۲۶ تیر ۱۳۸۶

پدر

جان يوجيل
پدرم را خيلى دوست داشتم
كودكى مثل آلوچه جنگلى
يكسره قيقاجى پاها كه ها افتاد، ها مى افتد
در پى ديو هم كه دويده باشد
دوست دارم آن دو دوِ چشم ها را

نمى دانست رو به آن سمت كه نشسته ايم
برگشت كسى كه رفته بود
يكسره، يكسره كارش عجله

هیچ نظری موجود نیست: