۲۷ تیر ۱۳۸۶

ميمون پشمالو

نمی دانم چرا این روزها هروقت پای کامپیوتر می نشینم دوست دارم یه پست شعر بنویسم پاک شورش را در آورده ام وبلاگم دارد دفتر شعر می شود.خودم را گول می زنم که به قول نیچه داری دورخیز می کنی پسر!دورخیز کردن هم احتیاج به عقب عقب رفتن دارد . نمی دانم شاید این طوری قضاوت کردن درمورد شعر هم قضاوت درستی نباشد به هرحال شعر کاتارسیسه و به قول هگل پالایش روح و روان ، بهترکه بگویم تزکیه نفس.
دارم به دنبال مجموعه ای از گفت و گو های جدی ام می گردم که چند سال پیش در فصل نامه برگ فرهنگ دانشگاه تهران چاپ شدتا آنوقت مجبورید از من فقط شعر بخوانید.دعا کنید فایل حروچینی شده این گفت و گو ها را پیدا کنم تا مجبور به حروفچینی نباشم اما اگر موفق به پیدا کردنشان شدم اولین گفت و گویی که خواهید خواند گفت و گو با "جهانبگلو" در مورد ادبیات فاجه خواهد بود و بعد گفت و گو با مهاجرانی درمورد "تئوری گفت و گو"و...
بگذریم دیوانه شده ام و باز دلم می خواهد یک پست شعر بنویسم. یک شعر کثیف. چون من این ژانر از شعر رو خیلی دوست دارم شعری که هم بوی باروت بدهد هم عاشقانه باشد و هم به اندازه کافی گروتسک و چندش آور .
این شعر را تقدیم می کنم به یوجین اونیل و میمون پشمالوی او . اونیل هم مثل چخوف یک سرمایه دار ستیز بود لااقل چخوف در باغ آلبالویش همین را تصویر می کند حتی در داستان های کوتاهش مثل "چاق و لاغر" وای سورتمه اش قیامت است.اما تفاوت اونیل و چخوف در این است که چخوف ظهور دولت پرولتاریا را در باغ آلبالویش پیشگویی می کند. این اثر دو سال قبل از حکومت کمونیستی نوشته شده و بی دلیل نیست امروزه تحلیل زبان و ادبیات جای ژانرهای فلسفی را می گیرد.(فرق اونیل بماند که حالم از بیاد آوردن صحنه های این نمایش خراب می شود)
این شعر را تقدیم می کنم به مردی که مثل میمون پشمالو یک عمر در آتش دان کشتی کار کرد تا پری های دریایی در عرشه، حمام آفتاب راحتی بگیرند. اونیل در این نمایش نامه مردی را تصویر می کند که براثر دود خوردن مثل بتون سخت می شود تا آنجا که مشت زیبا رویان لندنی دیگر در او کارگر نیست.تقدیم به بدمست ترین میمون پشمالوی جهان:
آهای اتوبوس های کثیف
خون سیاه و روغنیم را دود کنید
دود دود
صدای قلبم را نمی شنوید
آنجا تمام کشتی های نفتی جهان بوق می زنند
اتوبوس های مسخره پرشتاب تر
عاشق شده ام لعنتی ها
دود می خواهم دود
دودی چنان که پس از جویدن لب های معشوقه ام
شهوت سیاه چاله شکمم را به روی شهر آرغ بزنم
و کارگران خسته - غروب راه خانه خویش گم کنند
اتوبوس های سرگردان رگ هایم دود می خواهم
دود دود

هیچ نظری موجود نیست: