۰۸ آبان ۱۳۸۶

پر از خاطرات ترك خورده ايم

بارها همسفر شدي و نيامدي ، گفتي دكترها سفر را ممنوع كرده اند. روي همان نيمكت چوبي در سايه درخت پاييزي نشستي و باقيافه اي ترك خورده ، مثل خاطره اي بدرقه كردي. امروز اما اجازه سفر گرفتي، تنها، بي انتظار بدرقه و ما مثل خاطره اي ترك خورده در سايه درخت پاييزي نشسته ايم

سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي لب پنچره
پر از خاطرات ترك خورده ايم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

پیش از آنکه با خبر شوی
باز هم همان حکایت همیشگی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌شود
...آی
!ای دریغ
و حسرت
همیشگی