۲۷ تیر ۱۳۸۶

برای خستگی هاي پدر

های پدرپله پله خستگی ات را بو می کشم
تا اتاق کز کرده هزار رویای عبوس
و آنگاه لیوان دوغ گم شده در کویر دست هایت
دیگر چگونه توان سرود:
از نگاه ململ و پروانه و ابر
شکفتن آفتاب و انار و عریانی
دیگر چگونه توان سرود:
برسینه درختکم کبوتر نیم خواب
رودی از هرچه عسل چکامه کرده باشد
حتی کلید لکنتم در کف یک احوالپرسی ساده نیست
آرنجم را به گوشه بالشتت تکیه می دهمو دیگر هیچ

هیچ نظری موجود نیست: