می دانم عصبانی می شوید وقتی وبلاگم را باز می کنید و می بینید شورش را درآورده ام و یکسره بند کرده ام به احمد کایا و ترانه هایش اما اجازه دهید این ترانه را هم تقديم یاسر هدایتی كنم كه از قرار معلوم اين روزها سخت دلتنگ است.
"دختر فابريكا پشت شيشه نرو"
اتوبوسي آبي مي آمد
تو را برمي داشت و مي برد
آن اتوبوس آبي مانده هنوز
تو را بر مي دارد و مي برد هر روز
پياده روها پياده روها مانده هنوز
تو را برمي دارد و مي برد هر روز
آن اتوبوس آبي مانده هنوز
تو را برمي دارد و مي برد هر روز
پشت شيشه پشت شيشه
پشت شيشه نرو سوگلي ام
فابريكا شيشه دارد هنوز
آن شلوغي ، آدم ها مانده هنوز
تو را برمي دارد و مي برد ساعت 10 دقيقه به 6
آن اتوبوس آبي مانده هنوز
هنوز مانده اند آدم ها
دود ازكارخانه مي پيچيد وبه آسمان مي رفت
مثل آدمي كه غرق خيال خويش سيگاری زخیم مي كشد
"دختر فابريكا پشت شيشه نرو"
اتوبوسي آبي مي آمد
تو را برمي داشت و مي برد
آن اتوبوس آبي مانده هنوز
تو را بر مي دارد و مي برد هر روز
پياده روها پياده روها مانده هنوز
تو را برمي دارد و مي برد هر روز
آن اتوبوس آبي مانده هنوز
تو را برمي دارد و مي برد هر روز
پشت شيشه پشت شيشه
پشت شيشه نرو سوگلي ام
فابريكا شيشه دارد هنوز
آن شلوغي ، آدم ها مانده هنوز
تو را برمي دارد و مي برد ساعت 10 دقيقه به 6
آن اتوبوس آبي مانده هنوز
هنوز مانده اند آدم ها
دود ازكارخانه مي پيچيد وبه آسمان مي رفت
مثل آدمي كه غرق خيال خويش سيگاری زخیم مي كشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر