۲۷ تیر ۱۳۸۶

حریری از مخیله پروانه ها

پیاده رو
دالان روغن و چرک
عطر تلخ حشیش
دکمه های باز
چراغ ها
فانوسکان دود گرفته چشمک زن

تو پنجه های متینت را
بربال فرشته مي گذاري
لبخنده ای نمکین
به گوشه چشمت شکفته است
بر هلال ماه می نشینی
سر می خوری در نشیب بهشت
و آسمان شهرم را می نگری
که پوشیده از حریر پروانه هاست

هیچ نظری موجود نیست: