۲۳ مهر ۱۳۸۷

عقب نشيني از زمين

فكر مي كنيد انگيزه يك نويسنده براي نوشتن چه مي تواند باشد؟ مسلما يكي از دلايل آن ميل به خودنمايي است. اولين خاطره اي كه از دوران دبستان به ياد دارم، روزي است كه جلوي كلاس ايستاده بودم و داستان هايي از جانوران ماقبل تاريخ سر هم مي كردم. در اين زمينه، معلم دهكده، آقاي "تيپر" بسيار تشويقم مي كرد. در واقع من از بابت معلمانم خيلي شانس آوردم اگر چه برخي از آنها از بقيه بهتر بودند، اما به ياد هم نمي آورم آدم بدي در بين شان بوده باشد.
وقتي 9 ساله بودم( در آن سوي اقيانوس اطلس، "گودارد" تازه اولين موشك مايع سوز خود را پرتاب كرده بود...) آقاي تيپر احساس كرد كه من به افق هاي علمي وسيعتري نسبت به آنچه كه در "بيشاپس ليدر" با جمعيتي در حدود پانصد نفر وجود داشت، نياز دارم. بنابراين به مدرسه ابتدايي "هيوش" در "تانتون" منتقل شدم و دوره دوم تحصيلاتم را در آنجا گذراندم و تا سال 1936 زماني كه در 19 سالگي به خدمت دولت وارد شدم در آنجا ماندم. در هيوش تحت تاثير استاد انگليسي، "سروان اي. بي. ميتفورد" داستان هاي كوتاهي براي مجله مدرسه نوشتم. سي سال بعد توانستم بخشي از دين خود را با تقديم كتاب"9 ميليارد نام براي خدا" به "ميتي" اولين سردبير خودم ادا كنم. هنوز آن جلسات هيات تحريريه را در اوايل دهه 1930 به خاطر دارم. تقريبا هفته اي يك بار پس از كلاس، ميتي كارمندان بچه مدرسه اي خود را دور هم جمع مي كرد و ما همه دور يك ميز – كه بسته بزرگي شكلات روي آن قرار داشت – مي نشستيم و نظرات و افكار بكر خود را مطرح مي كرديم.
بدين ترتيب اولين نوشته هايم در "مجله هيوش" به چاپ رسيدند و سرانجام توانستم 12 داستان در آن منتشر كنم.
در سال 1933 چيزهايي درباره ماه نوشتم چراكه من مجذوب افسانه هاي علمي قديمي عوام پسند شده بودم و هنوز مي توانم اولين نشريه را كه از آن خودم بود، به ياد آورم. طرح روي جلد مجله "داستان هاي حيرت انگيز علوم پيشرفته" مربوط به داستان "راهزنان ماه" اثر "ري كامينگز" هنوز در خاطرم صاف و روشن است.
خوانندگان جوان امروزي در دنيايي به دنيا آمده اند كه بسياري از اعجازهاي دهه 1930 رنگ حققت به خود گرفته اند و مجلات، كتاب ها و فيلم هاي علمي – تخيلي به جاي اينكه همچون طلا كمياب باشند، به حد وفور در همه جا يافت مي شوند.
از" اريك فرانك راسل" كه مشوق من در اولين كارهايم بود و به خاطر كسب اولين درآمدم از طريق نويسندگي متشكرم: او از ايده هاي من در يك داستان كوتاه استفاده كرد و پول خوبي هم به من داد. اريك به خاطر مهرباني هايت به يك بچه مدرسه اي سمج و آزار دهنده متشكرم.
مجموعه داستان علمي – تخيلي عقب نشيني از زمين، آرتور سي كلارك، داريوش رحمت پناه، انتشارات حوزه هنري

۴ نظر:

ناشناس گفت...

very cool.

ناشناس گفت...

im your favorite reader here!

ناشناس گفت...

ok. I found an information here that i want to look for.

ناشناس گفت...

از اين پست هاي مختصر و مفيد خيلي ممنون اقاي مطلق