۲۶ تیر ۱۳۸۶

مغز گفت و گو شونده را بايد شخم زد

گفت وگو با دكتر محمدمهدى فرقانى، مدرس ارتباطات

گفت وگو فى نفسه كار دشوارى است به ويژه آن كه موضوع گفت وگو خود گفت وگو باشد و گفت وگو شونده دكتر محمدمهدى فرقانى، رييس دانشكده علوم اجتماعى و ارتباطات دانشگاه علامه، كسى كه در جريان كار حرفه اى و تدريس، روزنامه نگاران بسيارى تربيت كرده و قواعد گفت وگو را به آن ها آموخته است.
خودش مى گويد گفت وگو كننده بايد مغز گفت وگو شونده را شخم بزند، اما مگر مى شود به راحتى مغز فرقانى را شخم زد. همان ابتدا دست ها را به نشانه تسليم بلند مى كنيم تا بلكه خودش بذرهاى پنهان در لايه هاى زيرين مغزش را بيرون بريزد



* گفت و گو كار سختى است؟
** يعنى گفت وگوى ما شروع شده؟ (هنوز خوب روى صندلى جابه جا نشده كه با شنيدن اين سوال از ته دل مى خندد و بعد...) كار سهل و ممتنعى است. گفت و گو كاوش و استخراج ذهن گفت وگو شونده است و براى اين كاوش بايد گفت وگو كننده ابزارهاى لازم را داشته باشد تا بتواند ذهن مصاحبه شونده را شخم بزند تا ببيند زير لايه هايى كه شايد ظاهراً باير هم به نظر برسد، چه بذرى نهفته است. براى اين كار بايد هم مهارت داشت هم دانش.
مهارت ها شامل يك سرى مهارت هاى ارتباطى است كه از آن جمله بايد به زايش فكرى مصاحبه شونده اشاره كنيم. كمك و اينكه او احساس كند ما براى متهم كردن و يا محكوم كردنش نيامده ايم و فضاى حمايت گرانه اى را حس كند.
* آيا در پروسه حمايت از مصاحبه شونده بايد ضعف هاى او را هم ناديده بگيريم؟
** خير، نه ضعف ها را ناديده مى گيريم و آن ها را پنهان مى كنيم نه اين كه بيش از حد واقعيت، جلوه مى دهيم. حمايت به اين معنا كه مصاحبه شونده احساس كند ما سعى نداريم با جعل و تحريف و اتهام زدن و يا با برجسته سازى نقاط ضعف، همچنين كوچك كردن نقاط قوت، شخصيت او را مخدوش كنيم و يا برايش مشكل ايجاد كنيم. مصاحبه شونده بايد احساس كند يك آدم حرفه اى بى طرف روبه رويش نشسته و مى خواهد آنچه را كه هست منعكس كند، نه آنچه كه دلخواه خود مصاحبه كننده است.
جداى از اين مهارت هاى ارتباطى ويژگى هاى شخصيتى هم لازم است. به اعتقاد من مصاحبه كننده از نظر شخصيتى بايد داراى پختگى، انسجام، رأفت، انعطاف و در عين حال قاطعيت باشد، يعنى مجموعه اى از اين خصلت ها را داشته باشد. از نظر شخصيتى مصاحبه كننده بايد بتواند تأثيرگذار باشد و مصاحبه شونده را متقاعد كند كه دارد با يك آدم متشخص گفت وگو مى كند، اين خيلى اهميت دارد و احساسى ناخودآگاه به مصاحبه شونده مى دهد كه خيلى نقش دارد، در همكارى يا عدم همكارى او طى گفت وگو. ويژگى سوم مجهز بودن مصاحبه كننده به دانش و اطلاعات است كه به ويژه در اين زمينه ما با مشكلات بسيارى روبه رو هستيم يعنى اين كه مصاحبه كننده فكر مى كند با حداقل اطلاعات مى تواند گفت وگو را پيش ببرد. البته وقتى مى گويم «حداقل اطلاعات»، آفتى است كه در همه زمينه هاى روزنامه نگارى وجود دارد در حالى كه براى يك مصاحبه خوب، مصاحبه كننده بايد حتى بيشتر از مصاحبه شونده دانش و اطلاعات داشته باشد.
