كالوينو در " چرا بايد كلاسيك ها را خواند" مي گويد:" همه نويسنده شده اند، ديگر خواننده نداريم!" خب متاسفانه من هم مجبورم دو ماه مانده به عيد را به جرگه نويسندگان بپيوندم. چندان حس خوشايندي نيست به ويژه وقتي كه نمي تواني به قول همشهري كالوينو، ايتالو اسووو، ادبيات را مثل پير مردها بخواني: براي سرگرمي، بدون احساس دويدن روي خط مسابقه، بدون نياز به خنزر پنزر و حتي بدون دغدغه فهميدن و ياد گرفتن. دلم براي كتاب هاي نخوانده تنگ مي شود. كتاب هايي كه پيش از مردن بايد خواند و خوشبختانه هميشه آنقدر كتاب نخوانده باقي مانده است كه نخواهي به زندگي ات خاتمه دهي. رسالت ادبيات چه چيزي مي تواند باشد جز آنكه آيزاك باشويس سينگر گفت:" سرگرمي ابدي". حالا كه قصه، قصه ي سرگرمي است، خجالت نكشيم. به قول كالوينو هركسي كه تمام كارهاي شكسپير را خوانده دستش را بالا ببرد يا زولا، بالزاك؟ بوستان. بوستان؟ چيزهاي بي سر و تهي را از بوستان توي كتاب هاي درسي خوانده ام، در دانشگاه هم مثل همه ي متون كلاسيك روخواني كرده ام. نه نشد. چرا بايد كلاسيك ها را خواند؟ و باز به قول كالوينو اصلا چرا نبايد كلاسيك ها را خواند!
در اين دو ماه لعنتي كه مجبورم نويسنده باشم، يعني يك كتاب نخوان حرفه اي، روزها به "نفت" فكر مي كنم و شب ها به "بوستان" گاهي هم برعكس. البته بعد از خوابيدن ايليا كه شب ها مسئوليت رتق و فتق امورش با من است. شب كه به خانه مي رسم آيدا و مادرش را از فرط خستگي به حالت اغما برده است. به ياد خزندگان ماقبل تاريخ لارنس مي افتم كه نيمه بي هوش گوشه اي مي نشينند و تا ابد پلك مي زنند. كوفته قلقلي امروز هفتاد روزه شد. دلخوشي بزرگي است وقتي ظهر زنگ مي زند و پشت گوشي قن و قون مي كند. عصباني كه باشد مي گويد "اينا" خوشحال كه باشد مي گويد "اونا" وقتي هم قاطي مي كند اينا و اونا و اوغنا و غيغنا. توله سگ! تفريح همكاران محترم هم اين است كه به قن و قون من گوش دهند و بخندند.
مي بينم ايتالو كالوينو كاملا حق داشت چون وقتي آدم كتاب نمي خواند، حرف هاي زيادي براي نوشتن دارد. از قن و قون بچه گرفته تا جامعه شناسي رفتار تهراني ها در مترو يا حتي حرف هاي مهمي درباره سياست. اين به انتخاب شما بستگي دارد كه بخواهيد خواننده باشيد يا نويسنده. من سرگرمي ابدي را برگزيده ام.
آه بله بوستان. تازه دارم كشفش مي كنم و تازه دارم مي فهمم "چرا بايد كلاسيك ها را خواند" كتابي كه در ليست صد اثر برتر ادبيات جهان به انتخاب نويسندگان صاحب نام در نظر سنجي گاردين چون آفتابي مي درخشد. در اين كه رمان نداريم حرفي نيست اما براي دوره رمانس، همين سه اثر، تاريخ بشر را كفايت مي كند: هزار و يك شب، خمسه و بوستان. از بوستان خواهم نوشت.
در اين دو ماه لعنتي كه مجبورم نويسنده باشم، يعني يك كتاب نخوان حرفه اي، روزها به "نفت" فكر مي كنم و شب ها به "بوستان" گاهي هم برعكس. البته بعد از خوابيدن ايليا كه شب ها مسئوليت رتق و فتق امورش با من است. شب كه به خانه مي رسم آيدا و مادرش را از فرط خستگي به حالت اغما برده است. به ياد خزندگان ماقبل تاريخ لارنس مي افتم كه نيمه بي هوش گوشه اي مي نشينند و تا ابد پلك مي زنند. كوفته قلقلي امروز هفتاد روزه شد. دلخوشي بزرگي است وقتي ظهر زنگ مي زند و پشت گوشي قن و قون مي كند. عصباني كه باشد مي گويد "اينا" خوشحال كه باشد مي گويد "اونا" وقتي هم قاطي مي كند اينا و اونا و اوغنا و غيغنا. توله سگ! تفريح همكاران محترم هم اين است كه به قن و قون من گوش دهند و بخندند.
مي بينم ايتالو كالوينو كاملا حق داشت چون وقتي آدم كتاب نمي خواند، حرف هاي زيادي براي نوشتن دارد. از قن و قون بچه گرفته تا جامعه شناسي رفتار تهراني ها در مترو يا حتي حرف هاي مهمي درباره سياست. اين به انتخاب شما بستگي دارد كه بخواهيد خواننده باشيد يا نويسنده. من سرگرمي ابدي را برگزيده ام.
آه بله بوستان. تازه دارم كشفش مي كنم و تازه دارم مي فهمم "چرا بايد كلاسيك ها را خواند" كتابي كه در ليست صد اثر برتر ادبيات جهان به انتخاب نويسندگان صاحب نام در نظر سنجي گاردين چون آفتابي مي درخشد. در اين كه رمان نداريم حرفي نيست اما براي دوره رمانس، همين سه اثر، تاريخ بشر را كفايت مي كند: هزار و يك شب، خمسه و بوستان. از بوستان خواهم نوشت.
۱ نظر:
سلام .نوشته های شما را می خوانم. این تکه ای که در باره ی کتاب خوندن پیر مرد ها آمده خیلی جالب بود.به خانه ی اجاره ای ما سر بزنید.
ارسال یک نظر