۰۳ بهمن ۱۳۸۶

چرا در نوشته هاي ما سنگ روي سنگ بند نمي شود/2

يكي از مشكلات ما در نوشتن، استفاده بي رويه از "اگر" و "پس" است. اين دو واژه اساس گزاره هاي فقهي و احكام را تشكيل مي دهند و بار ديگر در مواجهه ذهن روشنفكر ايراني با دنياي شبه مدرن زنده مي شوند. احكام مي گويد: اگر بين دو و سه در نماز دوركعتي شك كردي، بنا را بر دو بگذار اما اگر بين سه و چهار به شك افتادي... اگر بعد از ركوع بود... و اگر قبل از ركوع بود
در كنار احكام، گزاره هاي فقهي به اين شكل نوشته مي شوند: در قرآن داريم... و در دنياي امروز هم ... پس
پس و اگر در منطق گزاره هاي فقه و احكام خوش مي نشيند اما در نثر امروز شكل ديگري به خود مي گيرند
روشنفكر ايراني پس از مواجهه با دنياي مدرن و درك فضاي كلي آن كه بر مبناي "ترديد" و " نتايج متكثر" شكل مي گيرد، دست به دامن "اگر" ها و "پس" ها مي شود غافل از آنكه همراه با اين واژه ها، منطق فقه و احكام را هم وارد چينش گزاره هاي مي كند. به زبان ساده تر تفاوت عمده اي هست ميان شكاكيت و استفاده مدام از اگر ميان روشنفكر غربي و ايراني
به اعتقاد من آنچه مي تواند پنبه اگر و پس را بزند و گزاره ها را در هم بريزد و نشان دهد كه آيا واقعا آنچه به نام متن ارائه شده، نسخه اي اصيل است يا بدلي، "چرا" ست
قصد دارم در نوشته هاي بعدي، مفهوم گزاره ها و چينش آنها را از ديدگاه فيخته، توضيح دهم، اينكه از كجا مي توانيم پي به اصالت يك گزاره ببريم و آن را در متن از چه درجه ارزشي برخوردار بدانيم اما در اين پست و در همين حد مي توانم بگويم، در اكثر نوشته هاي ما سنگ روي سنگ بند نمي شود و يكي از دلايل آن استفاده بي رويه از پس و اگر است، دو كلمه اي كه در بيشتر مواقع به قرينه معنوي حذف مي شوند اما حضور سايه وارشان، شيرازه متن را به هم مي ريزد، پس ها و اگر هايي كه نه از فلسفه غرب بلكه از فقه و احكام سرچشمه مي گيرند

هیچ نظری موجود نیست: