استاد جهان را در دانشگاه دولتى گنجه ملاقات مى كنم، با هيجان، فارسى كتابى حرف مى زند و خوشامد مى گويد. در باكو پايتخت جمهورى آذربايجان از هر كسى كه آدرسى پرسيده باشى نام چند شاعر و نويسنده را برايت تكرار خواهد كرد و همين طور چند قهرمان ملى؛ كلان شهرى كه زيبايى خيره كننده اى دارد، شهر مجسمه هاى غول پيكر و ساختمان هاى عظيم روسى و حالا گنجه دومين شهر بزرگ اين كشور براى بار دوم تصوراتم را نسبت به آن مرز و بوم به هم مى ريزد. گنجه با يك ميليون نفر جمعيت و بافتى سنتى اما دلپذير و زيبا دانشگاه دولتى گنجه را در قلب خود جاى داده است. دكتر جهان كه همه او را استاد جهان خطاب مى كنند در اين دانشگاه شاهنامه فردوسى تدريس مى كند، دفترى ۱۰۰ برگ در دست دارد كه پر است از نكته هاى نغز ادبيات فارسى و ضرب المثل ها و كنايه هاى عامه، او ايران را خوب مى شناسد و حتى براى آن كه شناخت خود را بيشتر به رخ بكشد از روزنامه كيهان اسم مى برد، گاهى هم ترجيح مى دهد مصاحبه را تركى ادامه دهد.گفت وگو بيرون از دانشگاه شروع مى شود و قدم زنان تا مقابل شهردارى گنجه كه پيش از اين دفتر حزب كمونيست بوده طول مى كشد، متكدى جوانى در حال مصاحبه كت استاد جهان را گرفته و تقاضاى كمك مى كند. جهان مى گويد: «همان طور كه من نمى توانم اين گداى جوان را از چشم تو پنهان كنم، تو هم نمى توانى كاستى هاى كشورت را از من پنهان كنى، پس با هم رو راست باشيم!»
ادبيات ايران را چگونه براى دانشجوها تصوير مى كنيد؟** اول اين كه ادبيات ايران و آذربايجان از هم جدا نيستند، نظامى گنجه اى بزرگ ترين شاعر ما است كه جغرافياى زبان او فارسى است و يكى از اركان ادبيات فارسى به شمار مى رود، يعنى اگر اين ستون را در نظر نگيريد سقف ادبيات فارسى مى ريزد. من البته بيشتر روى شاهنامه كار كرده ام و بيشتر همين اثر بزرگ را تدريس مى كنم.
نكته دومى كه بايد به آن اشاره كنم اين است كه نمى شود ادبيات فارسى را نديد گرفت، نه در جمهورى آذربايجان نه در ژاپن نه در هيچ كجاى دنيا. به هر حال ادبيات كلاسيك ايران يكى از درخشان ترين اشكال ادبيات جهان است مگر مى شود حافظ و سعدى و خيام را از ادبيات جهان حذف كرد. همين الان در مسكو بيشتر از خود شما روى شاهنامه كار مى كنند و شايد خواننده بيشترى هم داشته باشد. من به دانشجويان مى گويم كه اگر مى خواهيد بدانيد ادبيات در گذشته چه بوده شعر بزرگان فارسى زبان را بخوانيد. آن ها به شاهنامه علاقه عجيبى دارند.* اين شايد براى ما ايرانى ها عجيب باشد...** بله مى دانم مى خواهيد بگوييد شاهنامه در مورد جنگ ايران و توران است، اما به نظر من اين طور نيست، بسيارى از قهرمانان خوب شاهنامه هم ترك هستند نمى گويم آذربايجانى مى گويم ترك به معناى تورانى. هر جا كه مى بينيد جنگ در گرفته از سر خودخواهى بعضى پهلوانان ترك يا فارس بوده نه از سر نسل كشى، اصلاً چنين چيزى در شاهنامه وجود ندارد، حتى بعضى از قهرمانان هم كه براى هر دو ملت عزيز هستند از پدر ايرانى و از مادر تورانى اند.* چرا تا اين اندازه مردم آذربايجان علاقه مند شعر و ادبيات هستند؟** مردم آذربايجان شاعر را قهرمان و صداى ملت مى دانند، شعراى ما در طول مبارزات، هميشه صداى مردم بوده اند، شعر جزيى از فرهنگ ما است و جزيى از زندگى ما. عاشيق هاى آذربايجانى كه با شعرهاى مردمى و نواى سازهايشان درد و رنج قومشان را بازگو مى كنند سهم بسيار بزرگى در انتقال فرهنگ گذشتگان به آيندگان دارند و هميشه محبوب مردم بوده اند. بنابراين حتى در شب نشينى هاى مردم اين مرز و بوم، عروسى ها و... فرهنگ ما به وسيله عاشيق ها و اوزان ها انتقال پيدا مى كند. شاعران هم از اين قاعده مستثنا نيستند، چه شاعران تحصيلكرده و چه شاعران مردمى همه براى وطن و تلخى ها و شادكامى هاى مردم شعر مى گويند، به همين دليل هم در قلب مردم جا دارند. الان اگر شاعرى به يك روستاى دور دستى كه تاكنون به آنجا نرفته، برود و بگويد من فلانى هستم از او استقبال مى كنند و ميهمانش مى كنند.* آيا اين موضوع به غلبه فرهنگ شفاهى برنمى گردد؟** البته ادبيات شفاهى ما بسيار بسيار غنى است. اصلاً مادران آذربايجانى آن قدر براى بچه هايشان شعر مى خوانند كه بالاخره آن ها را يا شاعر مى كنند يا شعر دوست. همان طور كه گفتم اين بخشى مهمى از فرهنگ ما است و با زندگى مردم عجين شده. در مورد عاشيق ها و اوزان ها هم باز مى توانيم بگوييم ادبيات غيرمكتوب و شفاهى غلبه دارد، اما اشتباه نكنيد، زمانى تا همين چند سال پيش تيراژ كتاب هاى ما ۵۰ هزار و ۱۰۰ هزار بود.* يعنى دوره كمونيست؟** بله، معروف شده كه مى گويند آن زمان ناشران دولتى به نويسندگان مى گفتند كتاب بياوريد پول ببريد، اما حالا مى گويند پول بياوريد كتابتان را ببريد.كتاب «عروس گمشده» پروفسور آقا بالا حاجى زاده كه ايرانشناس هستند آن زمان چهار بار و هر بار در ۱۰۰ هزار نسخه چاپ شد، اما حالا فكر نمى كنم ناشرى راضى شود بيش از پنج هزار نسخه همين كتاب را تجديد چاپ كند، نه اين كه مخاطب و يا كتابخوان كم شده، خير بلكه وضع مالى مردم خراب شده است.حالا هر كسى كه قابليت دارد و نويسنده يا شاعر خوبى است پول ندارد كه كتابش را چاپ كند، اما كسى كه پول دارد شاعر هم نباشد، كتاب چاپ مى كند و با هديه هم كه شده يك طورى براى كتابش مخاطب پيدا مى كند. من اميدوارم هر چه زودتر جمهورى آذربايجان به بازار پوياى اقتصادى كه از آن حرف مى زنند برسد و مردم از اين بن بست مالى نجات پيدا كنند.نويسندگان و شاعران آذربايجان مخاطبان خود را گم كرده اند، آن ها مى توانند به دليل مشكلات مالى كتاب چاپ كنند و خوانندگان هم نمى توانند كتاب چاپ شده را بخرند. يك كيلو گوشت يك شروان و يك جلد كتاب هم يك شروان (تقريباً ۱۷۰۰ تومان) خب معلوم است كه پدر خانواده ترجيح مى دهد گوشت براى خانه بخرد تا كتاب.* فكر مى كنيد اين وضعيت همچنان ادامه خواهد داشت؟** اصلاً امكان ندارد كه ادامه پيدا كند. ما چشم اميد به روزهاى آينده داريم. مردم جمهورى آذربايجان تازه استقلال و دموكراسى را تجربه مى كنند. آن ها مردم كوشا و زحمت كشى هستند. اهل كار و تلاش اند، هر امكانى هم در كشور وجود دارد، بايد كمى صبر و تحمل داشته باشيم.* آيا نسبت به امكانى كه از دست شما رفته حسرت نمى خوريد؟** خب در حال حاضر نويسندگان و شاعران ما در تنگنا هستند، حتى اهالى مطبوعات و ژورناليست هاى ما، اما اين تنگنا بيشتر مالى است. اگر نويسندگان ما از وضع موجود گله دارند به اين معنا نيست كه دوست دارند دوباره دوره كمونيست را تجربه كنند، البته شايد عده اى هم باشند كه علاقه مند باشند، اما اين نظر اكثريت نيست، ما فقط مى خواهيم فضايى به وجود بيايد كه تيراژ كتاب ها دوباره بيشتر شود، مردم به راحتى كتاب بخرند و مولف هم به راحتى كتابش را چاپ كند.* آيا نشر دولتى و حمايت هاى دوران كمونيست، شاعران شما را سفارش نويس بار نياورده بود؟** فكر نمى كنم در هيچ يك از جمهورى هاى آن زمان به اندازه آذربايجان مبارز، وطن خواه و استقلال طلب وجود داشت، در عين حال كه بسيارى از سياستمداران ما هم با برخوردهاى كج دار و مريز در عالى ترين مراكز تصميم گيرى كمونيستى نفوذ كرده بودند، اما باز وطن خواهى آن ها باعث حفظ اين مرز و بوم شد. از سياستمداران كه بگذريم شاعران و نويسندگان ما هم در آثارشان فرهنگ پرورى، وطن دوستى و مليت خواهى بسيار پررنگ بود. اين طور نيست كه بگوييم فيلتر كمونيست همه چيز را تحت شعاع قرار داده بود و رسماً همه سفارش نويس و سفارش سراى حزب شده بودند، اگر چه نمى شود اين موضوع را هم انكار كرد. به هر حال من فكر مى كنم در هر جامعه اى تعدادى از چنين آدم هايى وجود داشته باشد، اما زمانه و تاريخ آن ها را فراموش خواهد كرد. حالا من از شما مى پرسم آيا در جامعه شما اصلاً شاعر و نويسنده سفارش نويس وجود ندارد!* اين موضوع در مورد كمونيست ها و نوع نگرش آن ها به فرهنگ و ادبيات زبانزد جهانيان است.** بله اين درست، اصلاً كمونيست ها و حزب كمونيست تحليل شان از ادبيات و توليد فرهنگ همين بود كه شما اشاره كرديد. اگر چه نبايد فراموش كنيم همين نگرش در مورد تحقيقات و كتاب هاى آكادميك و پژوهشى بسيار موثر بود، چيزى كه بدون حمايت هاى دولت نمى توانست شكل بگيرد، اما اين پاسخ سوال من نيست من گفتم كه در كشور شما اصلاً سفارش نويسى وجود ندارد!* چرا وجود ندارد، اما همان طور كه عرض كردم اين موضوع به نوع نگاه دولت برنمى گردد. من احساس مى كنم دولت كمونيستى از يك طرف و آزادى طلبى شاعران و نويسندگان آذربايجان به نوعى تضاد فرهنگى را دامن زده است.** تضاد فرهنگى هم در هر جامعه اى وجود دارد. شما هم در تاكسى هايتان پنج نفر را كنار هم مى نشانيد و در اتوبوس هاى شركت واحد قسمت زنانه و مردانه را از هم جدا مى كنيد خب اين تضاد فرهنگى نيست؟ تضاد فرهنگى اصلاً گاهى لازم است تا عناصر فرهنگى حركت كنند. فرانسه هم كه برويد اين تضادها را مى بينيد.* شما ايران را خوب مى شناسيد!** دنيا خيلى كوچك است ما كه با هم همسايه ايم. ببينيد من اين گداى جوان را كه به خاطر يك ممّد (۱۰۰ منات) كت مرا مى كشد نمى توانم از چشم شما پنهان كنم، شما هم نمى توانيد خيلى چيزها را از چشم من پنهان كنيد پس بهتر است با هم رو راست باشيم. لحن شما منتقدانه است، اما آيا وضعيت صنعت نشر در ايران خيلى خوب است؟ آيا همه ايرانيان كتابخوان هستند؟ ما ۱۰ ميليون جمعيت داريم و فعلاً تيراژ كتاب هايمان پنج هزار نسخه است، اما شما ۷۰ ميليون جمعيت داريد و تيراژ كتاب هايتان به هزار نسخه هم نمى رسد. گفتى در كيهان كار مى كنى؟* عرض كردم خبرنگار روزنامه «جوان» هستم.** روزنامه «جوان»! دفتر روزنامه كجا است؟* ميدان فردوسى، آن جا را مى شناسيد؟** همان كه عكس شهيد حسين فهميده را روى يكى از ساختمان هايش كشيده اند؟ نه نه ببخشيد عكس حسين فهميده در خيابان دكتر شريعتى است. * از اين كه با من فارسى حرف مى زنيد لذت مى بريد؟** من هميشه از فارسى حرف زدن لذت مى برم، اينجا خيلى ها را پيدا مى كنيد كه بلدند فارسى حرف بزنند.* واژگان فارسى هم در زبان محاوره و همين طور ادبيات شما به ويژه ادبيات كلاسيك زياد به چشم مى خورد.** خب وقتى بزرگ ترين شاعر ما نظامى گنجه اى اشعارش را به زبان فارسى سروده انتظار داريد ادبيات فارسى با ادبيات آذربايجانى مخلوط نشود؟ زبان فارسى براى ما زبان قابل احترامى است، همان طور كه شما دوست داريد در ادبيات محاوره اى گاهى از عبارات عربى استفاده كنيد، ما هم اين حس را نسبت به زبان و ادبيات فارسى داريم.* در واقع زبان تشخص است. اين طور نيست؟** بله زبان فارسى زبان ظريفى است و ادبياتى هم كه پشت سر آن قرار گرفته بسيار غنى و ژرف است كه باعث مى شود زبان صيقل بيشترى پيدا كند.مى دانيد كه برخى از شاعران ما شعرهايشان دو زبانه است. اين موضوع شعرهاى آن ها را بسيار شيرين مى كند و براى مردم هم دلنشين است.* در مورد جريان ها و سبك هاى شعرى چطور، آيا شباهت وجود دارد؟** آن طور كه بگوييم تحت تاثير بوده خير، چون مدتى هم اين ارتباط قطع بوده و ادبيان دو كشور به ويژه در دوران معاصر از وضع هم مطلع نبوده و نيستند، ما از شاعران شما شهريار را بيشتر از همه مى شناسيم كه يك مركز فرهنگى هم در باكو به نام ايشان است. شعرهاى آذرى شهريار شاهكارى است كه در ادبيات آذربايجانى نقطه عطف محسوب مى شود و خيلى از شاعران به تقليد از ايشان شعر مى گويند. به هر حال ما ادبيات معاصر يكديگر را كمتر مى شناسيم كه اميدوارم رفت و آمدها بيشتر و بيشتر شود تا بيش از پيش با يكديگر آشنا شويم، اما در كل مى توانم بگويم تجربه هاى مشترك زياد است.ما هم در ادبيات خودمان شعر عروضى، شعر هجايى و شعر سربست داريم، شعر سربست ما تقريباً معادل همان شعر نيمايى شما است كه اتفاقاً در بين مردم هم جايگاه خاصى دارد، به نظر من شعر سربست آذربايجانى بيش از شعر نيمايى مردمى شده است.* شعر سپيد يا شعر فاقد موسيقى بيرونى چطور؟** نمونه هايى از اين دست هم وجود دارد، اما چندان مورد توجه قرار نمى گيرد.* در واقع شاعران و نويسندگان شما علاقه كمترى به تكنيك هاى غربى نشان مى دهند.** شايد به يك معنا بله، براى آن ها بيش از هر چيزى انعكاس دردها و رنج هاى مردم اهميت دارد حتى در داستان ها هم اين مساله را مى بينيد، يعنى اين كه نويسندگان ترجيح مى دهند به جاى نوشتن موضوعات فانتزى تاريخ همين مردم را دستمايه آثارشان قرار دهند.* اما نوشتن به اندازه سرودن در آذربايجان رشد نكرده.** بله اين هم درست است، البته به اين معنا نيست كه ما كمتر با ادبيات شفاهى فاصله گرفته ايم. بگذاريد بدون تعارف موضوعى را به شما بگويم و آن اين كه كمونيسم هر اشكالى كه داشت در زمينه پرورش نخبگان دانشگاهى، اداره دانشگاه ها و توليد دانش حرف اول را مى زد. كمونيسم تحصيلكردگان بسيارى را براى جامعه آذربايجان تربيت كرد چه در زمينه سياست چه در زمينه ژورناليسم و چه در زمينه ادبيات. بنابراين شايد خنده دار باشد كه بگوييم نويسندگان آذربايجانى تكنيك هاى غربى را در نوشتن نمى شناسند و يا چيزى از تكنيك هاى ادبيات روسى سرشان نمى شود، اما مهم اين است كه اولاً رويكرد تاريخى ما نسبت به شعر بيش از داستان و رمان بوده و دوم اين كه چه در نوشتن و چه در سرودن، تاريخ خودمان، دردها و رنج هاى مردم و رشادت هاى قهرمانان مان دستمايه توليد آثار بوده و خواهد بود.* چرا تا اين اندازه به خاك و پرچم عشق مى ورزيد؟** حرف عجيبى مى زنيد. ما جانمان را هم براى خاك و پرچم مان مى دهيم، فكر مى كنم شما هم همين طور باشيد، مگر در طول جنگ با عراق به خاطر عشق به وطن و عشق به پرچم نجنگيديد؟ شايد البته شكل عشق ورزيدن ها فرق كند، عشق به وطن براى آذرى ها بيشتر جنبه تغزلى دارد حالتى عاشقانه است كه بيشتر از طريق مادران و لالايى هايشان و باياتى هايشان (شعرى همچون دو بيتى هاى فارسى) انتقال پيدا مى كند. به همين خاطر نوع عشق ورزيدن ما به وطن با نوع عشق ورزيدن به مادرانمان يكى است، ما وطن را معادل «آنا» (مادر) مى دانيم و اين موضوع در عمق جانمان ريشه دارد.* گفت و گوى خوبى بود.** من كه لذت بردم، مدت ها بود فارسى حرف نزده بودم.گفت وگو تمام مى شود و ما ديگر مقابل شهردارى گنجه هستيم، هيچ كس تعجب نمى كند از اين كه استاد جهان در حال قدم زدن با يك خبرنگار خارجى حرف مى زند، برمى گردد و در مورد ساختمان شهردارى توضيح مى دهد: «اينجا قبلاً دفتر حزب كمونيست بود، آن ها تقريباً از اين ساختمان به تمام شهر مسلط بودند. اگر شما آن زمان با من مصاحبه مى كرديد الان بايد توضيح پس مى داديم.»
ادبيات ايران را چگونه براى دانشجوها تصوير مى كنيد؟** اول اين كه ادبيات ايران و آذربايجان از هم جدا نيستند، نظامى گنجه اى بزرگ ترين شاعر ما است كه جغرافياى زبان او فارسى است و يكى از اركان ادبيات فارسى به شمار مى رود، يعنى اگر اين ستون را در نظر نگيريد سقف ادبيات فارسى مى ريزد. من البته بيشتر روى شاهنامه كار كرده ام و بيشتر همين اثر بزرگ را تدريس مى كنم.
نكته دومى كه بايد به آن اشاره كنم اين است كه نمى شود ادبيات فارسى را نديد گرفت، نه در جمهورى آذربايجان نه در ژاپن نه در هيچ كجاى دنيا. به هر حال ادبيات كلاسيك ايران يكى از درخشان ترين اشكال ادبيات جهان است مگر مى شود حافظ و سعدى و خيام را از ادبيات جهان حذف كرد. همين الان در مسكو بيشتر از خود شما روى شاهنامه كار مى كنند و شايد خواننده بيشترى هم داشته باشد. من به دانشجويان مى گويم كه اگر مى خواهيد بدانيد ادبيات در گذشته چه بوده شعر بزرگان فارسى زبان را بخوانيد. آن ها به شاهنامه علاقه عجيبى دارند.* اين شايد براى ما ايرانى ها عجيب باشد...** بله مى دانم مى خواهيد بگوييد شاهنامه در مورد جنگ ايران و توران است، اما به نظر من اين طور نيست، بسيارى از قهرمانان خوب شاهنامه هم ترك هستند نمى گويم آذربايجانى مى گويم ترك به معناى تورانى. هر جا كه مى بينيد جنگ در گرفته از سر خودخواهى بعضى پهلوانان ترك يا فارس بوده نه از سر نسل كشى، اصلاً چنين چيزى در شاهنامه وجود ندارد، حتى بعضى از قهرمانان هم كه براى هر دو ملت عزيز هستند از پدر ايرانى و از مادر تورانى اند.* چرا تا اين اندازه مردم آذربايجان علاقه مند شعر و ادبيات هستند؟** مردم آذربايجان شاعر را قهرمان و صداى ملت مى دانند، شعراى ما در طول مبارزات، هميشه صداى مردم بوده اند، شعر جزيى از فرهنگ ما است و جزيى از زندگى ما. عاشيق هاى آذربايجانى كه با شعرهاى مردمى و نواى سازهايشان درد و رنج قومشان را بازگو مى كنند سهم بسيار بزرگى در انتقال فرهنگ گذشتگان به آيندگان دارند و هميشه محبوب مردم بوده اند. بنابراين حتى در شب نشينى هاى مردم اين مرز و بوم، عروسى ها و... فرهنگ ما به وسيله عاشيق ها و اوزان ها انتقال پيدا مى كند. شاعران هم از اين قاعده مستثنا نيستند، چه شاعران تحصيلكرده و چه شاعران مردمى همه براى وطن و تلخى ها و شادكامى هاى مردم شعر مى گويند، به همين دليل هم در قلب مردم جا دارند. الان اگر شاعرى به يك روستاى دور دستى كه تاكنون به آنجا نرفته، برود و بگويد من فلانى هستم از او استقبال مى كنند و ميهمانش مى كنند.* آيا اين موضوع به غلبه فرهنگ شفاهى برنمى گردد؟