۰۲ مرداد ۱۳۸۶

سقوط می کنی با قلبت

اوزدمیر آساف سال 1923 در آنكارا متولد و سال 1981 در استانبول از دنيا رفت. نام اصلي او " هاليت اوزدمير آرون" است. تحصيلات دانشگاهي خود را ابتدا در رشته حقوق سپس اقتصاد و روزنامه نگاري دانشگاه استانبول ادامه داد اما پيش از اخذ مدرك منصرف و به عنوان كارمند بيمه مشغول به كار شد.
مدتي به عنوان مترحم در روزنامه هاي معروف قلم زد و در سال 1951 چاپخانه هنر "سانات" را تاسيس و نيز موسسه نشر ميز گرد" يووارلاك ماسا" را افتتاح كرد.

شعرهاي ابتدايي او كه در قالب چهارپاره است كاملا تغزلي و غنايي است. نوعي از غنا و تغزل خاص كه ويژه آساف بوده و كاملا قابل تشخيص است.

مجموعه شعرهاي وي بر تم انساني در اجتماع استوار است و منتقدين ترك در مورد او مي گويند كه به خوبي توانسته است احساس و درك منطقي را با هم پيوند بزند.موضوعاتي همچون عشق، مرگ، و جدايي در شعر آساف موج مي زند در عين حال كه تمامي آثار او لبريز از هجو و استهزا استادانه است. در شعرهاي آخر وي فرار و اوقات تلخي انساني نااميد ، رنگ غليظ تري به خود مي گيرد.اواز شعر غرب كاملا آگاه است و همين آگاهي در پيوند با دانش عميق ادبيات ترك و پديده هاي اجتماعي زمانه اش جايگاهي ويژه را برايش رقم مي زند. منتقدين ترك مي گويند آساف در پيشبرد ادبيات معاصر تركيه نقش به سزايي داشته است.
مجموعه اشعار:
دنيا به چشمم دويد1955 تو تو تو 1956 در آستانه يك در 1957 گوشه اي از دايره 1961 ابريشم نيست 1967 چگونه اي 1970 گل ها را نخوريد 1975 تنهايي تقسيم نمي شود 1978 خوشبختي پس از من 1983





"گوشه هاي دايره"

سقوط مي كني در عشق با قلبت
و مي سوزي
سقوط مي كني با زيركي هايت
و برشته مي شوي

"لاوينيا"

نمي گويم ات مرو
هرگز
مي لرزي از سرما ژاكتم را بگير
اين بهترين ساعات روز است
پيش من بمان
نمي گويم ات مرو
هرگز

"عشق"

تو در دشت هاي پير مثل يك شلوغي هستي
و در درياهاي بي كران ماهي ناب

"چشم خرد"

تراپيش از ملاقات جست و جو مي خواهم
و پيش از عشق فهميدن






هايكوهاي عباس سايار شاعر گمنام ترك

"گم شده"

بيداري آب را گرفتم در مشت



"هنوز"

هنوز در من شناورند كشتي ها

و بر عرشه هايشان چليك چليك كمان داران

نمي خواستم اين گونه



"برگشت"

نه بگريز نه بهراس

من از آن توام محبوبم



"فتنه"

با بوسه اي سرخ سرخ مي بوسد پيشاني ام را



"رز"

شاخه اي رز شبيه وصلت

در دست محبوبم



"آرايش"

همه چيز غايب است؟

چرا همه چيز سر جاي خود است



"شفقت"

دعاي مادرم

برخواسته از ابريشم



"بلا"
نمي دانم بر سر تو هم خواهد آمد؟

هیچ نظری موجود نیست: