قرار بود با ستارخان ملاقات كنيم، اما مدير هتل، او را باقرخان معرفي مي كند.
ميدان فردوسي، بن بست شاهرود و هتلي در دست تعمير كه حالا ديگر نامي ندارد. بارها و بارها مجسمه باقرخان را به نام ستارخان از بلنداي ساختماني در همان همسايگي ديده بودم؛ زير تيغه آفتاب تابستان و سرماي استخوان سوز زمستان. گويي اين مجسمه ديگر بخشي از روياي پشت پنجره شده باشد؛ مردي به رنگ سيمان با كلاه و پالتوي بلند آذري و قطاري از گلوله گرداگرد كمرش.
اما حالا كه قرار است براي اولين بار باقرخان را از رو به رو تماشا كنم و زل بزنم به چشم هايش، حس ديگري دارم؛ فكر نمي كردم جذبه نگاه دلاور مشروطه تا اين اندازه مسحورم كند؛ فكر نمي كردم روحي از شعر داشته باشد اين جسم سرد و سيماني. به ابتداي كوچه كه مي رسم قامت چهارمتري اش بلندتر از هميشه به چشم مي آيد و شانه هاي سترگش بخوبي پيداست.
يادم مي آيد چند سالي كه هتل به خاطر اختلافات وراث پلمپ بود، باقرخان تمام آن مدت را در حياط ساختماني متروك بتنهايي سر كرد. گاهي گربه هاي محله به روي شانه هايش مي پريدند و گاهي باد، برگ هاي پاييزي را دور سرش مي چرخاند؛ چگونه تاب آورد، نمي دانم! هر چه باشد، تنهايي دل سنگ را هم مي شكند.
حالا باقرخان از تنهايي درآمده. دو كارگر مقني، زيرپايش در حال حفر كردن چاه هستند. همه جاي حياط پر است از آجر و گچ و سيمان. چند بشكه خالي قير را دور تا دور سردار چيده اند؛ مثل حفاظي براي محدوده اين اثر ارزشمند هنري. كلنگي بدون دسته لاي چكمه هايش افتاده و پاي راست قهرمان مشروطه تقريبا له شده است. از كارگري كه لبه چاه نشسته و با چشم هاي وق زده پشت عينك گرد ته استكاني اش مرا تماشا مي كند سراغ مدير هتل را مي گيرم. به بالاي ساختمان اشاره مي كند و مي گويد: آقا محرم آن بالا هستند .
تا آقا محرم بيايد، يك بار ديگر هيبت قهرمان را برانداز مي كنم. تنديس قهرمان، سيماني نيست بلكه جنسي از گچ دارد. اين را از كتف بريده چپش مي توان بخوبي فهميد. همچنان پاي له شده راستش و گوشه هاي چشم كه مثل ردي از اشك ترك خورده است و حالا مرد ترك خورده تاريخ به دقت، ديالوگ هاي آقا محرم را گوش مي كند.
آقا، مسئله اي نيست. بعد از طرح بچه ها را بفرست، بيايند. فقط چك خودت باشد. با شريكم هم صحبت كردم؛ مسئله اي نيست. باور كنيد 380 تومان خواسته بودند، 370 تومان هم يكي خواسته بود، همان 360 تومان شما را به شريكم گفتم؛ قبول كرد . با خوشرويي مصاحبه ما را قبول مي كند و در ميان گفت وگو آرام آرام، شريكش هم پيش مي آيد و به جمع ما اضافه مي شود.
من محرم حيات لو هستم. اسم شريكم هم آقاي اصغر آيرملوست. اين ملك را تازه خريده ايم؛ قبلا مال استاد علي قهاري بود؛ خودش مجسمه ساز بود و اين مجسمه را هم خودش ساخته؛ چند تا هستند مثل اميركبير كه بقيه در موزه نياوران هستند و شريكش ادامه مي دهد:
مجسمه اميركبير 4 متر و خرده اي قد دارد كه در حياط موزه است. اين مجسمه هم ساخته دست همان استاد و از نسل همان مجسمه هاست. استاد علي قهاري باقرخان را سال 1356 در كرج و در كارگاه خودش ساخته كه ساخت آن تا سال 1358 طول كشيده و بعد همان سال به اينجا منتقل شده است . از ايشان در مورد شناسنامه باقرخان مي پرسيم:
بله، باقرخان شناسنامه دارد كه البته شناسنامه اش در موزه نياوران است. قدش 4 متر است و از نوعي گچ مخصوص مجسمه سازي ساخته شده؛ ظاهرش مثل سيمان است، اما سيمان نيست؛ يعني اين چيزي كه شما مي بينيد روكش است. ما وقتي اينجا را خريديم يك كيسه از همان گچ ها داخل زيرزمين بود .
اگر يادتان باشد سال گذشته پس از بازديد رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري آذربايجان شرقي از مجسمه باقرخان، شايعه انتقال اين اثر ارزشمند به زادگاهش به صورت اخباري پراكنده در مطبوعات به چاپ رسيد. در يكي از اين خبرها مربوط به سال 83 به نقل از مقام مسئولي مي خوانيم:
با توجه به ابعاد و نوع ملاط به كار رفته براي ساخت مجسمه، احتمالا اين اثر در حدود 4 تن وزن دارد و ممكن است هنگام بالا بردن با جرثقيل آسيب ببيند. در عين حال امكان دارد مجسمه پس از مدتي با تغييرات شديد آب و هوايي آسيب جدي تري ببيند؛ از اين رو در هفته هاي آينده يكي از مجسمه سازان تبريزي را به تهران اعزام مي كنيم تا با بررسي ملاط، جلوي شكاف ها و درزها را بگيرد. پس از آن به طور اصولي مجسمه جا به جا و به تبريز منتقل مي شود . به گفته اين مقام مسئول، خانه مشروطه تبريز كه مجسمه بسياري از فعالان و نامداران آذربايجاني مشروطه را در خود جاي داده، به دليل حجيم بودن مجسمه باقرخان و ارتفاع زياد آن جاي مناسبي براي استقرار نيست؛ از همين رو تصميم داريم تنديس باقرخان را پس از انتقال به تبريز طي مراسمي در كنار آرامگاه وي مستقر كنيم .
تقريبا يك سال از اين واكنش هاي رسمي از سوي مسئولان ذي ربط مي گذرد، اما نه شكاف هاي سر و صورت باقرخان ترميم شده، نه پاي له شده و دست افتاده اش و نه ديگر خبري از انتقال آن وجود دارد. آقا محرم با اطمينان مي گويد: وقتي اين هتل معامله شد، شرط اول ما اين بود كه مجسمه منتقل نشود؛ ما هتل را با مجسمه خريده ايم و مي خواهيم پس از تعمير، براي جذب توريست از آن استفاده كنيم . و شريكش ادامه مي دهد: با رئيس موزه نياوران صحبت كرديم، بيايند درستش كنند . مي پرسيم دست چپ مجسمه كجاست؟ پشت بشكه هاي خالي قير و لاي آجرها و موزائيك ها را نشان مي دهد و مي گويد: گم نشده، دستش اينجاست، صحبت كرده ايم بيايند هم دستش و هم پايش را تعمير كنند .
علي قهاري كرماني استاد مجسمه سازي- كه در سال هاي پاياني دهه 70 بدرود حيات گفت، از آخرين شاگردان استاد علي اكبر صنعتي ست و آثار فراواني را در اين رشته هنري از خود به جاي گذاشته. از جمله معروف ترين مجسمه هاي استاد علي قهاري، مجسمه فردوسي ست كه مقابل كاخ نياوران قرار گرفته و تعدادي از آثار ديگر وي نيز در گنجينه هاي اين مجموعه نگهداري مي شود و اما باقرخان. باقرخان يكي از دو رهبر خيزش تبريزي ها در برابر لشكر محمدعلي قاجار است كه در كنار همرزم خويش، ستارخان، تهران را فتح كرد و به دوران استبداد دوساله صغير محمدعلي شاه پايان داد. وي به سالار ملي ملقب است و در حال حاضر تنها يك مجسمه نيم تنه اين سردار بزرگ در خانه مشروطه تبريز قرار دارد. جالب آنكه نوشته اند در موزه كوچكي در جنوب تهران، تنديس ديگري از وي و ستارخان ساخته استاد علي اكبر صنعتي وجود داشته كه پيش از انقلاب با حمله گروهي به غارت رفته و تمامي آثار موزه نيز تخريب شده است. آقاي آيرملو خبرهاي ديگري از انتقال مجسمه دارد: استانداري آذربايجان شرقي مي خواست مجسمه را به تبريز منتفي كند تا در يكي از ميادين شهر نصب شود، اما نمي دانم چه شد كه به كلي قضيه منتفي شد. به هر حال ما الان جدي هستيم و مي خواهيم مجسمه را خودمان نگه داريم. تاريخچه را هم مي نويسيم و مي زنيم به ديوار كه بالاخره اينجا بماند، اينجوري توريست ها هم مي آيند با خواندن تاريخچه، باقرخان را بهتر مي شناسند و لذت مي برند .
بار ديگر مي خواهيم از توافق مسئولان براي ماندن باقرخان در هتل مطمئن شويم كه مي گويند: فعلا قبول كرده اند و ما رضايت نداديم كه ببرند. نصف وراث هم آن را به ما فروخته اند، بقيه وراث هم گفته اند نه، هرچه سازمان ميراث فرهنگي بگويد ما هم اطاعت مي كنيم، به همين منظور ما رفتيم با سازمان صحبت كرديم و آنها هم گفتند، اگر بتوانيد خوب نگهداري كنيد، ما منتقل نمي كنيم، چون با انتقال مي شكند؛ كلا مشكل است .
اما آيا نگهداري يك اثر هنري گچي به همين سادگي هاست؟ آيا مديران خوش قلب آذري مي توانند آنگونه كه مراقب هتل هايشان خواهند بود، مجسمه سالار را هم مراقبت كنند؟
آب و هوا مشكلي ندارد، شما فكرش را بكنيد، اين مجسمه از سال 58 اينجاست، زير برف و باران هم طوري نشده، از سال 58 يك رويه هم به آن نزده اند، بالاخره با يك تعمير جزئي درست مي شود و انشاءالله كه مشكلي هم پيش نمي آيد .در مورد قيمت و ارزش مادي مجسمه هنوز كار كارشناسي صورت نگرفته، با اين همه خالي از لطف نيست كه از صاحبان جديد پرسيده باشيم: اين مجسمه كار يك استاد است، دو سال هم روي آن زحمت كشيده شده، بنابراين اصلا نمي شود برايش قيمت گذاشت. ما كه نمي فروشيم، به هيچ قيمت . و آقا محرم ادامه مي دهد: اين طور مجسمه ها قيمت ندارد، شايد به نظر يكي، هيچ گونه ارزشي نداشته باشد، اما شايد يكي هم 500 ميليون، يك ميليارد پول بدهد؛ معلوم نيست، بستگي به طرفش دارد كه تا چه اندازه نظرش را بگيرد
ميدان فردوسي، بن بست شاهرود و هتلي در دست تعمير كه حالا ديگر نامي ندارد. بارها و بارها مجسمه باقرخان را به نام ستارخان از بلنداي ساختماني در همان همسايگي ديده بودم؛ زير تيغه آفتاب تابستان و سرماي استخوان سوز زمستان. گويي اين مجسمه ديگر بخشي از روياي پشت پنجره شده باشد؛ مردي به رنگ سيمان با كلاه و پالتوي بلند آذري و قطاري از گلوله گرداگرد كمرش.
اما حالا كه قرار است براي اولين بار باقرخان را از رو به رو تماشا كنم و زل بزنم به چشم هايش، حس ديگري دارم؛ فكر نمي كردم جذبه نگاه دلاور مشروطه تا اين اندازه مسحورم كند؛ فكر نمي كردم روحي از شعر داشته باشد اين جسم سرد و سيماني. به ابتداي كوچه كه مي رسم قامت چهارمتري اش بلندتر از هميشه به چشم مي آيد و شانه هاي سترگش بخوبي پيداست.
يادم مي آيد چند سالي كه هتل به خاطر اختلافات وراث پلمپ بود، باقرخان تمام آن مدت را در حياط ساختماني متروك بتنهايي سر كرد. گاهي گربه هاي محله به روي شانه هايش مي پريدند و گاهي باد، برگ هاي پاييزي را دور سرش مي چرخاند؛ چگونه تاب آورد، نمي دانم! هر چه باشد، تنهايي دل سنگ را هم مي شكند.
حالا باقرخان از تنهايي درآمده. دو كارگر مقني، زيرپايش در حال حفر كردن چاه هستند. همه جاي حياط پر است از آجر و گچ و سيمان. چند بشكه خالي قير را دور تا دور سردار چيده اند؛ مثل حفاظي براي محدوده اين اثر ارزشمند هنري. كلنگي بدون دسته لاي چكمه هايش افتاده و پاي راست قهرمان مشروطه تقريبا له شده است. از كارگري كه لبه چاه نشسته و با چشم هاي وق زده پشت عينك گرد ته استكاني اش مرا تماشا مي كند سراغ مدير هتل را مي گيرم. به بالاي ساختمان اشاره مي كند و مي گويد: آقا محرم آن بالا هستند .
