قوشما، در زبان آذري به سبكي از شعر سرگرم كننده مي گويند كه از نظر شعريت چندان داراي اهميت نيست، اين كلمه را در فارسي مي توانيم "سر هم كردن" معني كنيم: نوعي سيلان ذهن كه بيشتر براي سرگرم كردن بچه ها سروده مي شود. "قوشما" يا "كوشما" در تركي استانبولي معناي" دويدن" مي دهد كه در آذري" قاچما" يا محاوره آن"قاشما"است. هدف از اين دراز گويي مزمزه كردن دوباره قوشمايي بود كه به عنوان اولين شعر كودكي از مادربزرگ به ياد دارم. جغرافيا و نگاه سياسي در آن هنوز هم برايم لذتبخش است. به زمان افعال و تغيير يكباره راوي دست نمي زنم
اين سو دويدم، دود/ آن سو دويدم، دود/ سيب هاي درشتي دارم/ سيب هاي درشتم را گرفتند/ در اين جاده رهايم كردند/ من از اين جاده بيزارم/ در آن چاهي عميق مي كنم/ كنار چاه، قنبر مي رقصد با پنج بزش/ گرگ قنبر را برد/ دمش جا ماند/ دمش را به" تات" دادم/ از او ارزن گرفتم/ ارزن را به گنجشك دادم/ دو بال براي پرواز گرفتم/ درهاي حقيقت را خواهم گشود/ درهاي حقيقت بسته اند/ كليدش آويزان از كمر پدر بزرگ/ پدربزرگ مسافر جاده هاي" شروان"/ جاده شروان از اين سر تا آن سر/ پر از بوزينه هاي زشت است / روزي يكي از اين بوزينه ها/ پسري زاييد / نامش را "سليمان" گذاشتند/ سليمان به درو رفته بود كه/ منقاركلاغي در رانش فرو رفت/ كلاغ نبود، پيكاني از نقره بود/ پيكان نقره ام را گم كردم/ خودم را به" خراسان" رساندم/ اسب هاي خراسان برايم شيهه كشيدند/ براي مشتي جو/ جوي ندارم من/ جو نزد دختر خان است/ دختر خان قالي مي بافد/ در قالي اش بلبل ها چهچه مي زنند/ برادر كوچك من و برادر بزرگ تو هم/ قرآن مي خوانند
اين سو دويدم، دود/ آن سو دويدم، دود/ سيب هاي درشتي دارم/ سيب هاي درشتم را گرفتند/ در اين جاده رهايم كردند/ من از اين جاده بيزارم/ در آن چاهي عميق مي كنم/ كنار چاه، قنبر مي رقصد با پنج بزش/ گرگ قنبر را برد/ دمش جا ماند/ دمش را به" تات" دادم/ از او ارزن گرفتم/ ارزن را به گنجشك دادم/ دو بال براي پرواز گرفتم/ درهاي حقيقت را خواهم گشود/ درهاي حقيقت بسته اند/ كليدش آويزان از كمر پدر بزرگ/ پدربزرگ مسافر جاده هاي" شروان"/ جاده شروان از اين سر تا آن سر/ پر از بوزينه هاي زشت است / روزي يكي از اين بوزينه ها/ پسري زاييد / نامش را "سليمان" گذاشتند/ سليمان به درو رفته بود كه/ منقاركلاغي در رانش فرو رفت/ كلاغ نبود، پيكاني از نقره بود/ پيكان نقره ام را گم كردم/ خودم را به" خراسان" رساندم/ اسب هاي خراسان برايم شيهه كشيدند/ براي مشتي جو/ جوي ندارم من/ جو نزد دختر خان است/ دختر خان قالي مي بافد/ در قالي اش بلبل ها چهچه مي زنند/ برادر كوچك من و برادر بزرگ تو هم/ قرآن مي خوانند
۲ نظر:
پست قبلی خیلی عالی بود. خیلی خیلی خیلی زیاد باحال بود.عین واقعیت بود.همهاش
راستی من فکر کنم قاچما یعنی "ندو" ها. فعل امر ِ، یعنی ندو. قاچماخ یعنی دویدن که مصدره
البته شما استادین ولی من از شما ترکترم. قاچاقاچا هم یعنی دواندوان
مادربزرگ من هم خیلی برام ترانههای ترکی میخوند اما خدابیامرز این یکیرو برام نخونده بود.باید شروعش این باشه: بویانا قاچدوم/اویانا قاچدوم/یچه آلمالاروم وار/یچه آلمالارومو تئوتدولار
البته اگر این باشه وزن نداره. این شعر احتمالن موزونه. نه؟
تركي اش اين طور است
بويانا قاشدم توتونده/ اويانا قاشدم توتونده/ آلمالارم بوتونده/آلمالارم آلده لار/ منه يولا سالده لار
در مورد فعل "قاچما" درست مي گوييد فعل امر است يا درست تر بگوييم نهي يعني ندو اما فعل نهي در تركي آذري و همين طور استانبولي معناي مصدري دارد يعني اوتورما هم به معناي اين است كه ننشين و هم معناي نشستن مي دهد. البته يك فرق ريز دارد و بهتر است با اين اختلاف معني كنيم: مثلا آرتما يعني اضافه نكن كه فعل نهي است و در عين حال افزايش، اما آرتماك يا آرتماخ يعني اضافه كردن. بنابراين قاچما را "دو" مي توانيم معني كنيم در حالي قاچماخ يعني دويدن و همين طور اويناما كه هم بازي نكن و هم بازي معني مي دهد و اويناماخ يعني بازي كردن.از توجه ات ممنون
ارسال یک نظر