مدتي است دارم فكر مي كنم ترك هاي مغرب زمين – باتي توركلر – ويژگي هاي زباني مثنوي يا غزليات شمس را چگونه به تركي برگردانده اند. متاسفانه من مثنوي تركي را نخوانده ام اما مي دانم در غير منصفانه ترين حالت چاره اي از اشاره مدام به زبان فارسي نداريم به ويژه مثنوي كه به شدت بر بروز خصايص زباني استوار است:
كار خوبان را قياس از خود مگير / گرچه باشد در "نوشتن" شير شير
آن يكي شيري است كه آدم مي خورد / وين يكي شيري است كه آدم مي خورد
آن يكي شيري است اندر باديه / وين يكي شيري است اندر باديه
ترك هاي مغرب به شيري كه آدم را مي خوردaslan (آسلان) مي گويند كه اين كلمه معناي قهرمان هم مي دهد اما شيري كه آدم آن را مي خورد واژه نرم و لطيف süt (سوت - با تلفظ واو شبيه به ي) است. حال به جايگاه شير اولي كه اندر باديه(بيابان) است yayla گفته مي شود و "ييلاق" هم از همين كلمه گرفته شده اما جاي شير دومي (باديه) كه آدم آن را مي خورد در bardak است. كردها نيز كلمه باديه به معناي كاسه را "بايه" به كار مي برند و البته bardak در تركي غرب معناي ليوان هم مي دهد. حالا شعر را نصفه نيمه ترجمه مي كنيم:
كار خوبان را قياس از خود مگير / گرچه باشد در نوشتن آسلان سوت
آن يكي آسلاني است كه آدم مي خورد / وين يكي سوتي است كه آدم مي خورد
آن يكي آسلاني است اندر يايلا / وين يكي سوتي است اندر بارداك
همان طور كه توجه فرموديد اساس اين شعر بر پايه يكي از خصلت هاي زباني فارسي استوار است و مترجم بدون اشاره به آن نمي تواند معنا را انتقال دهد. حال به اين بيت توجه كنيد:
آتش است اين بانگ "ناي" و "نيست باد"
هركه اين آتش ندارد "نيست باد"
ناي در اين بيت هم معناي "گلو" دارد و هم "ني" بعلاوه "نيست باد" اولي يعني "باد نيست" و "نيست باد" دومي يعني " نابود باد".
من قصد نوشتن مقاله ندارم اما مي دانم كه در جاي جاي مثنوي و همين طور غزليات شمس مي توانيم به چنين ويژگي هايي اشاره كنيم. به عنوان مثال چيزي كه الان از غزليات به ذهنم مي رسد استواري آن بر موسيقي است كه نقش خاصي را در ساخت و بافت معنا بر عهده مي گيرد:
"از كف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم" خانم سيمين بهبهاني در مورد اين مصرع در مقدمه مجموعه اشعار خود (يادم نيست كدام مجموعه) مي گويد: "سغراق" كلمه اي بي معني است كه در هيچ فرهنگ لغتي معنايي براي آن نمي توان يافت و به طور منطقي مولانا مي بايست در كنار كلمه ساغر به جاي سغراق از "باده" استفاده مي كرد كه هم معنا دارد و هم خللي در عروض ايجاد نمي كند اما او به عمد كلمه بي معني سغراق را جايگزين مي كند تا با موسيقي دروني كلمات، قورت قورت شراب را تداعي كند.
كار خوبان را قياس از خود مگير / گرچه باشد در "نوشتن" شير شير
آن يكي شيري است كه آدم مي خورد / وين يكي شيري است كه آدم مي خورد
آن يكي شيري است اندر باديه / وين يكي شيري است اندر باديه
ترك هاي مغرب به شيري كه آدم را مي خوردaslan (آسلان) مي گويند كه اين كلمه معناي قهرمان هم مي دهد اما شيري كه آدم آن را مي خورد واژه نرم و لطيف süt (سوت - با تلفظ واو شبيه به ي) است. حال به جايگاه شير اولي كه اندر باديه(بيابان) است yayla گفته مي شود و "ييلاق" هم از همين كلمه گرفته شده اما جاي شير دومي (باديه) كه آدم آن را مي خورد در bardak است. كردها نيز كلمه باديه به معناي كاسه را "بايه" به كار مي برند و البته bardak در تركي غرب معناي ليوان هم مي دهد. حالا شعر را نصفه نيمه ترجمه مي كنيم:
كار خوبان را قياس از خود مگير / گرچه باشد در نوشتن آسلان سوت
آن يكي آسلاني است كه آدم مي خورد / وين يكي سوتي است كه آدم مي خورد
آن يكي آسلاني است اندر يايلا / وين يكي سوتي است اندر بارداك
همان طور كه توجه فرموديد اساس اين شعر بر پايه يكي از خصلت هاي زباني فارسي استوار است و مترجم بدون اشاره به آن نمي تواند معنا را انتقال دهد. حال به اين بيت توجه كنيد:
آتش است اين بانگ "ناي" و "نيست باد"
هركه اين آتش ندارد "نيست باد"
ناي در اين بيت هم معناي "گلو" دارد و هم "ني" بعلاوه "نيست باد" اولي يعني "باد نيست" و "نيست باد" دومي يعني " نابود باد".
من قصد نوشتن مقاله ندارم اما مي دانم كه در جاي جاي مثنوي و همين طور غزليات شمس مي توانيم به چنين ويژگي هايي اشاره كنيم. به عنوان مثال چيزي كه الان از غزليات به ذهنم مي رسد استواري آن بر موسيقي است كه نقش خاصي را در ساخت و بافت معنا بر عهده مي گيرد:
"از كف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم" خانم سيمين بهبهاني در مورد اين مصرع در مقدمه مجموعه اشعار خود (يادم نيست كدام مجموعه) مي گويد: "سغراق" كلمه اي بي معني است كه در هيچ فرهنگ لغتي معنايي براي آن نمي توان يافت و به طور منطقي مولانا مي بايست در كنار كلمه ساغر به جاي سغراق از "باده" استفاده مي كرد كه هم معنا دارد و هم خللي در عروض ايجاد نمي كند اما او به عمد كلمه بي معني سغراق را جايگزين مي كند تا با موسيقي دروني كلمات، قورت قورت شراب را تداعي كند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر