۳۰ آذر ۱۳۸۷

چال مورچه

تصوير كوه هاي شبيه مشت را اولين بار در"گرينگوي پير" فوئنتس خواندم و چقدر از آن لذت بردم، وقتي كه مي خواهد خشونت و نازايي بيابان هاي مكزيك را نشان دهد:"كوه ها چون مشت هاي فرسوده سياه ، سر بركرده بودند و پيرمرد پيكر مكزيك را پيش چشم آورد، چون نعشي غول آسا با استخوان هايي از نقره، چشماني از طلا، گوشتي از سنگ و بيضه هايي از مس"
اما اين تصوير به شكل ديگري در"كولي و باكره" ديويد هربرت لارنس تكرار شد. معلوم بود فوئنتس آن را از لارنس گرفته و به شكل ديگري پرورده است. حتم دارم به اين عبارت هم انديشيده كه "مكزيك و گرينگوي پير چيزي نمي تواند باشد جز همان مشت هاي گره كرده"
بالاخره رد اين تصوير زيبا را بار ديگر در "چال مورچه" لسينگ ديدم و اين بار در توصيف كوه هاي آفريقا، جايي كنار معادن عميق طلا كه مثل چال مورچه تا عمق زمين پيش رفته اند:" بايد شتاب كرد و كوه هاي خفه و خاموش را ترك گفت، تا به دشت خنك رسيد، به جايي كه بادهاي آزاد مي وزند. ولي دشتي در بين نبود. به جاي آن گردنه به گودال و دره اي منتهي مي شد كه گرداگردش را تپه هاي كوچك فرا گرفته بودند. كوه ها به صورت مشتي گره كرده در آمده بود: مشتي كه كف دستش به صورت يك مايل از بوته اي انبوه پوشيده بود."
چال مورچه – دوريس لسينگ – ضيا الدين ترابي – سوره مهر

۱ نظر:

ناشناس گفت...

قدیم تر ها فکر می کردم این تشبیهات خیلی فضای داستان رو رمانتیک میکنه و باید تا جایی که میشه ازش پرهیز کرد. اما خب آدم وقتی بزرگ میشه سلیقه اش هم عوض میشه دیکه...