اين اشتباه محض است كه فكر كنيم مصاحبه كردن اطلاعات نمى خواهد، برخى فكر مى كنند خبرنگار روبه روى گفت وگو شونده مى نشيند و مى گويد لطفاً توضيح دهيد!
* يعنى پرسش هاى كلى، اين طور نيست؟
** بله، اطمينان داشته باشيد كه هيچ وقت پرسش هاى كلى، پاسخ هاى دقيق و قابل استفاده اى را در بر نخواهد داشت و نكته مهمتر اين كه وقتى مى گويم دانش و نه فقط اطلاعات يعنى مصاحبه كننده بايد توان فهم ادبياتى كه به او تحويل داده مى شود را داشته باشد و همين طور توان بازسازى آن را. اگر دانش محدود باشد، مفاهيم و اطلاعات به غلط انتقال داده مى شود. در نتيجه هم مصاحبه كننده منبع مصاحبه را از دست مى دهد، هم آبروى او را به خطر مى اندازد و هم اعتبار رسانه اى خودش را مخدوش مى كند و وقتى اعتبار يك رسانه مخدوش شود يعنى اين كه همه سرمايه آن رسانه از دست رفته، چون اعتماد مخاطب، سرمايه واقعى رسانه است و اين اعتماد به تدريج و در درازمدت و با مشاهده قراين و شواهد به دست مى آيد به ويژه با غنا و صحت اطلاعاتى كه در اختيارش قرار مى گيرد.
* مصاحبه شونده چطور؟ او بايد داراى چه ويژگى هايى باشد؟
** به هر حال ما مصاحبه شونده را به دلايلى انتخاب كرده ايم، او يا يك مقام صاحب اطلاع است يا آدم صاحب نظرى است و يا اين كه ويژگى برجسته اى دارد، مثلاً اثرى به جا گذاشته، فعاليت خاصى داشته و يا اصلاً يك آدم عادى كوچه و بازارى است كه ما به دلايلى او را براى مصاحبه انتخاب كرده ايم. به هر حال يك دليل ويژه و خاص وجود دارد. حال وقتى او را انتخاب كرديم اين ديگر وظيفه ما به عنوان گفت وگو كننده است كه بايد او را «بزايانيم». سقراط مى گويد: «وظيفه گفت وگو كننده «زاياندن» فكر گفت وگو شونده است.» بنابراين اگر بخواهيم به پرسش اول شما برگرديم بايد بگوييم گفت وگو كار بسيار دشوارى است، اما در نگاه معمول و موجود خير، گفت وگو امر ساده اى است كه به خبرنگار مى گويد، بايد به جلسه اى بروى و آن جا يك سرى سوالات كلى و بى محتوا بپرسى و اين مصاحبه شونده است كه وظيفه ارتقاى سطح مصاحبه را دارد، در حالى كه اصلاً اين طور نيست و ارتقاى سطح مصاحبه ۹۰ درصد بر عهده مصاحبه كننده است و ۱۰ درصد بر عهده مصاحبه شونده. متأسفانه اين نگرش و اين نگاه هنوز جاى واقعى خودش را در جامعه حرفه اى ما باز نكرده است!
* بنابراين اگر بخواهيم بين سه پديده «گفت وگو»، «گفت وگو كننده» و «گفت وگو شونده» اولويت قايل شويم، انتخاب اول شما «گفت وگو كننده» خواهد بود، همين طور است؟
** بله، اگر بخواهيم اولويت گذارى كنيم بايد بگويم اول مصاحبه كننده بعد موضوع و در انتها هم مصاحبه شونده. نمى خواهم بگويم مصاحبه شونده اهميتى ندارد، اما اگر بپذيريم كه كيفيت همكارى مصاحبه شونده بستگى به نحوه تعامل مصاحبه كننده با او دارد بنابراين باز هم نقش اصلى را مصاحبه كننده دارا خواهد بود و بعد موضوع گفت وگو، به اين معنى كه چقدر مورد نياز مخاطب است، چقدر مساله اوست، چقدر تازه و چقدر مهم است؟
بنابراين سه ركن مصاحبه هر سه اهميت دارند، اما اگر بخواهيم درجه بندى كنيم من به اين شكل نمره مى دهم يك؛ مصاحبه كننده، دو؛ موضوع و سه؛ مصاحبه شونده.
طبيعى است كه بايد روى مصاحبه شونده هم دقت شود و در واقع برجسته ترين و معتبرترين فردى كه در آن زمينه مى توان به سراغش رفت، انتخاب گردد.
* آقاى دكتر آنچه كه تاكنون بدان اشاره شد گفت وگو از ديدگاه ژورناليستى بود، حال اگر بخواهيم اندكى دامنه بحث را فراتر در نظر بگيريم چطور؟
** گفت وگو به چه منظور؟ بستگى به آن دارد كه هدف از گفت وگو چه چيزى باشد؟ ما در روزنامه نگارى مى گوييم كسب خبر يا آگاهى از عقايد و نظرات مصاحبه شونده، اگر هدف چنين چيزى باشد، بالاخره هر سه جزو قضيه اهميت دارد، اما يك وقت شما گفت وگو را به منظور استخدام پى ريزى مى كنيد و يا هدف ديگرى به هر حال اگر موضوع ما گفت وگوهاى مطبوعاتى است و شايد بهتر باشد بگوييم گفت وگوى رسانه اى، خب ويژگى هايى كه به آن ها اشاره كرديم مهم هستند، اما در مورد گفت وگوهاى استخدامى و يا گفت وگوهاى رسمى بحث متفاوت است.
* نظر من حتى از اين هم كلان تر است، حتى كلان تر از تعاملات اجتماعى كه مى توانيم به آن ها هم گفت وگو بگوييم.
** از اين كلان تر يعنى گفت وگو به معناى «هابرماسى» كه آنجا با استدلال و منطقى كه بايد بر گفت وگو حاكم باشد، روبه رو هستيم. هابرماس تعبيرى دارد كه مى گويد: «در تعامل و ارتباط آن كسى كه استدالال قوى ترى دارد بايد برنده باشد نه آن كسى كه صداى بلندترى دارد.» حال صداى بلندتر مى تواند مقام، منزلت، قدرت و يا هر چيز ديگرى باشد. هابرماس اعتقاد دارد بايد نوعى موازنه شخصيتى براى دو طرف گفت وگو كننده و گفت وگو شونده در نظر بگيريم. بعد ببينيم كدام يك استدلال و منطق قوى ترى دارند.
در مباحث اجتماعى هم طبيعى است كه اين شكل از گفت وگو و گفت وگويى كه بتواند منجر به نوعى تعامل و تضارب ايده ها و افكار شود نبايد ملاحظه كارانه و محافظه كارانه باشد در عين حال بايد انعطاف پذيرى آن قابل لمس باشد و مهمتر اين كه بايد آداب گفت وگو هم به جا آورده شود.
در مورد مهارت هاى ارتباطى كه بدان اشاره شد اجازه بدهيد اينجا بيشتر توضيح دهيم، شما اگر خيلى صريح و مستقيم با نظر مصاحبه شونده مخالفت كنيد مقاومت او را برمى انگيزيد نه همكارى و همدلى او را. يعنى اگر شما بگوييد خير اشتباه مى كنيد نظر شما كاملاً غلط است و بخواهيد با قطعيت و جزميت برخورد كنيد، طبيعتاً او هم پاسخ مى دهد كه نه من كاملاً درست مى گويم و حق با من است، شما داريد اشتباه مى كنيد، اما اگر اندكى عدم قطعيت را وارد ديالوگتان كرديد و گفتيد كه نظر شما درست ولى فكر نمى كنيد كه موضوع را اين طور هم مى شود ديد؟ مطمئن باشيد هر اندازه هم طرف گفت وگوى شما بى انصاف باشد، بالاخره مقاومتش خواهد شكست و از جزميت دگماتيسمى خودش عدول خواهد كرد.
* فكر نمى كنيد گفت وگو به معناى فلسفى يا آنچه كه شما فرمورديد «هابرماسى» مى تواند متعارض با گفت وگوى ژورناليستى باشد به هر حال اشاره كرديد كه در گفت وگوى ژورناليستى گفت وگو كننده اهميت دارد، اما در گفت وگو به معناى فلسفى، منطق ديالوگ تعيين كننده است؟
** چرا گفت وگو كننده اهميت دارد؟ براى اين كه او مى تواند همان استدلال را بزاياند و مى تواند بى منطقى را بازتاب دهد. من گفت وگوى مطبوعاتى را هم خيلى در تضاد با گفت وگوى فلسفى نمى بينم چون اعتقاد ما اين نيست كه روزنامه نگار وارد جلسه مصاحبه مى شود براى هياهو به پا كردن، جنجال كردن، جعل كردن و يا تحريف كردن، نه، او مى رود تا حقيقت را كشف كند. حال كه هدف كشف حقيقت است، پايه هاى بحث هم منطق و استدلال است.
نقش مصاحبه كننده اهميت دارد به اين معنا كه تا چه اندازه مى تواند عناصر فوق را وارد كار كرده، كاناليزه كند، جهت بدهد و معطوف كند به سمت موضوع مورد بحث و از حاشيه پردازى و كلى گويى جلوگيرى كند. براى اين كه از كلى گويى چيزى عايد مخاطب نمى شود فقط در گفت وگوهاى اكتشافى است كه ما مى توانيم از پاره اى سوالات كلى هم بهره ببريم، يعنى هنگامى كه هيچ اطلاعى از پيشينه موضوع نداريم، بى مقدمه با شخصى يا موضوعى روبه رو مى شويم و يا اتفاقاتى افتاده كه اصلاً در مورد آن ها خبرى نداريم. به طور مثال شخصيتى در جلسه اى خارج از كشور در مورد انرژى هسته اى حرف زده كه مى توانيم از او بپرسيم نتايج مذاكرات شما چه بود؟
و يا اين كه تا چه اندازه انتظار حل مسالمت آميز مساله را داريد؟ در اين شكل از گفت وگو صرفاً مى خواهيم اطلاعات بگيريم و اطلاعات قبلى نداريم ولى در ساير گفت وگوها به ويژه گفت وگوهاى عمقى نمى توان با پرسش هاى كلى پيش رفت والا اكثر مصاحبه شونده ها ميل به ساده كردن گفت وگو دارند و اين شما هستيد كه بايد به موضوع كيفيت بدهيد.
* در گفت وگوهاى ادبى كه از آن تحت عنوان ديالوگ ياد مى كنيم و اتفاقاً تمامى هويت آثار ادبى و هنرى هم براساس همين ديالوگ ها شكل مى گيرد، اعتقادى وجود دارد كه منطق گفت وگو را ارجح از عناصر ديگر تشخيص مى دهد. اين نظريه به شكل روشنى هم از سوى رولان بارت با عنوان مرگ مولف مطرح شد، آيا در گفت وگوهاى ژورناليستى هم مى توانيم همه چيز را به منطق گفت وگو بسپاريم؟
** اين شايد كمتر در حوزه گفت وگوهاى مطبوعاتى بتواند تسرى پيدا كند. من اصل موضوع را انكار نمى كنم، اما نگرش افراطى به اين قضيه را هم خيلى قبول ندارم به خصوص گفت وگوهاى مطبوعاتى كه عمدتاً جهت دار، هدايت شده و داراى موضوع مشخص و هدف مشخص هستند. بنابراين اين جا نمى شود سرنوشت گفت وگو را به منطق گفت وگو واگذار كرد و خيلى منفعل بود. ما مى گوييم كه مديريت مصاحبه با مصاحبه كننده است و او بايد دقيقاً مثل آدمى كه پشت فرمان نشسته، بداند به كدام سمت مى رود، در سر پيچ ها چگونه بپيچد تا از جاده منحرف نشود، كجا آرام براند، كجا پايش را روى پدال گاز بگذارد و... اين اتفاقات دقيقاً بايد در يك مصاحبه مطبوعاتى رخ دهد، اما آن چيزى كه شما مى گوييد شايد در ارتباطات و تعاملات اجتماعى، تا حدى معنا بدهد، البته تا حدى. من جزو آن دسته از افرادى نيستم كه خيلى افراطى به موضوع نگاه كنم و اين كه فقط منطق گفت وگو است كه گفت وگو را حركت مى دهد و افراد در تعيين اين مسير نقشى ندارند.
* البته عكس اين موضوع را در برخى گفت وگوهاى مطبوعاتى مى بينيم؛ اين كه از قبل سوالات نوشته شده و براى گفت وگو شونده فكس مى شود و يا در جلسه گفت وگو عيناً همان پرسش ها پرسيده مى شود. جالب آن كه گاهى خود گفت وگو شونده ها هم چنين انتظارى را از خبرنگارها دارند!
** من در منطق كار حرفه اى چنين برخوردى را حرام مى دانم. كتبى يا شفاهى فرقى نمى كند شما نمى توانيد سوالات را از پيش تعيين كنيد و در اختيار گفت وگو شونده قرار دهيد، اين كار حرام است و با هيچ منطقى قابل توجيه نيست.
شما قرار است برويد و ذهن مصاحبه شونده را كشف كنيد تا انديشه او محك بخورد. بنابراين اصلاً به لحاظ حرفه اى مجاز نيستيد چنين كارى كنيد، او هم نمى تواند اين درخواست را از شما داشته باشد. شما فقط مى توانيد موضوع را با او در ميان بگذاريد البته بايد هم در ميان بگذاريد. به هر حال مصاحبه شونده بايد بداند كه اساساً در اين حوزه صلاحيت دارد، تمايل و علاقه دارد تا صحبت بكند يا خير، اما اين كه سولات را در ميان بگذاريد و يا از قبل برايش بفرستيد و يا كتبى بخواهيد جواب بدهد، اصلاً كارى حرفه اى نيست ولى متأسفانه متداول شده و براى راحت كردن كار اغلبً دست به چنين گفت وگوهايى مى زنند. معمولاً خبرنگارانى كه خيلى خلاقيت ندارند و توانايى حرفه اى آن ها پايين است، تن به چنين چيزى مى دهند در حالى كه نه از نظر اخلاق حرفه اى قابل قبول است و نه از نظر مسووليت و رسالت اطلاع رسانى.
* در واقع اگر به پرسش اول برگرديم مى توانيم تعريف شما را از سهل و ممتنع بودن گفت وگو دقيق تر مرور كنيم به اين معنا كه شما از يك سو سپردن سرنوشت گفت وگو را به دست منطق گفت و گو نمى پسنديد كه بازترين حالت گفت وگو است و از سوى ديگر تعيين سرنوشت، پيش از انجام گفت وگو به واسطه پرسش هاى از پيش تعيين شده را حرفه اى نمى دانيد اين طور نيست؟
** بله، من اعتقاد دارم گفت وگو بايد كاملاً مديريت شود، مديريت گفت وگو يك جا اقتضا مى كند اجازه دهيد تا منطق گفت وگو خودش پيش برود، اما يك جا هم اقتضا مى كند تا كات كنيد و ادامه ندهيد، از مصاحبه شونده بخواهيد به حاشيه نرود، اصل موضوع را دقيق تر توضيح بدهد و...
