۱۶ دی ۱۳۸۶

معشوقكان شعر

بي گمان رابطه عاشق با معشوق در شعر تابعي از شخصيت شاعر است اما حوادث فراگير اجتماعي و تاثير آن را نمي توان ناديده گرفت. در دوره فردوسي هنوز بزرگي و بزرگ منشي ايراني زنده است و طبيعي است وقتي بيژن پسر گيو پهلوان، منيژه دختر افراسياب را مي بيند، اينگونه توصيف كند
مگر خاست اندر جهان رستخيز
كه بفروختي آتش مهر تيز
بگويش كه تو مردمي يا پري
بدين جشنگه برهمي بگذري
نديديم هرگز چو تو ماهروي
چه نامي تو و از كجايي بگوي
و نمونه اي از برخورد معشوقه با عاشق : وقتي رستم به خوابگاه مي رود و تهمينه را بالاي سر خويش مي يابد از او مي پرسد كيستي كه اين همه زيبايي. در پاسخ تهمينه كه هنوز ابتداي آشنايي است، چند نكته زيبا نهفته است، اينكه او آوازه رستم را شنيده و دوستش مي دارد. به زيبايي و نژاد خويش فخر مي ورزد و بلافاصله رستم را اطمينان مي دهد كه دختري پاك است و براي او پاك خواهد ماند. ادامه

۷ نظر:

Unknown گفت...

موضوع خوبی یود . اما حیف که خیلی شتابزده از کنارش عبور کردید.
:)

محمد مطلق گفت...

آقاي مهرسان از توجه تان ممنون درست مي گوييد. اين موضوع را مي توان با تامل بيشتري نوشت. خيلي دوست داشتم در مورد كمپاني هند شرقي و تاثير آن در قيافه معشوقه هاي شعر كه پس از بيدل شروع شد هم بنويسم اما واقعا در يك پست شايد جاي اين همه مبسوط نويسي نباشد
از طرفي هم شتابزده رد شدن به قول شما خيلي جالب نيست. اين وضعيت دوگانه اي است كه در دنياي سايبر با آن مواجهيم: تامل يا جذابيت ايجاز

ناشناس گفت...

سلام
مطلب شما چندتا ایراد داشت
1- یکجانبه و به دور از مطالعه بود
2- این بیت غلط نوشته شده
سحر آمدم نبودي به شكار رفته بودي
تو كه سگ نبرده بودي به چه كار رفته بودي
مصرع دوم:تو که سگ برده بودی (توجه کردید نه نبرده بودی اگر به معنا هم توجه میکردید متوجه میشدید که جهت کنایه بودن این جمله تو که سگ برده بودی (یعنی هم ارزش سگ هست خوذ شاعر از قول معشوق)یعنی فعل مثبت)ا

ناشناس گفت...

salam , man ham ba aghaye mehrsan kamelan movafegham.

ناشناس گفت...

دوستي كه اسم ننوشته اند به نظرم بيت را با عجله خوانده ايد اول كه نظر شما را ديدم شك كردم كه واقعا نبرده نوشته ام يا برده. درست است برده غلط است اما به امام زمان نبرده نوشته بودم هرچند اگر برده هم بود كه چيزي از ادبيات كم نمي آمد آدم از اين اشتباه ها زياد مي كند. در مورد مطالعه هم ممنون كه تذكر داديد. سعي مي كنم منظم تر و مستمر تر بخوانم

ناشناس گفت...

از اوايل انقلاب تا اواسط دهه 70 به دليل شرايط اجتماعي وفرهنگي كه دينداري وقداست را تاكيد ميكرد معشوق غالبا از قداست معنوي برخوردار بود خواه اين معشوق انسان بود يا پروردگار وقدسيان دين .اما از اواخر دهه 70 تا امروز معشوق درنهايت پستي قرار ميگيرد چنانكه از تصنيفهاي اين سالهاي اخير ميتوانيد تنزل اين مقام را درك كنيد .به هروي نزول پايگاه قدسي معشوق در اين سالها حكايت از افول جايگاه عشق دارد . واز طرفي آسيبي جدي براي ادبيات وهنر ايراني است زيرا ازاصول ونمادهاي ارزشمند ادبيات ايراني طي بيش از سه هزار سال ادبيات ايراني همين مقام قدسي عشق ومعشوق است .در واقع اين دو شناسنامه هنر ايراني هستند .

محمد مطلق گفت...

دوست عزيزي كه اسم ننوشته بودي دوباره كامنتت را خواندم اول فكر مي كردم نوشته اي نبرده بودي درست است اما اصرار كرده اي كه "برده اي" درست است و معنا شناسي هم كرده ايد. نمي دانم چقدر شعر مي خوانيد. دوست عزيز اصلا احتياجي به معنا شناسي نيست اين . وزن اين شعر فعلات فاعلاتن است كه فقط با نبرده بودي درست از آب در مي آيد. اگر بخواهي بگويي برده بودي بايد شعر را اين طور بخواني
تو كه سگ رو برده بودي به چه كار رفته بودي