري روز به روز شعله ور تر شده است. در جايي از كتاب عشق خود را اينگونه توصيف مي كند:" مي دانم جز من شارل(شوهر مادام بواري)، لئون( معشوق مادام) و رودولف( معشوق ديگر مادام) كسي به او دست نخواهد يافت."
يوسا همچنين مي گويد وقتي مادام بواري را خوانده، ديگر فهميده كه قرار است چگونه نويسنده اي باشد. او در عيش مدام علاوه بر برآوردن دين خود نسبت به گوستاوفلوبر و مادام بواري اش، سه شكل از نقد را نيز به ما مي آموزد كه بسيار جالب و جذاب است و همين طور شماره كردن ويژگي هاي بسيار ساده اي كه مي تواند يك اثر را خواندني كند. و در نهايت از ياد نبريم زحمات استاد كوثري و مقدمه دلنشين وي بر عيش مدام.
عيش مدام- ماريو بارگاس يوسا- عبدلله كوثري- نشر نيلوفر
۱ نظر:
سلام محمد
امروز کلی یادت کریدم
داشتیم سیگار میکشیدیم که ماجرای تلفنی که از اوراقچی های شوش بهت شد یادمون اومد کلی خندیدیم
هر جا هستی خوش باشی رفیق
ارسال یک نظر