۰۲ بهمن ۱۳۸۷

پدران و پسران

كريم مجتهدي نويسنده "آثار و افكار داستايوفسكي" معتقد است داستايوفسكي "برادران كارامازوف" را در مقابل "پدران و پسران" تورگنيف نوشت. نويسنده اي كه از نظر وي بيش از حد غرب زده است.
ايوان سرگيويچ تورگنيف در ژانويه 1818 در ولايت آريول روسيه به دنيا آمد. پدر او سر گي ايوانويچ از خانواده هاي بسيار قديمي و اصيل روسيه محسوب مي شد اما شخصا چندان ثروتي نداشت ولي مادر ايوان كه زني بسيار مستبد و سنگ دل بود از خانواده متوسط اشرافي و بسيار ثروتمندي بود.
خاطره زندگي و تجربيات كودكي در روح حساس و پر شور ايوان اثري محو نشدني باقي گذاشت و بعدها هم سر چشمه الهام نوشته هاي وي شد. او نه تنها عشق به طبيعت آرام و مه آلود دهات روسيه را براي هميشه در دل خود حفظ كرد و مناظر زيباي ان را مثل نقاشي زبردست در حكايات و رمان هاي خويش به رنگ هاي مختلفي جلوه گر ساخت، بلكه در بسياري از داستان هاي خود از شخصيت خارق العاده مادش هم استفاده كرد و استبداد بي نهايت او را در كمال خلوص و مهارت توصيف و منعكس ساخت.
در سال 1833 وي با تخيلي قوي و علاقمند به ادبيات وارد دانشگاه مسكو شد. پس از يك سال تحصيل در اين دانشگاه و فعاليت سياسي در زمينه حمايت از حكومت جمهوري به دانشگاه پترزبورگ انتقال يافت چرا كه دانشگاه مسكو شديدا بوسيله دولت مركزي مراقبت و با فعالان سياسي برخورد مي شد.
در سال 1836 پس از اتمام دانشكدده ادبيات پترزبورگ، بنا به تشويق مادرش به برلن رفت و به تحصيل هگل كه در آن زمان شهرت زيادي داشت مشغول شد.
ايوان قد بلند بود و هيكلي چون پهلوانان داشت كه از پدر به ارث برده بود اما بسيار دل نازك و سست اراده تا حدي كه مدام عاشق مي شد و در عين حال نمي توانست ازدواج كند. مادر ايوان هم او را در ماجراهاي عاشقانه اش ياري مي داد و به كار نكردن و مجرد ماندن تشويق مي كرد كه البته همين طور هم شد. او تا پايان عمر نه كار كرد و نه تن به ازداوج داد.
تورگنيف پاريس را براي زندگي و نوشتن انتخاب كرد و آنجا با ژرژ ساند، گوستاوفلوبر، گنكور، موپاسان، آلفونس دوده و بسياري جلسات ادبي شكل داد و خيلي زود به جايگاه استادي رسيد. چنانچه فلوبر كه خود استاد موپاسان است بارها از وي به استادي نام مي برد.
ايوان تورگنيف روز سوم سپتامبر 1883 در اثر عارضه قلبي كه سه سال او را رنج داد در منزل معشوقه اش شاهزاده پولين جان سپرد.
جسد وي با احترام به روسيه حمل شد. هنگام مراسم خاك سپاري او در روسيه و نيز وداع با پيكرش در پاريس چنان جمعيتي شركت كردند كه بنا بر قول مورخين هيچگاه نظير نداشته است: مراسمي باشكوه تر از خاكسپاري پوشكين و ويكتور هوگو.
و سخن آخر اينكه خاك بر سرمن كه تا كنون "پدران و پسران" اين نويسنده بزرگ را نخوانده بودم. رماني كه طعم ادبيات روسيه و فرانسه را با هم دارد. اين اثر اولين بار سال 1334 در ايران ترجمه و چاپ شده است.
پدران و پسران – تورگنيف – مهري آهي – چاپ ششم 1375 – شركت انتشارات علمي و فرهنگي

۳ نظر:

ناشناس گفت...

از لطف‌‌‌ تون بسیار سپاسگزارم

ناشناس گفت...

چهارده ساله بودم اولین بار که کتاب "سیلاب های بهاری اش " را به توصیه دایی کوچکم که آن وقت ها دانشجوی سینما بود و من را با خودش به نمایشگاه کتاب برده بود، خریدم و خواندم و زیادی لذت بردم. حالا فکر می کنم براستی بعضی وقت ها لازم است کتاب های قدیمی را دوباره خواند و فیلم های فدیمی را دوباره دید. با این حافظه پریشان ما مرور بعضی چیزها از واجبات است. اگر تو هم با دایی کوچکت به نمایشگاه آمده بودی شاید حالا "پدران و پسران" راخوانده بودی.

ناشناس گفت...

روزهاي ايرانشهر را هيچ گاه از ياد نمي برم.آن لحظات كه تا پاس هايي از شب در تحريريه مي نشستيم و نويسندگي مي كرديم وشما با پك زدنهاي محكم كردي به دود سيگار به تراوشات ذهني مي پرداختي .آن روزها تو به من آموختي كه در برابر سختيهاي خبرنگاري طاقت آورم تا بتوانم بمانم.يادت مي آيد وقتي به شما مي گفتم استاد ،زياد متمايل نبودي ...
هميشه در قلبم جا داري.
بهمن آبادي
www.teshakolha.blogfa.com