گوشات معبر باد بود وتن ات بوي مرده شوي خانه را مي داد
و در چشم مشتعل ات چيزي شبيه يك هلال
يعني
مچاله از سرود جيرجيركان
فردا تفاله ات شعري است مي دانم
خواستم بگويم
نه به گيسوان تو مي انديشم
كه روي شهرميله ميله شده است
نه اين پلاس شب
نه خويش
نه روزن ماهگفتم بيا بخواب
مبادا روبروي باد نشسته اي
سردت شود
و در چشم مشتعل ات چيزي شبيه يك هلال
يعني
مچاله از سرود جيرجيركان
فردا تفاله ات شعري است مي دانم
خواستم بگويم
نه به گيسوان تو مي انديشم
كه روي شهرميله ميله شده است
نه اين پلاس شب
نه خويش
نه روزن ماهگفتم بيا بخواب
مبادا روبروي باد نشسته اي
سردت شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر