او نه معناي كافه نادري را مي فهمد
نه سفارت انگليس
حتي نمي داند آنكه پشت پلك هاي ريق زده اش چوپي مي كشد
حسن زيرك است يا صلاح الدين ايوبي
شما هم بهتر است دنبال مناسبتي بين عابران پيراشكي به دست
و كليساي پشت سفارت نباشيد
او تنها پره هاي دماغش را حس مي كند
كه پر از دود سوزنده اتوبوس هاست
و قسمتي از گونه اش كه به موزاييك داغ پياده رو چسبيده است
اصلا اجازه دهيد اين آهو بره چركين اورامان را از اينجا برداريم
ساختار شعرمان را به هم مي ريزد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر