يادم مي آيد ۴- ۵ سال پيش گفت وگويي با قاسمعلي فراست داشتم كه هم موضوعش را فراموش كرده ام و هم اينكه كجا چاپ شد، اما فراست آن زمان مسئله عجيبي مطرح كرد كه لااقل براي خود من خيلي تازگي داشت؛ ايشان به صراحت و سادگي از ادبيات عوامانه طرفداري كردند و حتي اين گونه ادبي و اين دست كتاب ها را براي فرار از بحران مخاطب و آشتي مردم با كتاب ضروري دانستند. نكته جالب تر اينكه هيچ وقت نديده ايم نويسنده چنين آثاري طرف گفت وگو باشد و يا در يك ميزگرد شركت كند و نظر بدهد.فكر مي كنم موضوع به همين سادگي ها نيست، اصلاً از كجا معلوم همان هايي كه آثارشان فروش نمي رود و تا حد امكان پز روشنفكري مي گيرند و از بحران مخاطب و كتاب نخواني مردم گلايه مي كنند، خود در دسته بندي ها و طبقه بندي هاي علمي جزو توليدكنندگان نسخه هاي اصيل ادبي باشند؟آيا كتابي كه فروش نرفت، نسخه خواص پسند و هر اثري كه فروش رفت، عوام پسند است؟ كتاب عامه پسند و عوام پسند چه تفاوت هايي با هم دارند و با اين دست از آثار بايد چگونه برخورد كرد؛ حمايت، آنچنان كه فراست اعتقاد دارد و يا محكوم كردن يك سويه؟كتاب هاي پول ساز محسن باقرزاده، مدير انتشارات طوس علت اصلي چاپ چنين كتاب هايي را پول ساز بودن آنها مي داند: «اين كتاب ها از يك طرف براي ناشر پول ساز هستند و از طرف ديگر خواندن شان براي خواننده راحت تر است، همه جاي دنيا هم طرفداران زيادي براي كتاب هاي عوام پسند وجود دارد.» در تحليل باقرزاده كتاب سازي شاخه اي از ادبيات عوام پسند مي تواند باشد: «كتاب سازي يك شگرد است. فرض كنيد انتخاب چند شعر از مجموعه هاي مختلف و چاپ آنها در يك مجموعه و يا برعكس يعني تبديل يك كتاب به چند مجموعه كوچكتر؛ البته من اعتقاد دارم اگر روي كتاب جديد تحليلي زنده انجام شود و اثر همراه با تحليل به چاپ برسد، هيچ اشكالي ندارد. به عنوان مثال زماني كه امير ارسلان، سندبادنامه و مختارنامه براي اولين بار چاپ شد، حروف سربي وجود نداشت و اينكه الان ما بخواهيم بدون تحليل و صرفاً به خاطر تغيير حروف سنگي به سربي اين آثار را تجديد چاپ كنيم در واقع كتاب سازي كرده ايم، اما چه بهتر كه تحليل و تحقيقي هم در كتاب گنجانده شود كه اثر از نو زنده شود.»جالب آنكه نشر طوس خود از اين دست كتاب هاي تاريخي چاپ كرده اما مدير اين مؤسسه مي گويد كتاب هاي وي با آنكه مقدمه اي تحليلي دارند، در مقايسه با چاپ همين آثار از سوي ناشران ديگر كم فروش ترند. آيا معني اين حرف آن است ذائقه مردم با فيگور آكادميك كتاب ها جور در نمي آيد؟ اما اجازه بدهيد به تفكيك تخصصي كتاب هاي عاميانه و بازاري از ديدگاه اين ناشر هم بپردازيم: كتاب هايي مثل طالع بيني، فال بيني، كف بيني، كتاب هاي آشپزخانه اي و ...جزو كتاب هاي بازاري هستند كه مي توانند شاخه اي از آثار عوام پسند باشند. به نظر من كارهاي عوام پسند و كتاب هايي از اين دست بد نيستند و براي خوانندگان تازه كار مفيدند. نمونه عالي كتاب هاي عوام پسند كتاب هاي ذبيح الله منصوري است و يا نوشته هاي خسرو شاهاني كه در مجله خواندني ها ستوني داشت به نام «كارگاه نمدمالي »، من تمام كارهاي او را مي خواندم، رويكردي طنز داشت و در كارگاه خودش زمامداران و نويسندگان و هنرپيشه هاي آن زمان را نمدمالي مي كرد، اما اگر بخواهيم در همين سطح بمانيم، فاجعه است.وي نقش ناشر و ارتباط دوستانه او با مشتري را براي راهنمايي و جلوگيري از درجا زدن خواننده بسيار مؤثر مي داند: «ناشر مي تواند به مشتري خود كمك كند تا سطح مطالعه او بالا بيايد. به عنوان مثال پس از آنكه مدتي خواننده كتاب هاي عوام پسند را خواند مي تواند به طبقه اي از نويسندگان روي بياورد كه واسط ميان دو جريان عوام پسند و خواص هستند مثل كارهاي صدرالدين الهي. ايشان استاد روزنامه نگاري دوران خودش بود و آنچه كه در مجله تهران مصور مي نوشت پله اي فراتر از ادبيات عوام پسند بود.»سينا ميرزايي، شاعر و مدير نشر مديا، پيش از آنكه خود مجوز مؤسسه انتشاراتي بگيرد، چند مجموعه در حوزه شعر به چاپ رساند، اما به گفته خودش هيچ يك از آنها به فروش نرفت و روي دستش باد كرد.راستي به ياد داريد چند شاعر خانمي را كه دو سال پيش در اعتراض به سيستم توزيع، كتاب هايشان را مقابل دانشگاه تهران دستفروشي كردند؟ البته سينا ميرزايي چنين رويه اي را در پيش نگرفت، يعني نه به سيستم توزيع و چاپ و نشر اعتراض كرد و نه به كتاب نخريدن مردم. ميرزايي خودش را تغيير داد و به يكباره از او كتابي ديديم به نام «طيب در گذر لوطي ها» كه سر از ديزي سراها و جگركي ها وباطري سازي ها و چايخانه هاي سنتي در آورد. اين كتاب با همان ادبيات عوامانه و چند تصوير از لوطي ها و مشتي خاطره نه چندان پخته كه حياتشان در فضاي دروازه غار معنا مي گيرد، در اين وانفساي فروش چهار بار با تيراژ ۵ هزاري تجديد چاپ شد و در حال حاضر مي رود كه پنجمين چاپ خود را آغاز كند. طيب در گذر لوطي ها، هم ناكامي فروش آن همه مجموعه شعر را براي شاعران جبران و هم نشر مديا را به مخاطبان عامه معرفي كرد. ميرزايي خود مي گويد: «نويسنده هاي امروز از عوام و مردم فاصله گرفته اند و من با چاپ طيب خواستم تا به اين قشر نقبي بزنم. به طور كلي اهل ادب و بويژه خودم كه بيشتر كار شعر كرده ام، زباني با گرايش هاي شخصي داريم و من تصميم گرفتم اين رويكرد را تغيير دهم، به همين دليل از تاريخ شفاهي شروع كردم و خواستم كساني كه اهل كتاب نيستند به واسطه طيب در گذر لوطي ها وارد حيطه كتابخواني شوند. همچنانكه آن مرد پرفروش يعني ذبيح الله منصوري واسطه اي است ميان مردم و تاريخ.به اعتقاد ميرزايي، طيب در گذر لوطي ها بيش از آنكه مربوط به ادبيات عوامانه و عوام پسند باشد، كتابي است عامه پسند و اساساً بين اين دو مقوله تفاوت بسياري وجود دارد: «به نظر من اين دو حيطه از هم جدا هستند، كسي كه كار عامه پسند مي كند در نهايت جنبه هاي هنري و ادبي را هم مي توان در كارش ديد هر چند خفيف تر اما ادبيات عوامانه به كل عاري از سويه هاي زيبايي شناسي است مثل آثار فهيمه رحيمي و يا در زمان خودش مهدي سهيلي و يا مريم حيدرزاده كه ارتباطي با جنبه هاي هنري برقرار نمي كنند. به اعتقاد من نويسند ه اي مثل صادق هدايت در برخي آثارش جنبه هاي عوام پسند پررنگ است، اما در همان آثار هم از هنر و ادبيات غافل نمانده، تفاوت اين موضوع با وضعيت كساني كه فقط براي فروش مي نويسند زياد است.متأسفانه اهل نشر در اين روزگار سخت براي آنكه با ورشكستگي دست به گريبان نباشند، دست به هر اقدامي مي زنند، من اين اقدام را ستايش مي كنم چه نتيجه كار عامه پسند باشد چه عوام پسند.شاعر بزرگي مثل شاملو در زمان خود ۱۰ فيلم آبگوشتي و كوچه بازاري نوشته و يك فيلم كارگرداني كرده كه خودش هم مي دانسته سطح نازلي دارد، اما او براي اينكه از نظر مالي سرش به سنگ نخورد چنين كاري را مي پذيرد. سؤال من اين است كه چرا شاملو مي تواند و حق دارد فيلم آبگوشتي بسازد، اما ناشر بدبخت امروز نمي تواند كتاب عوام پسند چاپ كند؟