۰۸ اردیبهشت ۱۳۸۷

مردي از سرزمين ماكاندو

هميشه از تاريخ ادبيات متنفر بوده ام، هنوز هم وقتي ياد 10- 12 جلد تاريخ ادبيات ادوارد گرانویل براون مي افتم كه در دانشگاه براي نمره مجبور به خواندنش بوديم، اعصابم به هم مي ريزد. در آن سال ها تئوري ضديت با تاريخ ادبي ويكتور شكلوفسكي بهانه دستم داد تا براي حس تنفر خودم پايه و اساس تئوريك هم پيدا كنم. در دلم اين مرد روس را تحسين مي كردم. كسي كه تئوري ادبي اش تا آن اندازه فربه شد كه رهبران حزب كمونيست را از وحشت سست كردن پايه هاي تاريخي ماركسيسم، به تندترين واكنش ها واداشت. بعد هم بگير و ببندها و تبعيد ها و البته فرار عده اي به آمريكا كه از دل آن" ساختارگرايي" بيرون آمد. بعد آشنايي با مكتب پراگ و زبان شناسان روس و بعد تر كتابي به نام نظريه ادبي كه نام هر دو نويسنده هلندي اش را فراموش كرده ام اما مطالب آن كتاب واقعا مرا به هيجان آورد، نويسندگاني كه سعي كرده بودند به خاطر نبودن اداره ثبت اسناد در قرون گذشته جايگاه تاريخ ادبي را تنزل ببخشند. همه اين ها وقتي روي هم جمع شد به اين اطمينان كامل رسيدم كه تاريخ ادبي اگر فاقد ارزش هم نباشد لااقل ژانري غير ادبي است. براي من اهميتي ندارد كه پابلو اهل شيلي، اسپانيا يا پرو ست. چه اهميتي دارد نام پدر مولانا و مسير حركتش را از بلخ به قونيه بدانم؟ تا همين چند وقت پيش فكر مي كردم ويرجينياولف امريكايي است بعد فهميدم انگليسي است. خداي من چه دانش و دانايي در اين فهميدن نهفته است
با اين همه اتوبيوگرافي ها و بيوگرافي هايي كه به شكلي زنده و داستاني نوشته شده اند برايم جذابند، خيلي جذاب. اگر باز دغدغه اين نباشد كه كجا دنيا آمد و كجا درس خواند و كجا مرد
مردي از سرزمين ماكاندو نوشته ايراندخت صادقي وند و محمد قاسم زاده به هر دو شيوه وفادار مي ماند. گاه دغدغه كجا درس خواند و نام پدرش چه بود، گاه داستاني جذاب از زندگي گارسيا ماركز. با اين همه باز هم حوصله ام را سر برد اما از سه گفت و گوي عالي آن نتوانستم بگذرم. هم آموزش گفت و گو هم زيستن با گابو در كافه ترياهاي بارسلون

هیچ نظری موجود نیست: