اگر تعداد افعال بسيط و امكان ساخت فعل بواسطه قواعد شناخته شده و متداول در يك زبان جزو قدرت هاي زباني و ظرفيت هاي آن به شمار برود قطعا تركي بارها و بارها قدرتمند تر از فارسي خواهد بود چرا كه تعداد افعال اين زبان به هيچ وجه قابل قياس با افعال محدود فارسي نيست اما از شگفتي هاي هر دو زبان اينكه ادبياتي كه برپايه آنها شكل مي گيرد، درست در نقطه مقابل زبان حركت مي كند. به عبارت ديگر اگر افعال در زبان فارسي محدود هستند، اگر خاصيت زباني فارسي بر مبناي سادگي است اما ادبياتي كه بر اساس آن درانداخته مي شود، پيچيده، تودرتو و لايه لايه است در حالي كه زبان پيچيده، لايه لايه و تودرتو تركي با آن همه ظرفيت هاي عجيب و غريب، ادبياتي ساده را مي پسندد:
ادبياتي رو كه اغلب ظرفيت هاي آن نه بر اثر تكنيك شاعرانه،بلكه براثر توانايي ذاتي خود زبان به دست مي آيد و اين اولين ويژگي مشترك ميان هر دو زبان است يعني جنگ ادبيات عليه زبان.اين موضوع اغلب از ديد مترجمين مغفول مانده و مترجمين تركي به فارسي بيش از آنكه ظرفيت ها و ظرافت هاي زباني را ترجمه كنند، اثري رو و گاه احساسي( به كار گيري زباني فانتزي و احساسي براي ترجمه شعريت) را ترجمه كرده اند.
براي شناخت نسبي از ظرفيت هاي زبان تركي ناچار از گونه شناسي اين زبان هستيم. در يك تعريف كلي شايد بتوانيم زبان هاي جهان را به دو بخش يا دو گونه تقسيم كنيم: زبان هاي اوراليك و زبان هاي آلتاييك: در زبان هاي آلتاييك مثل مغولي، كره اي، ژاپني، مانچو و تونقوز اساس زبان بر "هجا" است، هجا ها و آواها نقش كلمه را بازي مي كنند و از زنجيره آنها جمله به دست مي آيد اما در زبان هاي اوراليك ميان هجا و جمله واسطه اي به نام كلمه وجود دارد كه از اين زاويه تركي زباني "اورال- آلتاييك" است اما زبان هاي اورال راهم مي توان به دو بخش التصاقي و تحليلي تقسيم كرد. در زبان هاي التصاقي علاوه بر ريشه كلمات كه از يك يا چند هجا تشكيل شده اند،" ادات پيوند" نيز وجود دارد. اين پيوند ها با پيوستن به ريشه كلمات، مفاهيم مستقل ساخته و يا ضمن الحاق به كلمه و لفظ، حالت پذيري آنها را در كلام ميسر مي سازند اما در زبان هاي تحليلي پسوند ها و پيشوند ها به اول و آخر كلمه اضافه شده و معنا را تغيير مي دهند. مثل رفتم و مي روم يا
go وwent . بنابراين زبان تركي به يك معنا التصاقي است و زباني قاعده مند محسوب مي شود جالب آنكه در اين زبان تنها يك فعل بي قاعده وجود دارد اما زبان هاي فارسي، ارمني،انگليسي،هندي و زبان هاي سامي نظير عربي از دسته زبان هاي تحليليند كه دگرگوني ريشه كلمه ، آنها را به سوي بي قاعده گي سوق مي دهد.زبان ترکی از جمله عجیب ترین زبان هاست که قاعده و بی قاعده گی آن به گونه ای در هم تنیده که تفکیکش کار ساده ای نیست . از یک سو آوا ها در موسیقی زبانی و فنوتیک قدرتمند آن این زبان را به سمت نوعی بی قاعده گی سوق می دهد تا آنجا که افراد به فراخور حال می توانند اساس موسیقی زبانی را تغییر دهند که همین موضوع به توسعه معنا نیز کمک می کند و از سوی دیگر به راحتی نی توان قواعد مسلط را حتی در همین فنوتیک برهم زد به عنوان مثال به کارگیری حروف صدادار خشن و نرم در یک کلمه که تقریبا محال است
ادبياتي رو كه اغلب ظرفيت هاي آن نه بر اثر تكنيك شاعرانه،بلكه براثر توانايي ذاتي خود زبان به دست مي آيد و اين اولين ويژگي مشترك ميان هر دو زبان است يعني جنگ ادبيات عليه زبان.اين موضوع اغلب از ديد مترجمين مغفول مانده و مترجمين تركي به فارسي بيش از آنكه ظرفيت ها و ظرافت هاي زباني را ترجمه كنند، اثري رو و گاه احساسي( به كار گيري زباني فانتزي و احساسي براي ترجمه شعريت) را ترجمه كرده اند.
براي شناخت نسبي از ظرفيت هاي زبان تركي ناچار از گونه شناسي اين زبان هستيم. در يك تعريف كلي شايد بتوانيم زبان هاي جهان را به دو بخش يا دو گونه تقسيم كنيم: زبان هاي اوراليك و زبان هاي آلتاييك: در زبان هاي آلتاييك مثل مغولي، كره اي، ژاپني، مانچو و تونقوز اساس زبان بر "هجا" است، هجا ها و آواها نقش كلمه را بازي مي كنند و از زنجيره آنها جمله به دست مي آيد اما در زبان هاي اوراليك ميان هجا و جمله واسطه اي به نام كلمه وجود دارد كه از اين زاويه تركي زباني "اورال- آلتاييك" است اما زبان هاي اورال راهم مي توان به دو بخش التصاقي و تحليلي تقسيم كرد. در زبان هاي التصاقي علاوه بر ريشه كلمات كه از يك يا چند هجا تشكيل شده اند،" ادات پيوند" نيز وجود دارد. اين پيوند ها با پيوستن به ريشه كلمات، مفاهيم مستقل ساخته و يا ضمن الحاق به كلمه و لفظ، حالت پذيري آنها را در كلام ميسر مي سازند اما در زبان هاي تحليلي پسوند ها و پيشوند ها به اول و آخر كلمه اضافه شده و معنا را تغيير مي دهند. مثل رفتم و مي روم يا
go وwent . بنابراين زبان تركي به يك معنا التصاقي است و زباني قاعده مند محسوب مي شود جالب آنكه در اين زبان تنها يك فعل بي قاعده وجود دارد اما زبان هاي فارسي، ارمني،انگليسي،هندي و زبان هاي سامي نظير عربي از دسته زبان هاي تحليليند كه دگرگوني ريشه كلمه ، آنها را به سوي بي قاعده گي سوق مي دهد.زبان ترکی از جمله عجیب ترین زبان هاست که قاعده و بی قاعده گی آن به گونه ای در هم تنیده که تفکیکش کار ساده ای نیست . از یک سو آوا ها در موسیقی زبانی و فنوتیک قدرتمند آن این زبان را به سمت نوعی بی قاعده گی سوق می دهد تا آنجا که افراد به فراخور حال می توانند اساس موسیقی زبانی را تغییر دهند که همین موضوع به توسعه معنا نیز کمک می کند و از سوی دیگر به راحتی نی توان قواعد مسلط را حتی در همین فنوتیک برهم زد به عنوان مثال به کارگیری حروف صدادار خشن و نرم در یک کلمه که تقریبا محال است
۱ نظر:
سلام
ايك كاش پيش از اينكه درباره ي بي قاعده گي زبان پارسي بنويسيد بيشتر مطلالعه كنيد.
اين را ببينيد:
http://persianlanguage.ir/articles/id=31/
ارسال یک نظر