عبدالعلي دستغيب حق داشت كه مي گفت براهني نمي تواند يك بيت حافظ را از رو بخواند. بيست سالم بود كه طلا در مس را خواندم آن روزها براهني يك غول بي شاخ و دم بود، منتقدي كه همه را از دم ماله مي كشيد، براهني را مي خوانديم كه فروغ و رويايي و شاملو و اوجي را بفهميم، چه خيال باطلي! بعد كه شعرهاي خودش را خواندم، از شعر بدم آمد
دف دف دف
ددف ددف
دف دف دف دف دف
يا مزخرفاتي از اين دست، گفتم شايد شاعر خوبي نباشد اما به هرحال براهني است و ماله كشي، لااقل منتقد خوبي كه هست، ادبيات ما به اين جور ماله كش ها نياز دارد، اما چيزي نگذشت كه ايشان در كسوت تئوريسين و معلم وارد ميدان شد، حاصل كارش چه بود؟ باز هم مشتي مزخرف. امروز پس لرزه هاي اين مزخرف گويي ها توسط يكي از شاگردانش روزنامه شرق را توقيف كرد. گندي كه او در ادبيات ما به بار آورده حالا حالاها جمع شدني نيست. لعنت به او و اعوان و انصارش
دف دف دف
ددف ددف
دف دف دف دف دف
يا مزخرفاتي از اين دست، گفتم شايد شاعر خوبي نباشد اما به هرحال براهني است و ماله كشي، لااقل منتقد خوبي كه هست، ادبيات ما به اين جور ماله كش ها نياز دارد، اما چيزي نگذشت كه ايشان در كسوت تئوريسين و معلم وارد ميدان شد، حاصل كارش چه بود؟ باز هم مشتي مزخرف. امروز پس لرزه هاي اين مزخرف گويي ها توسط يكي از شاگردانش روزنامه شرق را توقيف كرد. گندي كه او در ادبيات ما به بار آورده حالا حالاها جمع شدني نيست. لعنت به او و اعوان و انصارش
۷ نظر:
سلام چرا احساس می کنم درست می گویید؟
خوش خوشانم شد . اصلن لعنت به هرکسی که مانیفیست نویسی را در شعر ما راه انداخت از همان روز شعر جای خودش را به مانیفیست ها داد . شرق حقش نبود ولی حماقت کرد . آه می کشم و واین کلمه را می گویم ، حماقت آن هم برای کسی که ارزشش را نداشت .
چقدر حرفهاي شما مال دل من بود. يعني اگر ميخواستم بغضم رو با كلمه خالي كنم، دقيقا همينها رو مينوشتم. اين احمق و آن احمق و همهي احمقها چهطور با بهظاهر ندانمكاريهاي خود باعث بيكارشدن اون همه روزنامهنگار و خبرنگار آنهم در آستانهي روز خبرنگار شدند. آقاي مطلق عزيز جالبه بدونين من مصاحبهاي با سيدمهدي شجاعي گرفتم ـ فقط دربارهي ادبيات ـ و تون اون مصاحبه با ايشون از غلامحسين ساعدي و نصرت رحماني و حسين منزوي و خيلي از قلههاي ادبيات معاصرمون بحث كرديم. يك مصاحبهي كاملا بيطرفانه و قرار بود ديروز توي شرق به زودي منتشر بشه. يعني قرار بود ديروز تايپ و غلطگيري بشه كه نشد. توي صبح امروز هم كه بودم تازه ميخواستم به طور جدي و بدون هيچ مقاصد جانبدارانه به عنوان روزناكهنگار ادبي روي ادبيات كار كنم كه اون هم تعطيل شد. البته من جاي ديگري شاغل هستم اما واي به حال اونهايي كه با تعطيلي شرق بيكار ميشن
راستي يادتونه بهتون گفتم توي اين كامنتداني خارجي احساس غريبي ميكنم. براي پست قبليتون دو تا كامنت گذاشتم كه ثبت نشد.انگار اين كامنتدانيها هم با من احساس غريبي ميكنن
دربارهي شعري كه شما از براهني مثال آوردين هم باهاتون همعقيدهام. من هم طلا در مس رو دقيقا در بيست سالگي خوندم و خيلي از آثار براهني رو و براي اون روزگار من خوب بود. شيفتهي براهني شدم و آزاده خانم و نويسندهاش رو خوندم . خيلي جاهاشو چند بار ميخوندم. تكنيكهاي اون رمان هم تاحدي برام خوب بود اما وقتي به به خاطر پروانهها ـ نميدونم اسم مجموعه رو درست ميگم يا نه ـ رسيدم با همون شعر دف، به هر ددفددفدددف دف كه ميرسيدم، ميخنديدم. واقعا دلم براي خودمون ميسوزه
البته براهني يك داستان كوتاه داره با نام قابلهي سرزمين من كه انصافا از خوندنش لذت بردم و به اين نتيجه رسيدم كه براهني بايد كوتاه و مختصر بنويسه. شايد اطناب آفت شعرها يا داستانها و حتي نقدهاشه
سلام
بروزم
khak bar sare shoma konam er do zar az adabiat halitun nemisheo miayis tu weblogo site minivisid, age ye zar az adabiat chizi balad budi mifahmidi in taghsire baraheni nist ke dare chooooooooobe bi savadie ye seri az tarafdaraye ahmaghesho mikhore, age befahmi in shere daf yeki az behtarin sheraye moasere mast ke vajeha hamegi mostaghe l shodan nemunasham tu hamin sher ey korde rooooh o khashkhashe cheshme, shomaha hamin avaziayi hastid ke be june nima oftadid vaghti harfe jadidi zad.............
ارسال یک نظر