۰۷ مرداد ۱۳۸۶

جاي همه شما خالي

در جنگل هاي جواهر ده بود يا نمك آبرود كه از راه راست خارج شدم و از سوراخ جهنم پايين رفتم. شبح دانته و ويرژيل به دادم رسيد.گفتند بايد ازگدازه هاي درون بگذري از مخروطي در نيم كره شمالي با دوايري تو در تو كه در انتها و در قعر دوزخ ، جايي كه نوميدي مستولي شد از غاري ديگر در نيم كره جنوبي بيرون خواهيم آمد و از كوه برزخ تا باغ عدن بالا خواهيم رفت. در دوزخ همه جمع بودند، ابن سينا، ارسطو، فارابي، مي گفتند پيش از اين كسي آمده بود تا شفاعت نوح و موسي را بكند. ارواحي ديدم كه پانصد سال بيشتر بود بر شكم خوابيده بودند، ارواحي در گنداب و زير باران سياه جهنمي، ارواحي سرگردان در توفان، مردگاني خوابيده در گورهاي سرخ و گداخته، ارواحي شرور كه بدن هاي خويش تكه تكه مي كردند و نيمي از تن را در مقابل سگ سه سر دوزخي محافظ نيمي ديگر مي كردند. ارواحي كه صخره هاي بزرگ را مي غلتنداند و دوباره باز مي گشتند. از مردابي پر از دست ها و سرها و پاهاي تكه تكه گذشتيم و آن سوي ساحل در انتظار كشتيي مانديم كه از بندر فلورانس ارواح را به برزخ مي آورد. كشتي بادبان نداشت و بال هاي فرشته به پيشش مي راند
دانته بدبختم كرد

۶ نظر:

ناشناس گفت...

خانه ی نو مبارک ! و البته دست هر دوی آنها درد نکنه خصوصا جناب علیخانی ! :D
موفق باشید

ناشناس گفت...

ناچارم به خاطر اين جابه‌جايي بهتون تبريك بگم؛ ولي من قالب وبلاگ قبلي‌تون رو خيلي دوست داشتم
در ضمن توي اين كامنت‌داني‌هاي خارجي احساس غريبي مي‌كنم

ناشناس گفت...

من متعجبم كه شما چه‌طور از فضاي جنگل جواهرده و نمك‌آبرود، به قعر جهنم راه پيدا كردين. براي من اين‌ دو مكان به‌ويژه جواهرده، خود خود بهشته. شايد به خاطر اينه كه شما كردين و من تركم. كرد تو ذهن من همواره با يه غيرت و صلابت و سرسختي همراهه.

ناشناس گفت...

آقاي مطلق عزيز، حيفم مي‌ياد اين خاطره رو براي شما تعريف نكنم. تابستون سال گذشته يه سفري داشتم به كردستان كه در اون سفر عاشق اين استان شدم. خيلي هم شبيه به آذربايجان خودمه. توي سنندج حوالي ساعت 9 شب چرخ ماشين ماافتاد توي يه جوب. من تا اومدم پياده بشم و ببينم اوضاع چه‌جوريه، يه وانت نگه داشت و سه تا جوون كرد از پشتش پياده شدن و سريع چرخ ماشين رو درآوردن و در چشم به هم زدني پريدن پشت وانت و رفتن. من واقعا نتونستم حتي از اون‌ها تشكر كنم. اصلا نديدمشون. شايد براي خيلي‌ها عجيب باشه اما شما حتما باورتون مي‌شه. راستي خيلي دوست دارم به اورامانات برم ولي شنيدم مسيرش سخته و با ماشين معمولي نمي‌شه اون‌جا رفت. شما رفتين؟
به هر حال خيلي خوشحالم كه با يك اهل قلم برخاسته از كردستان آشنا شدم

ناشناس گفت...

خانم امين متشكرم به هر حال بعد از مسخره بازي پرشن بلاگ و بلاگفا فكر كنم فكر عاقلانه اين بود كه از فضاي ايراني فرار كنم اول خيلي جالب نبود اما حالا احساس راحتي مي كنم

ناشناس گفت...

خانم ملك محمدي شما لطف دارين هم به اكراد و هم به بنده راستي مگر مي شود كسي كرد باشد به اورامانات نرفته باشد به علاوه كه گويش اورامي يا همان اهورامزدايي يكي از شيرين ترين گويش هاي كردي است و همين طور محدود فنوتيك اين گويش براي تغزل هاي شاعرانه ساخته شده و مثل اين است كه براي يكي اوستا بخواني
راستي خانم ملك محمدي در مورد جواهرده و نمك آبرود كه همين چند روز پيش آنجا بودم با شما موافقم با اين همه اين كلمه در ادبيات دانته نشانه گناهان آدمي است كه از آنجا راهي به دوزخ پيدا مي كند