۰۷ مهر ۱۳۸۶

كتاب، توهم / چرا بايد كلاسيك ها را خواند

چرا بايد كلاسيك ها را خواند؟ اين پرسشي است كه در ذهن همه ما هست و جواب دقيقي هم برايش نداريم. من هم از اين قاعده مستثني نيستم، از خودم مي پرسم چرا بايد كلاسيك ها را خواند و جوابي جز اين پيدا نمي كنم: چرا نبايد كلاسيك ها را خواند؟
قرآن، انجيل، تورات، اوستا، اوديسه، شاهنامه، گيلگمش، بخش دوزخ كمدي الهي دانته، بهشت گمشده جان ميلتون،انه ايد ويرژيل،سرخ و سياه، برادران كارامازوف،هملت، جنگ و صلح و مثنوي معنوي. آيا مي توان از خواندن اين كتاب ها- آسماني و زميني- شانه خالي كرد؟ آيا با خواندن اين كتاب ها ديگر نيازي به خواندن هست؟ آيا كتاب هاي ديگر تقليدي استادانه و گاه ناشيانه و خنده دار از اين كتاب ها نيستند؟ پس كلاسيك ها را بايد خواند و خواند و خواند و خواند بي آنكه به روشني بدانيم چرا
پي نوشت چهارم براي پست قبلي: بعدا فهميدم تازه وارد ابليس است آرام آرام تبديل به سازمان امنيت شوروي شد و اين طور كه پيش مي رود به نظرم دوباره به مسيح برگردد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. با این حرفتان کاملا موافقم. هنوز که هنوز است بعد از گذشت بیش از بیست سال از خواندن نگ و صلح یا آناکارنینا و یا کتابهای زولا و یا بالزاک و بخصوص ابله و برادران کارامازوف انگار چیزی را با آن قدرت ندیده ام. و امروز که فیه مافیه را دست گرفته ام می بینم مولانا چه کرده است و چقدر ادبیات امروز ما و شاید حتی گویش ما تقلیدی باشد از نوشته های مولانا.