به اين نكته هم توجه كنيد كه غالب ناشران اهل كتابند ولي از روي آگاهي دست به اين كار مي زنند. منتقد و شاعري مثل ميرشكاك به صراحت اعلام مي كند ۲۰ سال براي پول نوشته، حال چه اشكالي دارد من هم كتابي بنويسم كه ۲۰ هزار جلد فروش كند.» بد نيست بدانيد آوازه طيب در گذر لوطي ها به آن سوي آبها هم رسيده و اين كتاب در كشورهاي انگليس، فرانسه، آمريكا و كانادا هم فروش داشته است.راستي قضيه چيست؟ بالاخره بازاري نوشتن و عامه پسند نوشتن هنر است يا نه؟ ناشران حق دارند چنين كتاب هايي چاپ كنند و يا اينكه بايد با چماق نقد بر سرشان كوفت كه فرهنگ و ادبيات اين كشور را به آب داديد: «در تجديد و تجدد وا شد ادبيات شلم شوربا شد»راضيه تجار، يكي از نويسندگاني كه ارتباط تنگاتنگ با چاپ و نشر و ادبيات ژورناليستي دارد، ادبيات عوامانه را اين گونه تعريف مي كند: «چه بخواهيم و چه نخواهيم چنين پديده اي وجود دارد و خاص كشور ما هم نيست.جماعتي كه رويكردي به مطالعه ندارند معمولاً با همين ادبيات بازاري شروع مي كنند. پيش از انقلاب پاورقي ها چنين كاركردي داشتند كه مسير رو به رشدي دارد و في نفسه مي تواند پس از مدتي تغيير در انتخاب را سبب شود. اما بعضاً اگر در همين حيطه بمانند و يك گام جلو نروند خطرساز است. به اعتقاد من بايد از طريق رسانه ها و با صور مختلف براي جماعتي كه در همين قد و قواره مانده اند، راهكار ارائه داد.» اما آيا اين رشد و ترقي را مي توان براي خود نويسندگان عوام پسند هم در نظر گرفت و يا آنكه آنها ايستاده اند و خوانندگان بايد از ايشان بگذرند؟ تجار مي گويد: «بعضي از اين نويسندگان در همان حد متوقف مي مانند، بعضي ها موضوعاتي را انتخاب مي كنند كه شايد در زندگي شان وجود نداشته و تجربه نسبت به ماجرا ندارند. آنها اغلب ماجراهاي ايده آل و جوان پسند را به داستان تزريق مي كنند و با جذابيت هاي كاذب خواننده را دلمشغول مي سازند. اكثر اين نويسنده ها علاقه اي به ارتقا ندارند و در جذبه پول غرق مي شوند، آنها نه با مطبوعات مصاحبه مي كنند و نه دوست دارند در مورد آنچه كه نوشته اند بازخواست شوند.»لطفاً به شگردهاي جالب نويسندگان عوام پسند توجه كنيد، باور كنيد خود من از كشف اين موضوع شگفت زده شدم: «در بعضي مواقع افرادي علاقه مند از شهرستان ها و حتي تهران كه معمولاً هم خانم هستند، كتاب هاي ناپخته اي را براي چاپ به تهران مي فرستند، اين آثار معمولاً در اختيار يك نفر قرار مي گيرد تا ويرايش شود و ماجراها كمي جذاب تر گردد، بعد هم تند و تند به نام يك نويسنده به چاپ مي رسد در حالي كه نويسندگان متعددند. ناشر هم استقبال مي كند، كتاب چاپ چندم مي خورد و همه از چنين تجارتي راضي مي شوند.اسدالله امرايي، مترجم پركار به هيچ وجه به تعريف ادبيات عوام پسند اعتقاد ندارد، شايد هم حق با او باشد، چرا كه به يك معنا اساساً عوام اهل كتاب نيستند تا اينكه كتابي براي آنها نوشته شود:«اين كتاب ها همه عامه پسند هستند نه عوام پسند براي اينكه عوام اصلاً كتاب نمي خوانند و ما به كسي عوام مي گوييم كه معمولاً سواد خواندن و نوشتن هم ندارد.در غرب نوعي از رمان ها وجود دارند كه به كتاب هاي پرفروش معروفند، اين كتاب ها معمولاً جيبي هستند و ارزان قيمت، از نظر متن هم بسيار ساده و روانند و روابط پيچيده اي در زبانشان حاكم نيست، در اين رمان ها طرح داستان و گره هاي داستاني چندان پيچيده نيستند، معمولاً عنصر خير به پيروزي مي رسد و هميشه اين شر است كه مكافات عمل مي بيند، پليس هاي اين رمان ها آدم هايي با شخصيت هاي شسته و رفته هستند و در نهايت اينكه خواندنشان چندان احتياج به فكر كردن ندارد.اين كتاب هاي پرفروش در غرب همان كتاب هاي عامه پسندند اگرچه گاه جهشي هم در نويسندگانشان به وجود مي آيد و پس از ده كتاب مي بينيم نمونه اي باارزش ادبي بيشتري از نويسنده چاپ مي شود» .اما كتاب هاي عامه پسند در ايران از ديد امرايي شاخصه هاي ديگري را برجسته مي كند:«در ايران كتاب هاي عامه پسند معمولاً عنصر جنايت و وحشت را با خود دارند، همين طور نوعي مسائل جنسي و اين داستان ها، داستان هايي هستند كه نشانه هاي زميني ندارند» . وي اين داستان ها را آبكي توصيف مي كند و مي گويد: «زماني در اين داستان هاي آبكي عامه پسند آدم ها بي دليل عاشق مي شدند، بي دليل آدم مي كشتند و در نهايت با دخالت يك عنصر بدون توجيه موضوع حل مي شد. شايد هم به نوعي اعتقادات عوام در آن نوع ادبيات رسوخ مي كرد مثل سريال هاي تلويزيوني كه وقتي داستانش شروع مي شود، انتهايش را مي توان حدس زد، اما به هر حال مي نشينيم و تا آخر هم نگاه مي كنيم. در واقع هيچ خوراك فكري پشت ماجرا نيست.اين كتاب ها تا حدودي لازمند براي اينكه پس از مدتي خواننده را خسته مي كنند و آنها احتياج به ارتقا را در خود حس مي كنند يعني به نوعي فتح بابي هستند براي بالا آمدن خواننده وگرنه هيچ وقت بازار آنچناني نداشته اند نه پيش از انقلاب و نه پس از انقلاب.»نتيجه و راهكار فكر مي كنم نتيجه بحث روشن باشد اگرچه نه روشن روشن، يعني كتاب هاي عامه پسند و عوام پسند خوبند به شرط اينكه هم نويسندگان اين كتاب ها ردپايي از اصول هنري و ادبي را در آثارشان به جاي بگذارند تا انگيزه ترقي در خواننده به وجود آيد و هم خود نگاهي به قله ها داشته باشند. از طرف ديگر ناشران به جاي كتاب سازي هاي بي محتوا كه اغلب به نوعي شعبده بازي مي ماند، يعني تبديل يك كتاب به چند كتاب و بالعكس و يا حركت صرف روي خط چاپ آثار عوامانه يا نازل ترين محتوا، مي توانند هر جا كه لازم شد (هر جا كه احتياج مبرم به پول سازي وجود داشت) آثاري عامه پسند را به چاپ برسانند؛ آثاري كه اقبال عام دارند اما لزوماً توجه عمومي نسبت به آنها به معناي بي محتوا بودن اثر نيست زيرا چنين رويكردي پيش از هر چيز توهين به شعور مخاطب است.و اما چند راهكار نه چندان ساده براي جلوگيري از سهل گيري نويسنده، ناشر و خريدار؛ باقرزاده وجود صفحات تخصصي كتاب با ادبياتي جذاب را موثرترين راه مي داند و تجار اعتقاد دارد بايد ابتدا از مدارس شروع كرد بعد هم مي توان «ان. جي. او» هايي شكل داد تا كتابخواني و ذائقه كتاب پسندي را تربيت كند. اما وي از سياست هاي دولت و وزارت ارشاد هم شكايت دارد: «دولتمردان، ناشران و همه آنهايي كه دستي در فرهنگ دارند و مي توانند كاري كنند تا ادبيات ناب رشد كند و اين ادبيات مخاطب عام را هم جذب كند بايد اول صداي نويسندگان تثبيت شده را به گوش جامعه برسانند. كاري نكنند كه نويسنده خود درگير پيچ و خم هاي چاپ و نشر شود. اثر خوب كم نيست اما بايد آنها را در دسترس قرار دهند. ما توزيع مناسب نداريم. دولت به جاي اينكه از نويسنده حمايت كند از ناشر حمايت مي كند، ناشر هم براي جذب كمك هاي مدام چند كتاب دم دستي چاپ مي كند و بلافاصله به انبار مي ريزد تا شايد روزي روزگاري كسي پيدا شود و چند جلد بخرد. اينكه نشد كار!» و اين قصه همچنان سر دراز دارد
۲۶ تیر ۱۳۸۶
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
سلام.مطلب خوبی بود.راستش من آن مصاحبه رایادم رفته بود.موفق باشی وپرتوان.یاعلی قاسمعلی فراست
ارسال یک نظر