تا آقا محرم بيايد، يك بار ديگر هيبت قهرمان را برانداز مي كنم. تنديس قهرمان، سيماني نيست بلكه جنسي از گچ دارد. اين را از كتف بريده چپش مي توان بخوبي فهميد. همچنان پاي له شده راستش و گوشه هاي چشم كه مثل ردي از اشك ترك خورده است و حالا مرد ترك خورده تاريخ به دقت، ديالوگ هاي آقا محرم را گوش مي كند.
آقا، مسئله اي نيست. بعد از طرح بچه ها را بفرست، بيايند. فقط چك خودت باشد. با شريكم هم صحبت كردم؛ مسئله اي نيست. باور كنيد 380 تومان خواسته بودند، 370 تومان هم يكي خواسته بود، همان 360 تومان شما را به شريكم گفتم؛ قبول كرد . با خوشرويي مصاحبه ما را قبول مي كند و در ميان گفت وگو آرام آرام، شريكش هم پيش مي آيد و به جمع ما اضافه مي شود.
من محرم حيات لو هستم. اسم شريكم هم آقاي اصغر آيرملوست. اين ملك را تازه خريده ايم؛ قبلا مال استاد علي قهاري بود؛ خودش مجسمه ساز بود و اين مجسمه را هم خودش ساخته؛ چند تا هستند مثل اميركبير كه بقيه در موزه نياوران هستند و شريكش ادامه مي دهد:
مجسمه اميركبير 4 متر و خرده اي قد دارد كه در حياط موزه است. اين مجسمه هم ساخته دست همان استاد و از نسل همان مجسمه هاست. استاد علي قهاري باقرخان را سال 1356 در كرج و در كارگاه خودش ساخته كه ساخت آن تا سال 1358 طول كشيده و بعد همان سال به اينجا منتقل شده است . از ايشان در مورد شناسنامه باقرخان مي پرسيم:
بله، باقرخان شناسنامه دارد كه البته شناسنامه اش در موزه نياوران است. قدش 4 متر است و از نوعي گچ مخصوص مجسمه سازي ساخته شده؛ ظاهرش مثل سيمان است، اما سيمان نيست؛ يعني اين چيزي كه شما مي بينيد روكش است. ما وقتي اينجا را خريديم يك كيسه از همان گچ ها داخل زيرزمين بود .
اگر يادتان باشد سال گذشته پس از بازديد رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري آذربايجان شرقي از مجسمه باقرخان، شايعه انتقال اين اثر ارزشمند به زادگاهش به صورت اخباري پراكنده در مطبوعات به چاپ رسيد. در يكي از اين خبرها مربوط به سال 83 به نقل از مقام مسئولي مي خوانيم:
با توجه به ابعاد و نوع ملاط به كار رفته براي ساخت مجسمه، احتمالا اين اثر در حدود 4 تن وزن دارد و ممكن است هنگام بالا بردن با جرثقيل آسيب ببيند. در عين حال امكان دارد مجسمه پس از مدتي با تغييرات شديد آب و هوايي آسيب جدي تري ببيند؛ از اين رو در هفته هاي آينده يكي از مجسمه سازان تبريزي را به تهران اعزام مي كنيم تا با بررسي ملاط، جلوي شكاف ها و درزها را بگيرد. پس از آن به طور اصولي مجسمه جا به جا و به تبريز منتقل مي شود . به گفته اين مقام مسئول، خانه مشروطه تبريز كه مجسمه بسياري از فعالان و نامداران آذربايجاني مشروطه را در خود جاي داده، به دليل حجيم بودن مجسمه باقرخان و ارتفاع زياد آن جاي مناسبي براي استقرار نيست؛ از همين رو تصميم داريم تنديس باقرخان را پس از انتقال به تبريز طي مراسمي در كنار آرامگاه وي مستقر كنيم .
