هايدگر در نامه اي به اميل اشتايگركه در يك سخنراني چند ساعته شعري كوتاه از ادوارد موريكه را مورد تحليل قرار داده بود، مي نويسد: نيازي نيست كه شاعر خود را درگير انديشه فلسفي كند و من معتقدم شاعران هرچه بيشتر خود را به خصلت هاي شاعرانه نزديك سازند بيشتر به كسي شبيه مي شوند كه دارد فكر مي كند
ازكتاب هيدگر و شاعران نوشته ورونيك. م. فوتي ترجمه عبدالعلي دستغيب
به نظر من در اين عبارت از هايدگر حقه زباني وجود دارد چرا كه اولا توضيح نمي دهد منظور از خصلت هاي شاعرانه كدام خصلت ها هستند، آيا تخيل، باريك انديشي، احساسات رقيق و خصلت هايي از اين دست را مي توان شاعرانه ناميد؟ من فكر مي كنم مي توانيم هزاران خصلت ديگر را نام ببريم و هر كدام را به زعم خود شاعرانه بناميم و ناگفته پيداست كه خود هايدگر هم به اين نكته واقف بوده كه اساسا تعريف خصلت و در نظر گرفتن مجموعه اي از خصايص براي يك تيپ اجتماعي به نام شاعران غير ممكن است مگر اينكه چيزي را در هوا و بي هيچ پايه و اساسي و تنها به اين دليل كه تجربه ما نشان مي دهد، در نظر گرفته باشيم
مورد دوم اينكه هايدگر نمي گويد كسي كه فكر مي كند يا فلسفي فكر مي كند به چه چيزي فكر مي كند. خود هايدگر و اميل اشتايگر به چه چيزي فكر مي كنند تا شاعران به واسطه پرورش خصلت هاي شاعرانه شبيه آنها شوند؟
واضح است كه نه تنها هايدگر و اشتايگر بلكه، نيچه، بارت، گادامر، شوپنهاور، دريدا، استروس، سارتر و تقريبا همه فيلسوفان تاريخ به ويژه فيلسوفان جديد و مهمتر از همه خود هايدگر براي آنكه فكر كنند به شعر فكر مي كنند مگر نه اينكه دعواي او و اشتايگر هم بر سر شعري كوتاه از موريكه است، مگر نه اينكه مهمترين دعواهاي ارسطو و افلاطون بر سر شعر، نقاشي و بازيگري تئاتر است، مگر نه اينكه بزرگترين تئوري كانت غائيت زيبايي است و و و
بنابر اين هايدگر از شاعر مي خواهد به جاي فكر كردن به پرورش خصلت هايي بپردازد كه او را به كسي شبيه خواهد كرد كه به اثر او فكر مي كند آيا در اين عبارت مدور كه ما را دوباره بر سر خان اول برمي گرداند حقه زباني وجود ندارد؟
ازكتاب هيدگر و شاعران نوشته ورونيك. م. فوتي ترجمه عبدالعلي دستغيب
به نظر من در اين عبارت از هايدگر حقه زباني وجود دارد چرا كه اولا توضيح نمي دهد منظور از خصلت هاي شاعرانه كدام خصلت ها هستند، آيا تخيل، باريك انديشي، احساسات رقيق و خصلت هايي از اين دست را مي توان شاعرانه ناميد؟ من فكر مي كنم مي توانيم هزاران خصلت ديگر را نام ببريم و هر كدام را به زعم خود شاعرانه بناميم و ناگفته پيداست كه خود هايدگر هم به اين نكته واقف بوده كه اساسا تعريف خصلت و در نظر گرفتن مجموعه اي از خصايص براي يك تيپ اجتماعي به نام شاعران غير ممكن است مگر اينكه چيزي را در هوا و بي هيچ پايه و اساسي و تنها به اين دليل كه تجربه ما نشان مي دهد، در نظر گرفته باشيم
مورد دوم اينكه هايدگر نمي گويد كسي كه فكر مي كند يا فلسفي فكر مي كند به چه چيزي فكر مي كند. خود هايدگر و اميل اشتايگر به چه چيزي فكر مي كنند تا شاعران به واسطه پرورش خصلت هاي شاعرانه شبيه آنها شوند؟
واضح است كه نه تنها هايدگر و اشتايگر بلكه، نيچه، بارت، گادامر، شوپنهاور، دريدا، استروس، سارتر و تقريبا همه فيلسوفان تاريخ به ويژه فيلسوفان جديد و مهمتر از همه خود هايدگر براي آنكه فكر كنند به شعر فكر مي كنند مگر نه اينكه دعواي او و اشتايگر هم بر سر شعري كوتاه از موريكه است، مگر نه اينكه مهمترين دعواهاي ارسطو و افلاطون بر سر شعر، نقاشي و بازيگري تئاتر است، مگر نه اينكه بزرگترين تئوري كانت غائيت زيبايي است و و و
بنابر اين هايدگر از شاعر مي خواهد به جاي فكر كردن به پرورش خصلت هايي بپردازد كه او را به كسي شبيه خواهد كرد كه به اثر او فكر مي كند آيا در اين عبارت مدور كه ما را دوباره بر سر خان اول برمي گرداند حقه زباني وجود ندارد؟
۴ نظر:
آقاي مطلق عزيز
سلام
كامنتي كه براي پست قبلي شما گذاشتم صرفا يك شوخي بود كه در لحظه به ذهنم رسيد و با توجه به اينكه اهالي قلم يك اصطلاح رايج است، فكر كردم به هرحال اين اهالي از ده يا شهري برخاستهاند كه اگر اسمي داشته باشد، همان قلمآباد است. فقط همين
اي كاش كامنتداني وبلاگ شما از اين صورتكهاي رايج در محيط اينترنتي داشت تا يكدانه از آن شرمندههايش را برايتان ميگذاشتم
براي رسول آباديان هم احترام قائلم
بروزم
محمد جان
منزل نو مبارك
موفق كه حتما هستي اما اميدو.ارم موفق تر باشي.
يا الله
Cheraq 31 Montasher shod
an ra mitavanid be sorate online bar roye addrese www.irqo.net bekhanid.
hamchenin file PDF va file Word an movjud mibashad va mitavanid ba ersale emaile be member@irqo.net dar liste moshtarakin ma gharar gerefte va har mah file PDF majale ra ham daryaft konid
ارسال یک نظر