اصلاً مصاحبه مطبوعاتى اين اجازه را به ما نمى دهد كه همه چيز را به جريان طبيعى خود گفت وگو واگذار كنيم و يا به عكس از پيش سوال طراحى كنيم و در اختيار مصاحبه شونده قرار دهيم.
* يك نظريه زبان را منشأ سوءتفاهم مى داند، اگر اين نظريه را بپذيريم اساساً گفت وگو چگونه تعريف خواهد شد؟
** اين يك نظريه است و اصلاً قرار نيست كه حاكميت داشته باشد و يا مطلق باشد. خب زبان مى تواند منشأ سوءتفاهم باشد همچنانكه مى تواند منشأ تفاهم باشد. زبانشناسان اعتقاد دارند تفكر بشر ناشى از زبان است و اگر انسان زبانى براى گفت وگو نداشت، قدرت تفكرى هم براى او قابل تصور نبود و دوم اين كه اساساً به لحاظ منطقى، گفت وگو را منشأ تفاهم مى دانند. يعنى شما از لحظه اى كه تصميم مى گيريد به جاى روش هاى ديگر از گفت وگو براى حل مساله استفاده كنيد، در واقع پذيرفته ايد كه منطق تفاهمى را حاكم كنيد. به اعتقاد من زبان و گفت وگو باعث مى شود كه شما يا به تفاهم برسيد يا اين كه نرسيد، اگر به تفاهم نرسيديد بايد قانع شويد كه مساله در اصل ميان من و شما قابل تفاهم نيست و هر كسى اين حق را دارد كه عقيده و نظر خودش را داشته باشد، اگر چه هدف گفت وگو رسيدن به توافق و تفاهم است، اما الزاماً همه گفت وگوها هم به توافق و تفاهم منجر نمى شوند.
بنابراين زبان مثل هر وسيله ديگرى مى تواند كاركردهاى متفاوت داشته باشد، از جمله كاركرد غيرتفاهمى يا كاركرد تفاهمى و اين كه زبان فقط منشأ سوءتفاهم باشد به نظر من يك تئورى كاملاً افراطى است.
* آقاى دكتر اين موضوع بسيار قابل بحث است، اما اگر اجازه بدهيد مسير گفت وگو را تغيير دهيم!
** ببينيد كسانى كه اعتقاد دارند زبان و گفت وگو منشأ سوءتفاهم است، پس تفاهم بين ابناى بشر چگونه به دست مى آيد؟ بالاخره به كمك همين زبان به دست مى آيد، حداقل در مفهوم هابرماسى كه زبان و در نتيجه گفت وگو منشأ ارتباط و تفاهم است.
* يك جا اشاره كرديد كه گفت وگو كشف حقيقت است و در جاى ديگرى فرموديد كشف لايه هاى زيرين ذهن گفت وگو شونده، حال اگر بخواهيم با وسواس اين دو مقوله را از هم تفكيك كنيم، به واقع گفت وگو بايد حقيقت را كشف كند كه الزاماً به معناى ذهن گفت وگو شونده نيست و يا تمام هدف خود را كشف ذهن گفت وگو شونده قرار دهد؟** من اينجا ذهن گفت وگو شونده را حقيقت تلقى مى كنم، چيزى كه شما بايد به آن برسيد ذهن مصاحبه شونده است. اين بستگى به تعريف شما از حقيقت برمى گردد، منظور من حقيقت محض نيست، حقيقتى كه روزنامه نگار با آن سر و كار دارد، عقايد، ديدگاه ها و عملكرد مصاحبه شونده است، اگر ما صحبت از حقيقت مى كنيم به مفهوم كاربردى رسانه اى آن توجه داريم، بنابراين من منافاتى نمى بينم كه بگوييم هدف گفت وگو كننده كشف حقيقت است يا ذهن مصاحبه شونده، حالا حقيقتى كه شما به دنبالش هستيد ذهنيت بنده است كه داريد كشفش مى كنيد

هیچ نظری موجود نیست: