۰۷ مرداد ۱۳۸۶

يادت به خير كافه تيتر

موضوع ساده تر از اين حرف هاست: ادبياتي است كه نمي فهميم، زباني است كه رمز گشايي از كدهايش را بلد نيستيم، فرم و فضايي است كه برايمان عجيب است، آداب معاشرت در آن اذيتمان مي كند دوست داريم مثل كفتر جلد زودتر برگرديم لب بام گلي مان و دلي دلي كنيم। روزنامه اي است كه عادت و امنيت بصري مان را به هم مي ريزد، شعر نوي است كه از به هم خوردن مصراع هايش هراسانيم، احساس مي كنيم مشكوك است، تا به حال چنين نت هايي را نشنيده ايم، شايد نت ها را شيطاني سروده باشد! شايد
يك روز سر كلاس مثنوي، استاد پابلو نرودا را دستم ديد و پيش گويي كرد كه من به زودي خودكشي خواهم كرد. دنياي او را مثنويي ساخته بود كه من پيش از رفتن به دانشگاه دوره اش كرده بودم. دلم برايش سوخت. بلافاصله ذهنم تمام عناصر محدودي را كه ذهن او ميان شان لينك برقرار كرده بود را درنورديد. مي دانستم از كسي شنيده كه صادق هدايت خودكشي كرده و داستان هايش مايوس كننده است و احتمالا شنيده بود كه هدايت مثل يك اجنبي به ادبيات كلاسيك ما پشت كرده و در دامان ادبيات غرب در افتاده است. مي دانستم شنيده كه بعد از جنگ دوم جهاني تمامي فيلسوف ها و شاعران غرب مايوس شده اند و خيلي ها خود كشي كرده اند. نام پابلو نرودا را هم براي اولين بار از روي كتابي كه در دست من بود مي شنيد، نمي دانست چقدر خلاقيت مي خواهد كه از صادق هدايت يكبار ذهنت به پابلو نرودا برسد، ذهنت اين همه فاصله را با تهي و از هيچ طي كند. راهي هم جز اين نتيجه برايش نمانده بود كه من روزي خودكشي خواهم كرد. اما هنوز سالم و سرحالم
بنده خدا نمي دانست از مثنوي چيزي نمي فهمد چون نشنيده بود كه ويكتور شكلوفسكي مي گويد"آنهايي كه در ساحل زندگي مي كنند، صداي امواج را نمي شنوند." نمي دانست صادق هدايت به بچه هاي محل پول مي داد تا برايش ضرب المثل فارسي جمع كنند. نمي دانست. نمي دانست. چرا نمي دانست چون خيلي از مثنوي مي دانست. همين دانايي از مثنوي كار دستش داده بود، قدرت حركتش را گرفته بود. ديگر چيزي از مثنوي هم نمي فهميد. حجاب خودش شده بود. بايد از دست دانايي راحت شد تا فهميد تا نفوذ كرد. دارم "معنا و اسطوره " لوي استروس را مي خوانم دلم نمي آيد به اين گفته شاهكارش اشا ره نكنم
من هر ماه مجله scientific American را از سطر اول تا آخرش مي خوانم هرچند خيلي از مطالبش را نمي فهمم
استروس اين انسان شناس بزرگ مي خواهد بگويد قرار بر اين نيست كه آدم همه چيز را بفهمد و از آن مهم تر قرار نيست انسان از چيزي كه نمي فهمد دوري كند

هیچ نظری موجود نیست: