ديشب با خواندن همان جمله هاي ابتدايي "به سوي فانوس دريايي" اين ترديد برايم به وجود آمد كه "باورهاي حقيقي" نبايد نوشته همين نويسنده باشد. پراكنده خواني نمي توانست مرا با سبك و سياق ويرجينياوولف آشنا كند يعني وضعيتي كه قبلا داشتم اما حالا مي توانستم با خودم شرط ببندم كه رمان جذاب "باورهاي حقيقي" نوشته او نيست. چرا بايد شك مي كردم؟ به خودم گفتم كه ديدگاه همان ديدگاه وولف است، همان نويسنده با همان دغدغه ها، وقتي دو پسر در "باورهاي حقيقي" پشت آكواريوم غرق در نور سرخ نشسته اند و لب هاي شان به هم نزديك مي شود، مگر همان خانم رمزي در "به سوي فانوس دريايي" نيست كه تنسلي از راه رفتن در كنار او احساس غرور مي كند؟ پرداخت ماجرا گذشته از همجنس يا غير همجنس بودن يكي است، به يك اندازه نزديك شدن و به يك اندازه سر بزنگاه رها كردن.
راستش را بخواهيد من "باورهاي حقيقي" را زنده تر و زيبا تر از "به سوي فانوس دريايي" مي دانم و با آدم هايش احساس همدردي بيشتري دارم. اما با آن سبك و پردازشي كه نويسنده در "به سوي فانوس دريايي" دارد، غير ممكن بود كه پذيرفته باشم "باورهاي حقيقي" را هم او نوشته است، متفاوت، آنقدر كه بخواهم سالينجر را با تولستوي مقايسه كنم و نزديك، انگار سالينجر و سال بلو. يك جاي كار اشكال داشت:
يادم آمد "باورهاي حقيقي" در فضايي امريكايي مي گذرد آيا ممكن بود دو وولف وجود داشته باشد، يكي انگليسي و ديگري امريكايي؟ فرضيه خوبي نبود چون نويسندگان خارجي به عكس ايراني ها به همه جاي دنيا سرك مي كشند. آيا ممكن نيست وولف انگليسي رماني با جغرافياي نيويورك نوشته باشد؟ همان طور كه فوئنتس از فرانسه مي نويسد، همينگوي از اسپانيا و...
فرض دوم اين بود كه مترجم فاضل "به سوي فانوس دريايي" استاد صالح حسيني چنان اديبانه اين اثر را ترجمه كرده كه از ادبيات "باورهاي حقيقي" به ترجمه مامك بهادرزاده متفاوت شده است. باورهاي حقيقي اين طور شروع مي شد:" اسم من لاوانه و پانزده سال دارم" اما ترجمه فاضلانه حسيني:"بادبان فرو هشت... هر روز عصر به سائقه نيازي، مرتب به آنجا مي رفتند، چنان بود كه گويي..."
و فرض بدبينانه اينكه "باورهاي حقيقي" را نه وولف بلكه مترجم آن نوشته است و چقدر هم زيبا نوشته درست مثل بعضي كتاب هاي عزيز نسين و آگاتا كريستي. امكان چنين فرضي البته خيلي ضعيف بود، امكان ندارد رمان نويسي ما به چنان بلوغي رسيده باشد كه نسخه تقلبي اش بشود "باورهاي حقيق"
صبح تحقيقاتم را شروع كردم و خيلي زود به اين نتيجه رسيدم كه فرض اول درست بوده است. واقعا دو وولف وجود دارد يكي امريكايي و ديگري انگليسي. البته ويرجينيا اورولف نام دقيق تر وولف يا ولف امريكايي و نويسنده "باورهاي حقيقي" است نويسنده كتابي كه برنده جايزه ملي نيز شده است.
راستش را بخواهيد من "باورهاي حقيقي" را زنده تر و زيبا تر از "به سوي فانوس دريايي" مي دانم و با آدم هايش احساس همدردي بيشتري دارم. اما با آن سبك و پردازشي كه نويسنده در "به سوي فانوس دريايي" دارد، غير ممكن بود كه پذيرفته باشم "باورهاي حقيقي" را هم او نوشته است، متفاوت، آنقدر كه بخواهم سالينجر را با تولستوي مقايسه كنم و نزديك، انگار سالينجر و سال بلو. يك جاي كار اشكال داشت:
يادم آمد "باورهاي حقيقي" در فضايي امريكايي مي گذرد آيا ممكن بود دو وولف وجود داشته باشد، يكي انگليسي و ديگري امريكايي؟ فرضيه خوبي نبود چون نويسندگان خارجي به عكس ايراني ها به همه جاي دنيا سرك مي كشند. آيا ممكن نيست وولف انگليسي رماني با جغرافياي نيويورك نوشته باشد؟ همان طور كه فوئنتس از فرانسه مي نويسد، همينگوي از اسپانيا و...
فرض دوم اين بود كه مترجم فاضل "به سوي فانوس دريايي" استاد صالح حسيني چنان اديبانه اين اثر را ترجمه كرده كه از ادبيات "باورهاي حقيقي" به ترجمه مامك بهادرزاده متفاوت شده است. باورهاي حقيقي اين طور شروع مي شد:" اسم من لاوانه و پانزده سال دارم" اما ترجمه فاضلانه حسيني:"بادبان فرو هشت... هر روز عصر به سائقه نيازي، مرتب به آنجا مي رفتند، چنان بود كه گويي..."
و فرض بدبينانه اينكه "باورهاي حقيقي" را نه وولف بلكه مترجم آن نوشته است و چقدر هم زيبا نوشته درست مثل بعضي كتاب هاي عزيز نسين و آگاتا كريستي. امكان چنين فرضي البته خيلي ضعيف بود، امكان ندارد رمان نويسي ما به چنان بلوغي رسيده باشد كه نسخه تقلبي اش بشود "باورهاي حقيق"
صبح تحقيقاتم را شروع كردم و خيلي زود به اين نتيجه رسيدم كه فرض اول درست بوده است. واقعا دو وولف وجود دارد يكي امريكايي و ديگري انگليسي. البته ويرجينيا اورولف نام دقيق تر وولف يا ولف امريكايي و نويسنده "باورهاي حقيقي" است نويسنده كتابي كه برنده جايزه ملي نيز شده است.
۱ نظر:
when will you go online?
ارسال یک نظر