۰۲ مرداد ۱۳۸۶

برای باریش و صدای آسمانی اش

ترجمه ترانه اي از خواننده محبوبم "باریش مانچو" كسي كه پيش از مرگ عنوان سفير صلح سازمان ملل را دريافت كرد
امشب دوباره اندوهي غريب رسوب خواهد كرد در دلم
اتاقم سرد است اما نام تو گرم مي كند رويايم را
باز هم بسته شد در آهنين ، سنگين سنگين به روي من
باز هم زده شد دستبندها، كليد كليد بر قلبم
تو را نفس مي كشم هرشب، عميق عميق
و نامت را حك مي كنم به هر گوشه ديوار
لب هايم از تكرار نام تو عسل مي شود از عسل عسل تر
و گونه هام پنبه پنبه گل سرخ
صبر كن دلم صبر كن، آرام، عصيان نكن
روزي تمام مي شود اين بدبختي عصيان نكن
از چهار كتاب مقدس بخوانيم! توهم حرفي بزن
آنجا اسمي هست، از بندگي بالاتر از بندگي والاتر
آن را بفهم، به آن پناه ببركه از من والاتر است از تو بالاتر
يك روز صبح زاده مي شود ميان پنجره ام خورشيد
اما آتش تو در دلم افروخته است هميشه
اشك چشمهام جاري است چون سيل از سيل سيلاب تر
تنها جاني دارم، از هر داشتني بي ارزش تر
صبر كن دلم صبر كن، آرام، عصيان نكن
روزي تمام مي شود اين بدبختي عصيان نكن

از چهار كتاب مقدس بخوانيم! توهم حرفي بزن
آنجا اسمي هست، از بندگي بالاتر از بندگي والاتر
آن را بفهم، به آن پناه ببركه از من والاتر است از تو بالاتر
يك تو هست در درون تو از تو بالاتر از تو والاتر
يك تو هست در درون من از من بالاتر از من والاتر

هیچ نظری موجود نیست: