۰۷ مرداد ۱۳۸۶

نامش بختيار

ترانه اي از احمد كايا



عبور مي كند از برابرم ميان بلندگوها
آه روي دست ها، در ميان گل ها
نيمه اندوهي از عشق بر لب اش
سينه اش لبريز از ترانه ها
مي ديدمش روي بالكن بي هدف مي آمد و مي رفت
سيگار مي كشيد، باتوم مي خورد
با كسي حرف نمي زد مثل تركه مي لرزيد
گويي كودكي كه آب مي دهد به گل اش
اهل دياربكر بود نامش بختيار
جرمش ساز زدن تا جايي كه مي دانم
عبور مي كند از برابرم با چشم هاي مثل گل اش
جايي كه زخمي شدم جايي كه سازش جا ماند
به من حمله كردند او پشت پنجره بود
خيلي بعد شنيدم در يوزكات است
به تبعيد رفته و زير نظر است
آبي آسمان را بر او تنگ كرده بودند انگار
روزنامه هم عكسش را چاپ كرد با سه خط نوشته
ريشش بلند بود و سازش ترك داشت
يكي گفته بود: نمرده اي مي گويند
مرگ در كنارش مي خنديد با اندوه
اهل دياربكر بود نامش/ كد نامش بختيار
جرمش ساز زدن بوده تا جايي كه مي دانم
عبور مي كند از برابرم با چشم هاي مثل گل اش
جايي كه زخمي شدم جايي كه سازش جا ماند

هیچ نظری موجود نیست: