شاعران ترك هيچ گاه نسبت به ايران بي تفاوت نبوده اند، نزد تركان هنوز هم فارسي نوعي زبان تشخص به حساب مي آيد و ادبيات فارسي سرچشمه جوشاني است كه كمتر شاعر تركي خود را از آن محروم كرده . در اين ميان بسياري از شاعران كلاسيك و مدرن را مي توان نام برد كه خود "ايران" برايشان سوژه و دست مايه سرودن بوده است. دو نمونه زير از شاعران كلاسيك و مدرن تركيه آورده ام كه گواه همين مدعاست. در شعر ناجي كاساب (قصاب) اوغلو سوژه دوقلوهاي به هم چسبيده لاله و لادن است كه به نحوي استادانه ايران و تركيه را پيش روي خواننده قرار مي دهد. ايران و تركيه از نظر شاعر همان دوقلوهايي هستند كه اگر روزي آنها را عمل كنيم تا جدايشان سازيم بي گمان هر دو خواهند مرد.
"جمال صافي"
تو "ايران" بمان
سبوي جان من از شراب عشق تو لبريز است
هشيار چگونه بمانم كه مست توام
تو "ايران" بمان گاه حمله سلطان سيلم
كه شاهين تو باشم و بر من بتازد سپاه
عشق تو چون درياست مواج و نيرومند
عقل قطره اي كه مي چكد در اين دريا
پري رويان در حجله ات را بگو
بال من باشند براي پرواز
عشق تو شمشير علي است در دستم
بر زبانم دعاي پيغمبر
روبروي من بگو نه ايستد هر گيج و منگ
سپاه تو آخر كنار من است
دست بيگانه اي اگر به گوشه ابرويت...
نه مي ميرم ناي ايستادنم نمي ماند
آه اگر سنگي از تو جابجا كند كسي
وبال يزيد تا ابد با او باد
"ناجي كاساب اوغلو"
در ايران كودكي مي ميرد
در ايران
شايد فردا
يا همين لحظه
كودكي خواهد مرد كه نامش را نمي دانيد
ما
سالخورده ايم
هر دو
يك بيمارستانيم
كنار در
عده اي براي پول دعا مي كنند
شايد هم براي بي پولي و فقر
گرين كارت...!
اولين كودك دوقلو را كه بغل كنيد
فردا همين لحظه
كودكي مي ميرد در ايران
ورم مي كند قلب هامان
دوباره
در دنج كور
و
نااميدي
در شبي سقوط خواهيم كرد
مي ترسند گنجشكان
ماه دوباره
سقوط خواهد كرد هيچ
و
ما
هيچ
با كودكان مرده
آفتاب را نقاشي مي كنيم
"جمال صافي"
تو "ايران" بمان
سبوي جان من از شراب عشق تو لبريز است
هشيار چگونه بمانم كه مست توام
تو "ايران" بمان گاه حمله سلطان سيلم
كه شاهين تو باشم و بر من بتازد سپاه
عشق تو چون درياست مواج و نيرومند
عقل قطره اي كه مي چكد در اين دريا
پري رويان در حجله ات را بگو
بال من باشند براي پرواز
عشق تو شمشير علي است در دستم
بر زبانم دعاي پيغمبر
روبروي من بگو نه ايستد هر گيج و منگ
سپاه تو آخر كنار من است
دست بيگانه اي اگر به گوشه ابرويت...
نه مي ميرم ناي ايستادنم نمي ماند
آه اگر سنگي از تو جابجا كند كسي
وبال يزيد تا ابد با او باد
"ناجي كاساب اوغلو"
در ايران كودكي مي ميرد
در ايران
شايد فردا
يا همين لحظه
كودكي خواهد مرد كه نامش را نمي دانيد
ما
سالخورده ايم
هر دو
يك بيمارستانيم
كنار در
عده اي براي پول دعا مي كنند
شايد هم براي بي پولي و فقر
گرين كارت...!
اولين كودك دوقلو را كه بغل كنيد
فردا همين لحظه
كودكي مي ميرد در ايران
ورم مي كند قلب هامان
دوباره
در دنج كور
و
نااميدي
در شبي سقوط خواهيم كرد
مي ترسند گنجشكان
ماه دوباره
سقوط خواهد كرد هيچ
و
ما
هيچ
با كودكان مرده
آفتاب را نقاشي مي كنيم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر