۰۲ مرداد ۱۳۸۶

دوبلینی های ولگرد

"از خيابان ناسائو راه افتادند و بعد به خيابان كليدر پيچيدند. كمي مانده به ايوان جلو باشگاه چنگ نوازي در جاده ايستاده بود و براي گروه كوچكي شنونده چنگ مي نواخت. با بي اعتنايي سيم ها را مي كشيد و گهگاه به سرعت سر بر مي داشت و به صورت هر تازه واردي نظر مي انداخت و گهگاه هم به آسمان. چنگ او هم بي هيچ اعتنايي به افتادن پوشش كنار زانويش، انگار از چشم غريبه ها و دست صاحبش يكسان خسته شده بود. يك دست با صداي بم آهنگ خاموش اي مويل را مي نواخت و دست ديگر پس از چند نغمه آكورد زير مي گرفت. آهنگي كه مي نواخت عميق و پر مايه بود.
دو مرد جوان بي آنكه حرفي بزنند، خيابان را طي كردند و صداي اندوهگين موسيقي از پي آنها روان بود."

داستان "دوزن نواز" جيمز جويس از مجموعه دوبليني ها غروب دو ولگرد را توصيف مي كند كه به قول گزارش نويس ها از سبك "پايان شگفت انگيز" پيروي مي كند. يكي از ولگردها با معشوقه خود قرار دارد و ديگري پيش از رسيدن به محل قرار يكسره از دوستش درخواست مي كند كه موضوع را به معشوقه اش بگويد، البته به گونه اي كه او هم قبول كند. تا پايان، حوادث به شكلي رقم مي خورد كه خواننده احساس مي كند لنه هاون پيشنهاد بي شرمانه اي براي معشوق كورلي دارد.(كورلي همان شخصيتي است كه در موش ها و آدم هاي جك لندن زني هرزه دارد) اما در پايان مي بينيم پس از انجام ملاقات و تعقيب و گريز در خيابان هاي شهر سكه اي در دست كورلي مي درخشد. يعني او توانسته است از معشوق خود كه در خانه اي كلفتي مي كند سكه اي براي دوستش بگيرد.
اين ها اصلا مهم نيست آنچه كه مرا ميخكوب مي كند نقد فرانك اوكانر از اين داستان به ويژه تصوير بالاست. بي هيچ توضيحي نقل مي كنم:
" در اينجا جويس با استعمال كلمه " درست" به شيوه فلوبر نه تنها اصرار مي ورزد كه صحنه را درست به همان صورتي كه خودش ديده است ببينيم، بلكه با تلفيق عمدي كلمات كليدي – كه درعين حال تلفيقي است پنهان از نظر- از قبيل "بي اعتنا" ، "دست" ،" خستگي" و "آهنگ" اصرار دارد كه آن را همان گونه كه خودش حس كرده است حس كنيم. چنين نوشته جادويي در نثر انگليسي يكسره نو است، حالا خواه به نفع ادبيات باشد خواه نباشد.
برداشت خود من، اگر قابلي داشته باشد اين است كه در"نوشته تصويري" مانند بند نخست كاملا موجه است اما وقتي مانند بند دوم به "بيان حالت" راه مي گشايد سخت تصنعي مي شود. زن نمايي چنگ ، عريان و خسته از دست مالي مردها، مرا تا اندازه اي به ياد چربي در حال بند آمدن در كنار بره كبابي مي اندازد كه در غير اين صورت معركه مي بود. و اين غذا را مي توان با همه مخلفات خورد، غذاهاي ديگري كه سروكارشان با عاطفه و حالت است همان بهتر كه داغ داغ سر سفره آورده شود

هیچ نظری موجود نیست: