۱۶ آذر ۱۳۸۷

تونل

ارنستو ساباتو انگار اين كتاب را با كالبد شكافي روحيه و ذهنيت ايراني نوشته است. داستاني تلخ و شيرين، تراژدي و مضحك و در يك كلمه گروتسك. با اين همه مهم ترين وجه "تونل" شايد اين باشد كه جنبه هاي روانشناسيك آن هرگز بر سويه هاي ادبي نمي چربد و اثر را در نهايت به يك رساله روانشناختي تبديل نمي كند. ساباتو با رو در رو قرار دادن دو شخصيت هنرمند شكاك و زني كه مدام خود را در موقعيت هاي سوظن بر انگيز قرار مي دهد، داستاني جذاب خلق مي كند و البته همه چيز همين جا ختم نمي شود: داستان اگرچه لازمه رمان است و به قول فورستر:"آه بله داستان، از آن گريزي نيست"، اما تكنيك بيان داستان گاه اهميت بيشتري پيدا مي كند و تونل به تك تك اين خواسته ها پاسخ مثبت مي دهد. يك رمان بي نقص كه آلبر كامو آن را اين گونه ستايش مي كند:
تلخي و تندي، شور حرارت آن را مي ستايم.
توماس مان: گيرا و جذاب.
گراهام گرين: به خاطر تحليل روانشناختي اش عميقا آن را ستايش مي كنم.
و همين طور سان فرانسيسكو كرونيكل كه نمي شناسمش: نمادگرايي اي كه بر ژرف ترين و عام ترين زواياي روح انگشت مي گذارد.
اين رمان را بخوانيد بخوانيد و بخوانيد.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. بابا یکی جلوی تو رو باید بگیره. باز راه افتاد. خوشحالم. ببخش که نتونستم بیام بهت سر بزنم. گرفتار بودم. به این زودی میام و سری می زنم. کلی باید حرف زد و این وقت می خواهد. محمد جان انگار هزار چیز این بین هست که می خواهد ما از هم دریغ شویم. روزگار غریبی است برادر.

ف - ب

سعید سلیمانی گفت...

سلام
اخیرا این کتاب رو خوندم. وقت خوندش به یاد "بشری، بس بشری" نیچه می افتی! انگار که در تمام جملات، زوایای تاریک و پنهان روان و ذهن قهرمان را می کاود و روشن می کند. آنچنان که با خود می گویی، نکند که من هم اینگونه باشم!