** البته ادبيات شفاهى ما بسيار بسيار غنى است. اصلاً مادران آذربايجانى آن قدر براى بچه هايشان شعر مى خوانند كه بالاخره آن ها را يا شاعر مى كنند يا شعر دوست. همان طور كه گفتم اين بخشى مهمى از فرهنگ ما است و با زندگى مردم عجين شده. در مورد عاشيق ها و اوزان ها هم باز مى توانيم بگوييم ادبيات غيرمكتوب و شفاهى غلبه دارد، اما اشتباه نكنيد، زمانى تا همين چند سال پيش تيراژ كتاب هاى ما ۵۰ هزار و ۱۰۰ هزار بود.* يعنى دوره كمونيست؟** بله، معروف شده كه مى گويند آن زمان ناشران دولتى به نويسندگان مى گفتند كتاب بياوريد پول ببريد، اما حالا مى گويند پول بياوريد كتابتان را ببريد.كتاب «عروس گمشده» پروفسور آقا بالا حاجى زاده كه ايرانشناس هستند آن زمان چهار بار و هر بار در ۱۰۰ هزار نسخه چاپ شد، اما حالا فكر نمى كنم ناشرى راضى شود بيش از پنج هزار نسخه همين كتاب را تجديد چاپ كند، نه اين كه مخاطب و يا كتابخوان كم شده، خير بلكه وضع مالى مردم خراب شده است.حالا هر كسى كه قابليت دارد و نويسنده يا شاعر خوبى است پول ندارد كه كتابش را چاپ كند، اما كسى كه پول دارد شاعر هم نباشد، كتاب چاپ مى كند و با هديه هم كه شده يك طورى براى كتابش مخاطب پيدا مى كند. من اميدوارم هر چه زودتر جمهورى آذربايجان به بازار پوياى اقتصادى كه از آن حرف مى زنند برسد و مردم از اين بن بست مالى نجات پيدا كنند.نويسندگان و شاعران آذربايجان مخاطبان خود را گم كرده اند، آن ها مى توانند به دليل مشكلات مالى كتاب چاپ كنند و خوانندگان هم نمى توانند كتاب چاپ شده را بخرند. يك كيلو گوشت يك شروان و يك جلد كتاب هم يك شروان (تقريباً ۱۷۰۰ تومان) خب معلوم است كه پدر خانواده ترجيح مى دهد گوشت براى خانه بخرد تا كتاب.* فكر مى كنيد اين وضعيت همچنان ادامه خواهد داشت؟** اصلاً امكان ندارد كه ادامه پيدا كند. ما چشم اميد به روزهاى آينده داريم. مردم جمهورى آذربايجان تازه استقلال و دموكراسى را تجربه مى كنند. آن ها مردم كوشا و زحمت كشى هستند. اهل كار و تلاش اند، هر امكانى هم در كشور وجود دارد، بايد كمى صبر و تحمل داشته باشيم.* آيا نسبت به امكانى كه از دست شما رفته حسرت نمى خوريد؟** خب در حال حاضر نويسندگان و شاعران ما در تنگنا هستند، حتى اهالى مطبوعات و ژورناليست هاى ما، اما اين تنگنا بيشتر مالى است. اگر نويسندگان ما از وضع موجود گله دارند به اين معنا نيست كه دوست دارند دوباره دوره كمونيست را تجربه كنند، البته شايد عده اى هم باشند كه علاقه مند باشند، اما اين نظر اكثريت نيست، ما فقط مى خواهيم فضايى به وجود بيايد كه تيراژ كتاب ها دوباره بيشتر شود، مردم به راحتى كتاب بخرند و مولف هم به راحتى كتابش را چاپ كند.* آيا نشر دولتى و حمايت هاى دوران كمونيست، شاعران شما را سفارش نويس بار نياورده بود؟** فكر نمى كنم در هيچ يك از جمهورى هاى آن زمان به اندازه آذربايجان مبارز، وطن خواه و استقلال طلب وجود داشت، در عين حال كه بسيارى از سياستمداران ما هم با برخوردهاى كج دار و مريز در عالى ترين مراكز تصميم گيرى كمونيستى نفوذ كرده بودند، اما باز وطن خواهى آن ها باعث حفظ اين مرز و بوم شد. از سياستمداران كه بگذريم شاعران و نويسندگان ما هم در آثارشان فرهنگ پرورى، وطن دوستى و مليت خواهى بسيار پررنگ بود. اين طور نيست كه بگوييم فيلتر كمونيست همه چيز را تحت شعاع قرار داده بود و رسماً همه سفارش نويس و سفارش سراى حزب شده بودند، اگر چه نمى شود اين موضوع را هم انكار كرد. به هر حال من فكر مى كنم در هر جامعه اى تعدادى از چنين آدم هايى وجود داشته باشد، اما زمانه و تاريخ آن ها را فراموش خواهد كرد. حالا من از شما مى پرسم آيا در جامعه شما اصلاً شاعر و نويسنده سفارش نويس وجود ندارد!* اين موضوع در مورد كمونيست ها و نوع نگرش آن ها به فرهنگ و ادبيات زبانزد جهانيان است.** بله اين درست، اصلاً كمونيست ها و حزب كمونيست تحليل شان از ادبيات و توليد فرهنگ همين بود كه شما اشاره كرديد. اگر چه نبايد فراموش كنيم همين نگرش در مورد تحقيقات و كتاب هاى آكادميك و پژوهشى بسيار موثر بود، چيزى كه بدون حمايت هاى دولت نمى توانست شكل بگيرد، اما اين پاسخ سوال من نيست من گفتم كه در كشور شما اصلاً سفارش نويسى وجود ندارد!* چرا وجود ندارد، اما همان طور كه عرض كردم اين موضوع به نوع نگاه دولت برنمى گردد. من احساس مى كنم دولت كمونيستى از يك طرف و آزادى طلبى شاعران و نويسندگان آذربايجان به نوعى تضاد فرهنگى را دامن زده است.** تضاد فرهنگى هم در هر جامعه اى وجود دارد. شما هم در تاكسى هايتان پنج نفر را كنار هم مى نشانيد و در اتوبوس هاى شركت واحد قسمت زنانه و مردانه را از هم جدا مى كنيد خب اين تضاد فرهنگى نيست؟ تضاد فرهنگى اصلاً گاهى لازم است تا عناصر فرهنگى حركت كنند. فرانسه هم كه برويد اين تضادها را مى بينيد.* شما ايران را خوب مى شناسيد!** دنيا خيلى كوچك است ما كه با هم همسايه ايم. ببينيد من اين گداى جوان را كه به خاطر يك ممّد (۱۰۰ منات) كت مرا مى كشد نمى توانم از چشم شما پنهان كنم، شما هم نمى توانيد خيلى چيزها را از چشم من پنهان كنيد پس بهتر است با هم رو راست باشيم. لحن شما منتقدانه است، اما آيا وضعيت صنعت نشر در ايران خيلى خوب است؟ آيا همه ايرانيان كتابخوان هستند؟ ما ۱۰ ميليون جمعيت داريم و فعلاً تيراژ كتاب هايمان پنج هزار نسخه است، اما شما ۷۰ ميليون جمعيت داريد و تيراژ كتاب هايتان به هزار نسخه هم نمى رسد. گفتى در كيهان كار مى كنى؟* عرض كردم خبرنگار روزنامه «جوان» هستم.** روزنامه «جوان»! دفتر روزنامه كجا است؟* ميدان فردوسى، آن جا را مى شناسيد؟** همان كه عكس شهيد حسين فهميده را روى يكى از ساختمان هايش كشيده اند؟ نه نه ببخشيد عكس حسين فهميده در خيابان دكتر شريعتى است. * از اين كه با من فارسى حرف مى زنيد لذت مى بريد؟** من هميشه از فارسى حرف زدن لذت مى برم، اينجا خيلى ها را پيدا مى كنيد كه بلدند فارسى حرف بزنند.* واژگان فارسى هم در زبان محاوره و همين طور ادبيات شما به ويژه ادبيات كلاسيك زياد به چشم مى خورد.** خب وقتى بزرگ ترين شاعر ما نظامى گنجه اى اشعارش را به زبان فارسى سروده انتظار داريد ادبيات فارسى با ادبيات آذربايجانى مخلوط نشود؟ زبان فارسى براى ما زبان قابل احترامى است، همان طور كه شما دوست داريد در ادبيات محاوره اى گاهى از عبارات عربى استفاده كنيد، ما هم اين حس را نسبت به زبان و ادبيات فارسى داريم.* در واقع زبان تشخص است. اين طور نيست؟** بله زبان فارسى زبان ظريفى است و ادبياتى هم كه پشت سر آن قرار گرفته بسيار غنى و ژرف است كه باعث مى شود زبان صيقل بيشترى پيدا كند.مى دانيد كه برخى از شاعران ما شعرهايشان دو زبانه است. اين موضوع شعرهاى آن ها را بسيار شيرين مى كند و براى مردم هم دلنشين است.* در مورد جريان ها و سبك هاى شعرى چطور، آيا شباهت وجود دارد؟** آن طور كه بگوييم تحت تاثير بوده خير، چون مدتى هم اين ارتباط قطع بوده و ادبيان دو كشور به ويژه در دوران معاصر از وضع هم مطلع نبوده و نيستند، ما از شاعران شما شهريار را بيشتر از همه مى شناسيم كه يك مركز فرهنگى هم در باكو به نام ايشان است. شعرهاى آذرى شهريار شاهكارى است كه در ادبيات آذربايجانى نقطه عطف محسوب مى شود و خيلى از شاعران به تقليد از ايشان شعر مى گويند. به هر حال ما ادبيات معاصر يكديگر را كمتر مى شناسيم كه اميدوارم رفت و آمدها بيشتر و بيشتر شود تا بيش از پيش با يكديگر آشنا شويم، اما در كل مى توانم بگويم تجربه هاى مشترك زياد است.ما هم در ادبيات خودمان شعر عروضى، شعر هجايى و شعر سربست داريم، شعر سربست ما تقريباً معادل همان شعر نيمايى شما است كه اتفاقاً در بين مردم هم جايگاه خاصى دارد، به نظر من شعر سربست آذربايجانى بيش از شعر نيمايى مردمى شده است.* شعر سپيد يا شعر فاقد موسيقى بيرونى چطور؟** نمونه هايى از اين دست هم وجود دارد، اما چندان مورد توجه قرار نمى گيرد.* در واقع شاعران و نويسندگان شما علاقه كمترى به تكنيك هاى غربى نشان مى دهند.** شايد به يك معنا بله، براى آن ها بيش از هر چيزى انعكاس دردها و رنج هاى مردم اهميت دارد حتى در داستان ها هم اين مساله را مى بينيد، يعنى اين كه نويسندگان ترجيح مى دهند به جاى نوشتن موضوعات فانتزى تاريخ همين مردم را دستمايه آثارشان قرار دهند.* اما نوشتن به اندازه سرودن در آذربايجان رشد نكرده.** بله اين هم درست است، البته به اين معنا نيست كه ما كمتر با ادبيات شفاهى فاصله گرفته ايم. بگذاريد بدون تعارف موضوعى را به شما بگويم و آن اين كه كمونيسم هر اشكالى كه داشت در زمينه پرورش نخبگان دانشگاهى، اداره دانشگاه ها و توليد دانش حرف اول را مى زد. كمونيسم تحصيلكردگان بسيارى را براى جامعه آذربايجان تربيت كرد چه در زمينه سياست چه در زمينه ژورناليسم و چه در زمينه ادبيات. بنابراين شايد خنده دار باشد كه بگوييم نويسندگان آذربايجانى تكنيك هاى غربى را در نوشتن نمى شناسند و يا چيزى از تكنيك هاى ادبيات روسى سرشان نمى شود، اما مهم اين است كه اولاً رويكرد تاريخى ما نسبت به شعر بيش از داستان و رمان بوده و دوم اين كه چه در نوشتن و چه در سرودن، تاريخ خودمان، دردها و رنج هاى مردم و رشادت هاى قهرمانان مان دستمايه توليد آثار بوده و خواهد بود.* چرا تا اين اندازه به خاك و پرچم عشق مى ورزيد؟** حرف عجيبى مى زنيد. ما جانمان را هم براى خاك و پرچم مان مى دهيم، فكر مى كنم شما هم همين طور باشيد، مگر در طول جنگ با عراق به خاطر عشق به وطن و عشق به پرچم نجنگيديد؟ شايد البته شكل عشق ورزيدن ها فرق كند، عشق به وطن براى آذرى ها بيشتر جنبه تغزلى دارد حالتى عاشقانه است كه بيشتر از طريق مادران و لالايى هايشان و باياتى هايشان (شعرى همچون دو بيتى هاى فارسى) انتقال پيدا مى كند. به همين خاطر نوع عشق ورزيدن ما به وطن با نوع عشق ورزيدن به مادرانمان يكى است، ما وطن را معادل «آنا» (مادر) مى دانيم و اين موضوع در عمق جانمان ريشه دارد.* گفت و گوى خوبى بود.** من كه لذت بردم، مدت ها بود فارسى حرف نزده بودم.گفت وگو تمام مى شود و ما ديگر مقابل شهردارى گنجه هستيم، هيچ كس تعجب نمى كند از اين كه استاد جهان در حال قدم زدن با يك خبرنگار خارجى حرف مى زند، برمى گردد و در مورد ساختمان شهردارى توضيح مى دهد: «اينجا قبلاً دفتر حزب كمونيست بود، آن ها تقريباً از اين ساختمان به تمام شهر مسلط بودند. اگر شما آن زمان با من مصاحبه مى كرديد الان بايد توضيح پس مى داديم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر