۲۳ تیر ۱۳۸۷

نغمه غمگين

باز هم اشتباه هميشگي ام را تكرار كردم و رفتم سراغ سلينجر:" نغمه ي غمگين" با ترجمه امير امجد و بابك تبرايي و" هفته اي يه بار آدمو نمي كشه" كه برگردان اميد نيك فرجام و ليلا نصيري هاست. كتاب دوم را هنوز شروع نكرده ام اما از مجموعه داستان نغمه ي غمگين خيلي خوشم آمد. باز هم همان ديوانه بازي ها كه جز سلينجر از دست كسي بر نمي آيد. بعضي از شخصيت هاي "ناتور دشت"، "سيمور و تيرهاي سقف را بالا بگذاريد نجاران"، "فرني و زويي"،"جنگل واژگون" و "دلتنگي هاي نقاش خيابان چهل و هشتم" را باز هم در نغمه غمگين ملاقات خواهيد كرد.لازم به گفتن نيست كه همه نوشته هاي سلينجر درباره يك خانواده است. خانواده اي كه به قول خود او بيست سال رياضت كشيده و مدام به آنها انديشيده است.
با خواندن نغمه غمگين مي خنديد مي خنديد و خبر نداريد كه زهر اندوه آرام آرام در جان تان رسوب مي كند و در انتها آنچه مي ماند طعم تلخي است.
از جمله مفاهيم اصلي و بهتر كه بگويم دغدغه سلينجر كه در تمامي اين داستان ها خودنمايي مي كنند، عشق است و جنگ. مثل هميشه عشقي جسماني و جوانانه، لبريز از ناپختگي و حماقت آميخته با پديده ها و مفاهيم جنگي امريكايي ها. جنگ سايه آرام و كم رنگي است كه همه چيز را مي بلعد چنان آرام كه نمي فهميم چرا با لباس سربازي به عروسي دعوت شده ايم، چرا در داستان يك پسره با يك دختره صداي گلوله آمد و... هيچ وقت از خواندنش سير نمي شوم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آه سلینجر ! این دیوانه ی دوست داشتنی مگه میشه باهاش همراه نشد ؟