۰۱ مرداد ۱۳۸۶

شعر ترکیه 5

احمد عارف سال 1927 در دياربكر به دنيا آمد. در آنكارا تحصيل كرد و سال 1991 از دنيا رفت. عارف يك روزنامه نگار پيشرو بود و دو سال به دليل مخالفت با وضع سياسي موجود به زندان رفت. او شانه به شانه ناظم حكمت يكي از چهره هاي برجسته ادبيات تركيه محسوب مي شود و در زمينه شعر هجايي با بافتي توده اي و مردمي، مقبوليت عام دارد.
مجموعه شعر:
در حسرت تو زنجيرها پوسيد 1968


زندان

پايين مي آيد از زندان غروب و
اژدها هم كه باشي بيهوده است
فايده اي ندارد اين نازك فريبي ها
حسرتي كه مي برد با خويش
پايين مي آيد از زندان غروب و
مي نشيند به هفت بازوي آهنين
هفت در
و باغچه اي مي شود به يكباره گريستن
روبه رو، گوشه ديوار
سه شاخه براي شب
سه ريشه بي هدف براي بنفشه

چه عشقي است هراس انگيز
در آسمان ابر، در زمين زردآلو

در حسرت تو زنجيرها پوسيد

فهماندنت سخت است
به يك قهرمان، به كودك خوب
تو را فهماندن سخت است
به دروغي كه روسپي
به بي ناموس

چه زمهريرهاي پي در پي
گرگ ها خوابيدند،پرنده ها خوابيدند، زندان خوابيد
آن سوي ديوار، زندگي جاري است
منم كه بي خوابم ليلايم
چند بهار

ماه تاريك

آبي
آبي مي زند آن چشم ها
آتش آبي.
حالا
كور شوم در باد
عاصي
بند بندم اگر گسست
غير تو را
اين دل، اين روياي من
دست ها چه؟
هي زود باش بيا
ماه تاريك

گرسنه تر از سگ
برهنه تر از مار
عاشق و
بلا

رها نكرد عشق تو مرا

رها نكرد عشق تو مرا
بازكن در كه مانده ام، تشنه مانده ام
شب تاريك است بدجنس

هیچ نظری موجود نیست: