۱۰ آبان ۱۳۸۶

افسانه هاي تباي

همسرايان: مي خواهيم حقيقت هياهويي را كه تا به امروز بر سر زبان هاست بدانم
اديپوس: واي بر من
همسرايان: آرام باش تمنا مي كنم
اديپوس: بسيار ناهنجار است. باري مي گويم. من نارواترين بيداد را بر خود هموار كردم. من ستمي ناسزاوار بر خود هموار كردم. خدا مي داند كه اختياري در كار نبود
همسرايان: در چه كاري؟
اديپوس: در ازدواجي ننگين به خاطر شرم نادانسته به زناشويي رسوايي دست زدم
همسرايان: مي گويند مادرت در اين پيوند ننگين همسر تو بود
اديپوس: بياد آوردن آن در حكم مرگ من است. تازه اين دو نيز( آنتيگنه و ايسمنه) از آن منند
همسرايان: نه
اديپوس: فرزندان نفرين شده
همسرايان: آه، خدايا
اديپوس: و ميوه هاي بطن همان مادر
همسرايان: دختران تو و
اديپوس: خواهرانم! آه خواهران پدر خود
همسرايان: آيا پدرت را
اديپوس: باز هم رنجي ديگر و شكنجه اي تازه؟
همسرايان: تو او را كشتي؟
اديپوس: آري اما به حق
همسرايان: به حق؟
اديپوس: آري ( ناشناخته، در راه) كسي را كشتم كه مي خواست مرا بكشد
اديپوس نوشته سوفوكلس يكي از قديمي ترين تراژدي هاي بشر است كه پدر كشي اش ما را به ياد پسر كشي رستم مي اندازد و نابينايي و تبعيدش كوراغلو را به خاطر مي آورد. اين اثر به نام " افسانه هاي تباي" توسط زنده ياد شاهرخ مسكوب ترجمه شده است. مقدمه خود مسكوب بي نظير است و مقاله انتهاي آن با نام"آنتيگنه و لذت تراژيك" به قلم آندره بونار، چشم اندازي وسيع از درك تراژدي را پيش روي ما مي گستراند. بونار مي نويسد
نوشتن تراژدي كه چه؟ نشستن روي پله هاي تئاتر و تماشاي بدبختي انسان، چه فايده؟
بي شك براي لذت. اما چه لذت كه بدانيم اختياردار زندگي خود نيستيم، موجودات خدانام با ما بازي مي كنند و مرگ، ما را از شور و شوق و تقوايمان جدا مي سازد

هیچ نظری موجود نیست: