۰۱ مرداد ۱۳۸۶

شعر تركيه 14

شاعران گمنام ترک: آبازا نبی
سال گذشته ترجمه شعر 10-15 شاعر ترك را برداشتم و به سفارت تركيه رفتم، به رايزن فرهنگي معرفي شدم و ملاقات همان روز به انجام رسيد. آن روزها دنبال زندگي نامه اين شعرا بودم و از فرط استيصال سر از سفارت خانه و رايزني در آوردم اما جالب آنكه ايشان هم نتوانستند مشكل من را حل كنند. چون مسوول مركز فرهنگي هيچ يك از شاعران هم وطن اش را نشناخت!

بعدها از طريق دوستم ابوبكر شاهين استاد ادبيات تركي دانشگاه آنكارا كه مدتي از هم بي خبر بوديم فهميدم تمامي اين شعرا، شاعران گم نام و يا جوان ترك هستند. با اين همه پس از جلسه يك ساعته با رايزن فرهنگي و گشت و گذار در قفسه كوچك كتابخانه شان به نتايج مهمي رسيدم:
1- شاعران گم نام و جوان ترك آينده اي درخشان تر از شاعران نامي دارند.
2-هنوز دلالان شلوار جين و سيني مسي در تعاملات فرهنگي دو كشور ايران و تركيه نقش موثر و تعيين كننده تري دارند.
3- مسوولين فرهنگي تركي كه قرار است در ايران فعاليت كنند به تبع مسوولين ما در تركيه بيشتر سياسي هستند تا فرهنگي.
به هر حال كار را متوقف كردم و ناچار به سراغ شاعران نامي رفتم كه خوشبختانه تا اين لحظه 45 شاعر را براي معرفي آماده كرده ام و حتما تعدادي از اين نمونه ترجمه ها را در وبلاگم خوانده ايد. در اين پست چند شعر از آبازا نبي مي آورم كه متاسفانه چيزي از زندگي او نمي دانم.

"از اين خيابان ها"

روزي از اين خيابان ها
يك تاكسي عبور خواهد كرد
شايد هم يك اتوبوس و يا يك كاميون
آن روز انتظار خواهم كشيد و تو نخواهي آمد

هر بهار مي كاوم خيابان هايي كه با قدم هايمان آشناست
معلم ها عبور مي كنند، كارمندها عبور مي كنند
گاه يك آشناي قديمي
و تو باز عبور نخواهي كرد

سال ها بعد روزي
شايد عبور كردي از اين خيابان ها
و تمام انسان هاي پشت پنجره بي نفس ماندند
مي ترسم نيايد آن روز
با نام تو آرام مي كنم خود را
گيسوان تو، چشم هاي تو از ذهنم عبور مي كنند
شكل خاطره ها شده ام
مي ترسم از خاطرم نامت هم عبور نكند

"اولجريا"

اولجريا!
از تو دور مانده ام
از شب ها و روزها
پس چه مي گفتي انتخاب كن
شب يا روز

اولجريا
نگاهت ستم
چشم هاي تو نم
دستمالت مثل هميشه خيس
آه كه روي زمين ماند
عشق ناتمام

"كافه هاي شب"

شب كه آوار مي كند اندوه اش را بر شانه هام
اتاق
پر مي شود از بي تو بودن
شب هاست
بيگانه با نگاه من است بسترم
سيگار
دوست چركين وفادار
و از بي تو بودن
آخرين نفسم عصيان

ولگرد كافه هاي شبم
چگونه فراموش كنم تلنگري را كه ويرانه ام كرد

هیچ نظری موجود نیست: