۰۲ مرداد ۱۳۸۶

ايران كشورى بزرگ تر از جغرافياى سياسى

گفت وگو با پروفسور آقابالا، ايران شناس جمهورى آذربايجان


ايران شناسى براى مستشرقين، همواره يكى از جذاب ترين رشته ها بوده است، كشورى كه با ناديده گرفته آن گويى چيزى از شرق باقى نمى ماند. شناخت فرهنگ، هنر، ادبيات، انديشه و مناسبات اجتماعى ايرانيان آن چنان براى ايران شناسان مقوله اى آميخته با عشق است كه اكثر آنها در همان ابتداى راه دل مى بازند و غرق مى شوند. ايران شناسى براى پروفسور آقابالا حاجى زاده نويسنده كتاب «عروس گمشده» هم مقوله اى از جنس عشق است او فارسى را اگرچه با لهجه شيرين آذرى آميخته با تناليته بم روسى حرف مى زند، اما به دنبال كلمات هم نمى گردد، گويى از بيهقى و كليله و دمنه مى آيد، عشق مى ورزد به غزل فارسى شعرهاى سعدى، جامى، نظامى و شهريار.


او را در هتل آزادى باكو ملاقات مى كنيم يا بهتر بگويم به ملاقات مان مى آيد: «تا شنيدم آقاى گرم رودى (مصطفى گرمارودى) و بقيه شاعرانى ايرانى اينجا هستند فى الفور شال و كلاه كردم و گفتم من بايد بروم» صبح بود و هنوز گيجى ناشى از بى خوابى شب گذشته اجازه گفت وگو نمى داد به همين دليل مصاحبه ما ماند به «قبرستان مشاهير» آذربايجان يعنى فرداى همان روز، پيرمرد مقبره هاى باشكوه و مجسمه هاى بلند را يكى يكى نشانمان داد و در خلال معرفى هر كدام شان در مورد ادبيات ايران و آذربايجان حرف زد.



* اينجا براى گفت وگو جاى خوبى است اين طور نيست؟



** به هر حال اينجا قبرستان مشاهير آذربايجان است، مى بينى كه باران هم دارد آرام آرام گفت وگوى ما را همراهى مى كند، پس هم جاى خوبى براى حرف زدن در مورد ادبيات ايران و آذربايجان است هم وقت خوبى، نگران نباشيد من تا آخرين روز كنار شما مى مانم، با هم به «شاماخى» مى رويم آنجا قبر برادر نسيمى را هم نشان تان مى دهم، همان شاعرى كه دهانش را دوختند، خوب البته شاعران واقعى براى زجر كشيدن به دنيا مى آيند.



* بعد هم وقتى رفتند برايشان مقبره هاى باشكوه مى سازيم نه؟



** روزگار اين لطف را در حق همه نمى كند.



* احساس مى كنم نوعى نااميدى در ميان شاعران و نويسندگان شما وجود دارد.



** نه ما نااميد نيستيم يعنى مردم آذربايجان در طول تاريخ هيچ گاه نااميد نبوده اند الان تنها مشكل ما مشكل مالى است شاعران پول ندارند كتاب چاپ كنند، ناشرها پول ندارند، سرمايه گذارى كنند، مردم هم پول ندارند كتاب بخوانند، زمان «سويت ها» (شوروى) دولت از توليدات ما حمايت مى كرد، ناشران دولتى بودند و بلافاصله بعد از تحويل گرفتن كتاب پول نويسنده را مى دادند، تيراژها كمتر از صدهزار نبود اما حالا ناشرها خودشان مجبورند سرمايه گذارى كنند، ضعيف هستند، نمى توانند روى پاى خودشان بايستند، براى همين هم فشارها را شاعران و نويسندگان تحمل مى كنند. اين مثل را حتما از بقيه شاعران ونويسندگان هم مى شنويد كه زمانى مى گفتند «كتاب خود را بده، پول خود را ببر، الان مى گويند پول خود را بده، كتاب خود را ببر» يعنى بايد از جيب خودت پول بدهى تا كتابت چاپ شود، بعد هم كه چاپ شد، كسى نيست آن را بخرد. بايد از ناشر بگيرى و بياورى خانه. يك مثال براى شما بزنم. عروس گمشده من ۵-۴ بار چاپ شد، هر بار هم صد هزار - صدوپنجاه هزار تيراژ داشت اما اين اواخر يكى از كتاب هايم را به عمد نشان كردم، آنها احترام مرا نگه داشتند ۲ هزار تا چاپ كردند بعد هزار تا را به خودم برگرداندند، از آن هزار تا فكر مى كنم ۷۵۰ جلد را به اين و آن هديه دادم. خب شما خودت قضاوت كن چگونه من مى توانم خوشحال باشم؟



* اين مشكل تقريبا همه جا وجود دارد البته با شدت و ضعف، در كشور ما هم با ۷۰ ميليون جمعيت تيراژ كتاب ها در همين حدود است.

** بله عوامل زيادى در كتاب نخواندن و كتاب نخريدن دخيل هستند، اما مشكل ما بيشتر مشكل مالى است الان يك كيلو گوشت يك شروان يك جلد كتاب هم يك شروان (۱۷۰۰ تومان) خب مردم ترجيح مى دهند گوشت بخرند تا كتاب چطور مى شود آقا بالا كه تيراژ كتاب هايش زمانى به يك ميليون مى رسيد الان ۲ هزار دانه هم نمى شود، پس مردم ما از كتاب و ادبيات روى گردان نشده اند بلكه با مشكل مالى مواجه شده اند كه ان شاء الله به زودى برطرف مى شود.



* آقاى دكتر ادبيات ما را چگونه مى بينيد؟



** اين را نبايد از من بپرسيد، من كه خودم در اين ادبيات نفس مى كشم، اما بگذاريد يك حقيقت را به شما بگويم ادبيات و فرهنگ شما انكارناشدنى است؛ كدام آدم عاقلى مى تواند سعدى و حافظ را انكار كند آنها ستون هاى ادبيات و فرهنگ جهان هستند البته اگر منظورتان از اين حرف ادبيات فارسى باشد اما اگر مى خواهيد در مورد اين حرف بزنيد به نظر من تمامى كشورهاى آسياى ميانه، تركيه، عراق، هند، پاكستان و... همه و همه هنوز زير سايه ادبيات ايران هستند.



* يعنى مفهوم ايران براى شما بزرگ تر از جغرافياى سياسى است؟



** بله از قديم هم همين طور بوده، ايران هميشه بزرگ تر از جغرافياى سياسى خودش بوده و ملت هاى دور و اطراف را تحت تاثير فرهنگ و ادبيات خود قرار داده است. حتى به نظرم بزرگ تر از روسيه كه زمانى ادبياتش بر دنيا حكومت مى كرد و اثر آن هم هنوز در آثار جهان ديده مى شود، اما جنس ادبيات و فرهنگ ايران چيز ديگرى است به انسان و انسانيت نزديك تر است، ارزش ديگر آن هم قديمى بودن آن است يعنى زمانى كه مولوى و حافظ و سعدى در ايران بزرگ بودند، دنيا ادبيات آنچنانى نداشت.



* ادبيات ما و شما چيزهاى زيادى براى آموختن به هم دارند از جمله اين كه وجه فولكلور و ادبيات شفاهى شما قوى تر است. آيا تركيبى از اين دو مى تواند به شكل گيرى ادبياتى غنى تر كمك كند؟



** بله همين طور است. البته اين حرف را از من نشنيده بگيريد، شما بايد بخش هايى از ادبيات و فرهنگ گمشده خود را جمع آورى كنيد و به آنها غنا ببخشيد.



* مثلا بخشى از موسيقى ما كه در هند يا تركيه جا مانده و يا آداب و رسوم گذشته كه در تاجيكستان مى توانيم پيدا كنيم.



** بله اما همان طور كه گفتم اين حرف را از من نشنيده بگيريد چون ممكن است حساسيت برانگيز باشد حداقل همان طور كه خودتان مى گوييد از وجه قدرتمند ادبيات و فرهنگ كشورهاى اطراف ياد بگيريد و به آنها ياد بدهيد، اين تعامل به نفع شماست.



* و در مورد ادبيات شفاهى آذربايجان؟



** ادبيات شفاهى آذربايجان يكى از شاهكارهاى ادبيات شفاهى جهان محسوب مى شود. مردم آذربايجان همه شاعرند و همه در شكل گيرى ادبيات مردمى نقش خودشان را به خوبى ايفا مى كنند. «افسانه دده قورقود» يا «اسطوره كوراوغلو» چيزهايى نيستند كه در همين چند سال اخير درست شده باشند اين ها و صدها داستان افسانه اى ديگر حاصل تاريخى پر از كشمكش است كه اين ملت از سر گذرانده و بعد سينه به سينه انتقال داده، گاهى مى خوانم يا مى شنوم كه ادبيات آذربايجان چيزى از خود ندارد و زير سايه ادبيات ايران باليده، اين خيلى غيرمنصفانه و نظريه اى افراطى است كه به نظر من خطرناك هم هست.



مردم ما به ادبيات مكتوب شما افتخار مى كنند، شما هم به عنوان كشور همسايه بايد به ادبيات شفاهى ما افتخار كنيد، ما يك ملتيم و از هم جدا نيستيم. من به جرات مى گويم كه ادبيات شفاهى ما در جهان نظير ندارد، كجاى عالم ديده ايد مادران براى خواب كردن بچه هايشان «باياتى» بسرايند (شعرى شبيه به دوبيتى) باياتى هاى عاميانه كه همه جا كاربرد دارد به خوبى درد و رنج و عشق مردم ما را در خود منعكس مى كند. بنابراين غيرمنصفانه است اگر بگوييم ادبيات در ميان آذربايجانى ها ذاتى نيست و آنها هر چه دارند از فارس ها يا عرب ها به دست آورده اند، اين حرف زمانى مى تواند درست باشد كه اصلا چيزى به عنوان شعر و موسيقى در آذربايجان رشد نداشته باشد؛ در حالى كه مردم ما راه مى روند، شعر مى گويند، مى خوابند شعر مى گويند، غذا مى خورند، شعر مى گويند، به ميهمانى مى روند، سازهايشان را هم با خودشان مى برند خب مى شود گفت شعر، هنر، ادبيات نزد اين ملت ذاتى نيست؟ مى توانيم بگوييم ملتى كه اسطوره غنى كور اوغلو را آفريده چيزى از هنر و ادبيات نمى داند يا برايش ذاتى نيست؟ اين ها قضاوت هايى از سرناآگاهى است اما اين كه در گونه ادبيات تفاوت وجود دارد بله درست است، مثل روز هم روشن است كه وجه شفاهى ادبيات ما غنى تر از ادبيات شما و وجه مكتوب شما غنى تر از ماست.



* ميزان ريسك در ادبيات شفاهى خيلى بالاست، اين طور نيست؟



** زيبايى ادبيات شفاهى در همين است كه يكجا نمى ماند و مثل رودخانه جارى مى شود و مى گذرد. قلم و كاغذ انديشه را به بند مى كشد و ثبت مى كند اما در ادبيات شفاهى يك قطعه شعر يا يك افسانه و يا يك ترانه، سينه به سينه نقل مى شود و هر بار كه نقل مى شود، چيزى به آن اضافه و يا چيزى از آن كم مى شود. اگر كوراغلو را خوانده يا شنيده باشيد، مى بينيد كه روايت هاى مختلفى از آن وجود دارد، در يك روايت كوراغلو عمر جاودان مى يابد، در روايتى ديگر به حج مى رود، برمى گردد و مى ميرد، در يك روايت شمشير مصرى اش را بر زمين مى گذارد و تفنگ برمى دارد و...



باياتى ها هم همين طور هستند اصلا معلوم نيست سراينده آنها چه كسانى هستند، چون همه باياتى مى گويند، مادران در روستاها هر كارى كه انجام مى دهند به همراه آن باياتى مى خوانند اصلا شعر با زندگى مردم ما عجين شده و مرز زندگى و ادبيات واقعا در فرهنگ آذربايجانى ها مشكل است.



* پس از آن كه جمهورى آذربايجان بخشى از خاك شوروى شد، رويكرد شما تغيير پيدا نكرد؟



** چرا، همان طور كه مى دانيد تحقيق آكادميك، پژوهش و مطالعه و توليد فرهنگ در شوروى آن زمان جايگاهى جهانى داشت. دانشگاه هاى شوروى جزو بهترين دانشگاه هاى دنيا بودند و الان هم موقعيت خود را حفظ كرده اند، بد نيست برايتان بگويم همين حالا دانشگاه ملى باكو از همه دانشگاه هاى تركيه و خيلى كشورهاى ديگر، معتبرتر است، يك دانشگاه بين المللى است. خب اين فضا روى مردم ما تاثير جدى داشت، ما ياد گرفتيم كه براساس استانداردهاى دنيا تحقيق كنيم، كتاب بنويسيم و در عين حال از مليت خودمان دور نيفتيم. حالا شما تصور كنيد ادبيات غنى شفاهى ما در پيوند با ادبيات آكادميك سفت و سخت روس ها چگونه مى توانست برجسته شود كه شد اگرچه بايد زمان بيشترى بگذرد تا تجربه هاى تاريخى مان در پيوند با خودمان، ايران و روس ها به صورت شاهكارهاى جهانى بروز كند. دعا كنيد مشكلات اقتصادى ما حل شود، آن وقت مى بينيد كه آذربايجان چه ادبيات درخشانى دارد.



* تغيير مداوم خط تاثير منفى در جريان توليد فرهنگ و ادبيات شما نداشته؟



** مى دانيد كه خط ما در زمان سويت ها از عربى به سريليك برگشت و بعد از استقلال هم تا چند سال پيش سريليك بود كه بعد لاتين شد. اين رسم الخط به نظرم براى نگارش زبان آذربايجانى و تركى بهتر است. اولا اين كه ساده است يعنى مثل انگليسى حروف تركيبى ندارد و دوم اين كه ظرفيت آوايى تركى را مى تواند با خود حمل كند چون زبان ما ۹ حرف صدا دار دارد البته به جز «آ»، «او» و «اى» كه اگر آنها را هم در نظر بگيريم مى شود ۱۲ حرف صدادار و اين بى نظير است، تركى استانبولى يك حرف صدادار از ما كمتر دارد چون آنها براى هر دو هجاى فتحه و كسره يك صدا به كار مى برند يعنى e بعد هم اين كه «خ» و «ق» ندارند كه ما در لاتين براى «خ» X و براى «ق» q به كار مى بريم. در كل اين رسم الخط بسيار مناسب است هر چند فعلا خود ما با آن مشكل داريم.



* آيا اين رسم الخط جديد مى تواند پيوندهاى ميان شما و تركيه را بيشتر كند؟



** خيلى موثر است حالا آنها به راحتى مى توانند كتاب هاى ما را بخوانند، ما هم مى توانيم به راحتى با آثار آنها ارتباط برقرار كنيم و فكر مى كنم اين خود ظرفيت تازه اى است كه در زبان ما به وجود آمده.







در كشور ما هنوز براى نگارش حروف لاتين مشكلات بسيارى وجود دارد تا آنجا كه فرهنگ مشهور تركى به فارسى دكتر احمد كانار به ناچار در دو كشور تركيه و ايران حروف چينى شده است، با اين همه ويژه نامه شكيل سفر شاعران ايران به جمهورى آذربايجان را كه با روش اسكن حروف تهيه كرده ام تقديم پروفسور آقابالا مى كنم.



- ببخشيد يكى - دو جا مشكل دارد حروف خوب اسكن نشده و نشريه را با مشكل املايى مواجه كرده.



- نگران نباشيد همان طور كه گفتم اين خط براى خود ما هم كمى بيگانه است و زمان مى برد تا خوب جا بيفتد

هیچ نظری موجود نیست: