۳۱ شهریور ۱۳۸۶

كتاب، توهم / خطر كنار شما مي نشيند و به چشم هاي تان زل مي زند

مطالعه در مترو البته كار احمقانه اي است حتي اگر ابتداي خط با فراغ بال صندلي مورد دلخواه خود را انتخاب كرده باشيد و يا اينكه در ايستگاه هاي بعدي موفق شويد پس از جنگي تن به تن خود را وسط دو نفر كه هيچ اعتقادي به رژيم غذايي و حمام روزانه ندارند جا دهيد. پيشنهاد من به عنوان يك مترو سوار حرفه اي اين است كه گوشي موبايل تان را در بياوريد و 45 دقيقه شيرين بولينگ بازي كنيد. صدا را هم تا حد امكان بلند كنيد تا وقتي گوي به هدف خورد و تمام وزنه ها ريخت آن خروس مسخره بپرد جلوي مانيتور و به افتخار 30 امتياز مفت حسابي كولي بازي در بياورد. مطمئن باشيد خستگي اطرافيان تان را هم در مي آوريد و همه از اينكه همسفري مثل شما نصيب شان شده كيف خواهند كرد، بعد يكي يكي موبايل ها بيرون مي آيد و تفريحات جالبي شروع مي شود، چيزي شيبه كارناوال
گوشي يكي مدام صداي باد معده پخش مي كند و آن طور كه براي بغل دستي اش حرف مي زند، معلوم مي شود ارتعاشات اولي متعلق به نازيلا و چند تاي بعدي مربوط به ساناز جون بوده. ميانه او هم با ساناز گرم تر است هرچند هفته گذشته سه شنبه بعد از ظهر توي داروخانه نبش بهار حسابي به تيپ هم زده اند و البته خيلي زود هم، به كافي شاپ نبش ايرانشهر نرسيده آشتي كرده اند، اما... بغل دستي مي گويد، نگفتي خر خودتي؟
آن طرف تر چند نفر دارند موبايلي را وارسي مي كنند كه 8 كانال تلويزيوني را پخش مي كند. مدام صداي برفك مي آيد و يكباره گوشي وصل مي شود به شبكه قرآن" يا ايهاالذين آمنو لم تقولون مالا تفعلون" ملاحظه مي فرماييد كه در چنين شرايطي مطالعه كردن كار احمقانه اي است. البته مسئله سر و صدا نيست. آن را مي شود با آهنگي از كيتارو حل كرد طوري كه به يكباره حس كنيد در برهوتي هستيد كه از هر سو دريغ از سايه آدميزادي، شب پر ستاره كوير و زنگوله كاروان شتر و از اين جور مزخرفات. اما موضوع جدي تر از اين هاست. من به عنوان يك مترو سوار حرفه اي به شما هشدار مي دهم كه اگر بخواهيد با سماجت كتابتان را دربياوريد و شروع به خواندن كنيد، با خطرات زيادي مواجه خواهيد بود كه شرح آن مفصل است كه قصد پرداختن به يك يكشان را ندارم. با اين همه لازم مي بينم توجه تان را براي اينكه سالم به مقصد برسيد به چند نكته اساسي جلب كنم
تا حد امكان از خواندن كتاب هاي قطور مثل برادران كارامازوف و سرخ وسياه و نظير اين ها پرهيز كنيد
هنگام دنبال كردن خطوط كتاب خيلي عميق نشويد و قيافه جدي به خود نگيريد. طوري بخوانيد كه انگار داريد وارسي مي كنيد. مثلا همين چند دقيقه پيش آن را پيدا كرده ايد و خودتان هم چيزي سر در نمي آوريد
گاهي سرتان را بلند كنيد و به جواني كه تي. شرت مشكي بدن نما پوشيده و بازوهاي كلفت برهنه اش با چشم هاي بي حال و خمارش هيچ تناسبي ندارد، نگاهي بيندازيد و حتي نيم خيز شويد و جاي تان را تعارف كنيد. به هر حال اين جوان غيور هفته اي 25 هزار تومان مخارج قرص هاي پروتئين و آمپول هاي تقويتي دارد كه بدش نمي آيد نظر شما را به عنوان شخص فرهنگي در اين مورد جويا شود آقاي مطالعه
كمي حالت خواب به خود بگيريد و طوري وانمود كنيد كه در طول روز جان كنده ايد و چون گوشي خوبي نداريد و يا نتوانسته ايد مجله جدول بخريد، حالا هم مثل يك آدم بدبخت مجبور شده ايد نيمه خواب كتابي را كه همين جوري پيدا كرده ايد و بدون علاقه داريد وارسي اش مي كنيد، مي خوانيد . در واقع به خواب علاقه بيشتري داريد تا مطالعه. اين حالت كمك زيادي به شما خواهد كرد، به ويژه زماني كه قطار مي ايستد و چند خانم يا سالمندي وارد مي شود. به هر حال آدم فرهنگي شما هستيد و همه انتظار دارند سريع بلند شويد. اين البته نگرشي مثبت است كه نشان مي دهد هنوز جامعه به از خود گذشتگي روشنفكرانش دلبسته است و هيچ انتظار ندارد اين جماعت در موقعيت هاي حساس خود را به خريت بزند. موضوع فقط اين نيست ، ممكن است بي توجهي شما نظر يكي را جلب كند و ببيند كه چگونه مثل يك آدم بي عار نشسته ايد و كتاب مي خوانيد. به هر حال بايد بدانيد كه در اين مملكت هر چيزي كه كم باشد، انسانيت، وظيفه شناسي، مسووليت پذيري و احقاق حق فراوان يافت مي شود و مجموع اين ها مي تواند نتايج خطرناكي در پي داشته باشد
موردي كه بايد رعايت كنيد اين است كه اگر كتاب را از كتابخانه امانت گرفته ايد حتما كتابدار خوش سليقه 45 جاي آن را مهر زده است. بنابراين وقت خواندن با كف دست ها و ساعدهاي تان آن جاها را بپوشانيد وگرنه مثل يك بوزينه براي شهروندان محترم به سوژه اي به ياد ماندني تبديل خواهيد شد

۲ نظر:

ناشناس گفت...

حتمن دستورالعمل‌های شما رو رعایت خواهم کرد
می‌گم چرا موقع کتاب خوندن تو مترو همیشه با مشکل مواجه می‌شدم
راستی نگفتین این نوع مطالعه به کار اتوبوس هم می‌یاد یا نه
به خاطر مجموعه‌ی کتاب، توهم بهتون تبریک می‌گم

ناشناس گفت...

محمد عزیز این نوشته بد جوری به دلم نشست. خیلی خوب بود. طنز معرکه و روایت زیبایی داشت. دستت درد نکنه رفیق