تقريبا يك سال از اين واكنش هاي رسمي از سوي مسئولان ذي ربط مي گذرد، اما نه شكاف هاي سر و صورت باقرخان ترميم شده، نه پاي له شده و دست افتاده اش و نه ديگر خبري از انتقال آن وجود دارد. آقا محرم با اطمينان مي گويد: وقتي اين هتل معامله شد، شرط اول ما اين بود كه مجسمه منتقل نشود؛ ما هتل را با مجسمه خريده ايم و مي خواهيم پس از تعمير، براي جذب توريست از آن استفاده كنيم . و شريكش ادامه مي دهد: با رئيس موزه نياوران صحبت كرديم، بيايند درستش كنند . مي پرسيم دست چپ مجسمه كجاست؟ پشت بشكه هاي خالي قير و لاي آجرها و موزائيك ها را نشان مي دهد و مي گويد: گم نشده، دستش اينجاست، صحبت كرده ايم بيايند هم دستش و هم پايش را تعمير كنند .
علي قهاري كرماني استاد مجسمه سازي- كه در سال هاي پاياني دهه 70 بدرود حيات گفت، از آخرين شاگردان استاد علي اكبر صنعتي ست و آثار فراواني را در اين رشته هنري از خود به جاي گذاشته. از جمله معروف ترين مجسمه هاي استاد علي قهاري، مجسمه فردوسي ست كه مقابل كاخ نياوران قرار گرفته و تعدادي از آثار ديگر وي نيز در گنجينه هاي اين مجموعه نگهداري مي شود و اما باقرخان. باقرخان يكي از دو رهبر خيزش تبريزي ها در برابر لشكر محمدعلي قاجار است كه در كنار همرزم خويش، ستارخان، تهران را فتح كرد و به دوران استبداد دوساله صغير محمدعلي شاه پايان داد. وي به سالار ملي ملقب است و در حال حاضر تنها يك مجسمه نيم تنه اين سردار بزرگ در خانه مشروطه تبريز قرار دارد. جالب آنكه نوشته اند در موزه كوچكي در جنوب تهران، تنديس ديگري از وي و ستارخان ساخته استاد علي اكبر صنعتي وجود داشته كه پيش از انقلاب با حمله گروهي به غارت رفته و تمامي آثار موزه نيز تخريب شده است. آقاي آيرملو خبرهاي ديگري از انتقال مجسمه دارد: استانداري آذربايجان شرقي مي خواست مجسمه را به تبريز منتفي كند تا در يكي از ميادين شهر نصب شود، اما نمي دانم چه شد كه به كلي قضيه منتفي شد. به هر حال ما الان جدي هستيم و مي خواهيم مجسمه را خودمان نگه داريم. تاريخچه را هم مي نويسيم و مي زنيم به ديوار كه بالاخره اينجا بماند، اينجوري توريست ها هم مي آيند با خواندن تاريخچه، باقرخان را بهتر مي شناسند و لذت مي برند .
بار ديگر مي خواهيم از توافق مسئولان براي ماندن باقرخان در هتل مطمئن شويم كه مي گويند: فعلا قبول كرده اند و ما رضايت نداديم كه ببرند. نصف وراث هم آن را به ما فروخته اند، بقيه وراث هم گفته اند نه، هرچه سازمان ميراث فرهنگي بگويد ما هم اطاعت مي كنيم، به همين منظور ما رفتيم با سازمان صحبت كرديم و آنها هم گفتند، اگر بتوانيد خوب نگهداري كنيد، ما منتقل نمي كنيم، چون با انتقال مي شكند؛ كلا مشكل است .
اما آيا نگهداري يك اثر هنري گچي به همين سادگي هاست؟ آيا مديران خوش قلب آذري مي توانند آنگونه كه مراقب هتل هايشان خواهند بود، مجسمه سالار را هم مراقبت كنند؟
آب و هوا مشكلي ندارد، شما فكرش را بكنيد، اين مجسمه از سال 58 اينجاست، زير برف و باران هم طوري نشده، از سال 58 يك رويه هم به آن نزده اند، بالاخره با يك تعمير جزئي درست مي شود و انشاءالله كه مشكلي هم پيش نمي آيد .در مورد قيمت و ارزش مادي مجسمه هنوز كار كارشناسي صورت نگرفته، با اين همه خالي از لطف نيست كه از صاحبان جديد پرسيده باشيم: اين مجسمه كار يك استاد است، دو سال هم روي آن زحمت كشيده شده، بنابراين اصلا نمي شود برايش قيمت گذاشت. ما كه نمي فروشيم، به هيچ قيمت . و آقا محرم ادامه مي دهد: اين طور مجسمه ها قيمت ندارد، شايد به نظر يكي، هيچ گونه ارزشي نداشته باشد، اما شايد يكي هم 500 ميليون، يك ميليارد پول بدهد؛ معلوم نيست، بستگي به طرفش دارد كه تا چه اندازه نظرش را بگيرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر