۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷

وجدان زنو

ما كتاب ها را كاملا اتفاقي انتخاب مي كنيم اما آنها به شكل معجزه آسايي به هم ربط پيدا مي كنند. بعد در جايي از ذهن كه از آن بي خبريم با هم به گفت و گو مي نشينند، در گوشي چيزهايي به هم مي گويند و حتي ممكن است ما را دست بيندازند. من اين معجزه را احساس مي كنم. از خودم مي پرسم چرا بايد بعد از" مرد معلق" سال بلو بروم سراغ "وجدان زنو"ي ايتالو اسووو؟ تقريبا همان كتاب است و همان شخصيت يا بهتر بگويم لايه ديگري از زندگي همان آدم. به همان اندازه ديوانه، زود رنج و گريزان از آزادي. با اين تفاوت كه وجدان زنو را يك نويسنده غير حرفه اي مي نويسد، تاجري ايتاليايي كه به اندازه كافي دو كتاب اولش سو شهرت برايش به بار آورد كه دست از نوشتن بكشد با اين همه اسووو در سال هاي آخر عمر يك بار ديگر تسليم وسوسه نوشتن شد، معجزه وجدان زنو را نوشت بعد تصادف كرد و مرد. انگار وظيفه اش را در مقابل زندگي به انجام رسانده باشد. بعد از نوشتن چنين كتابي كار ديگري هم جز مرگ باقي مي ماند؟
مي گويند اسووو با اين كتاب فرويد و شوپنهاور را به مردم ايتاليا شناساند و حيرت بزرگ ترين نويسندگان قرن بيست را برانگيخت. داستاني كه همچون لحظه هاي زندگي كميك اما شاكله كلي و نهايي آن تراژدي است
داستان داستان مردي است كه تعادل رواني خود را از دست داده و در حال روانكاوي است. دكتر از او مي خواهد يادداشت هايي بنويسد تا از اين طريق هم دردها فرو كش كنند و هم دكتر به نتيجه اي درست براي معالجه برسد. آقاي زنو 6 يادداشت را در 500 صفحه مي نويسد كه مجموعه اين يادداشت ها رمان را شكل مي دهد: "آخرين سيگار"،" مرگ پدر"،" ماجراي ازدواج من"،" همسر و معشوقه"،" داستان يك شركت تجاري" و "روانكاوي" يادداشت هاي زنو ست كه با خواندن هر پاراگراف از آنها از ته دل خواهيد خنديد

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ahvale shoma chetore?

ناشناس گفت...

خیلی وقت پیش معرفي‌ی این رمان رو تی یک مجله خوندم. اون موقع چاپ جدیدش منتشر نشده بود... خوب یادمه که چاپ اولش مال سال 62 بود. هر چی گشتم تو کهنه فروشیا گیر نیاوردم. ممنون که یادآوری کردی بهم که این رمان رو هنوز نخوندم!