۰۷ آذر ۱۳۸۶

در دوزخ سروري كردن به كه در آسمان بنده بودن

هنوز بلعزبوب سخن به پايان نبرده بود كه سرور شياطين به جانب كرانه به راه افتاد: سپر گران اثيري خويش را كه سنگين و پهن و مدور بود به پشت سر افكنده بود و حلقه عريض آن كه از شانه هايش فرو آويخته بود، حال آن حلقه ماه مدور را داشت كه شامگاهان اختر شناسي تسكاني از قله "فزوله" يا در "وال دارنو" با دوربين خويش بدان نگرد، تا مگر در كره پر لكه آن سرزمين هايي تازه و جويباران و كوهساراني تازه يابد. نيزه او در برابرش كه از بلندترين درخت كاج تپه هاي نروژ بود، بوته اي از ني بيش نمي نماياند
شيطان چنين گفت: پس اينجاست آن اقليم، آن خاك و آب و هوايي كه بايد با آسمانش معاوضه كنيم، و اين ظلمت ترشرو را به جاي آن فروغ آسماني كه از كف داده ايم بستانيم؟ حالا كه اختيار تصميم درباره آنچه بايد به نام عدالت شود با آن كس است كه اكنون فرمانرواست(خداوند) چنين باشد! هر قدر دور از او باشيم كه شعوري بيش از همگنان خويش ندارد، اما زورمندي بيشتر ار آنان فراترش نهاده است، بهتر است

وداعت باد، اي ديار مسعودي كه مسكن جاودان سروري، و درود بر تو اي دنياي دوزخي، اي سرزمين وحشت ها! هان اي دوزخ ژرف، خداوندگار تازه خويش را بپذير، زيرا كه وي برايت انديشه اي به ارمغان آورده است كه زمان و مكان را در آن اثري نتواند بود. روح خود خانه خويشتن است و مي تواند در درون خويش از دوزخي بهشتي و از بهشتي دوزخي سازد! چه باك كه در كجايم، زيرا همه جا همانم كه بودم و آنم كه بايد باشم. در اينجا آسوده خيال حكم توانيم راند، ومن بر آنم كه به هر تقدير حكمرفرمايي كاري شايسته طلب است ولو در دوزخ! در دوزخ سروري كردن به كه در آسمان بنده بودن

بهشت گمشده – جان ميلتون – شجاع الدين شفا

هیچ نظری موجود نیست: